توبه در اسلام

 مقدمه

در قرآن کریم چه اینکه بنده خدا با ایمان آوردنش از کفر و شرک توبه کند و به سوی خداوند برگردد، و چه بعد از ایمان آوردنش به وسیله اطاعت از معصیت توبه کند، هر دو قسم برگشتن توبه نامیده شده است.

عنوان توبه با همه این معانیش که در قرآن کریم آمده از تعالیم حقیقى است که مختص به این کتاب آسمانى است، چون توبه به معناى ایمان آوردن از کفر و شرک هر چند در سایر ادیان آسمانى مانند دین موسى و عیسى (علیهما السلام) نیز وجود دارد، اما نه از جهت تحلیل حقیقت توبه و سرایت دادن آن به ایمان بلکه به اسم اینکه، خود توبه ایمان است.

حتى از اصول مستقلى که، آئین مسیحیت را بر آن اصول پى نهاده اند، بر مى آید که اصلا توبه فائده اى ندارد، بلکه ناممکن است که انسان از توبه اش بهره مند شود، مخصوصا این معنا از مطالبى که در توجیه به دار آویخته شدن مسیح و جان خود را فداى بشر کردن آورده اند به خوبى مشاهده مى شود.

زمامداران کلیسا بعد از افراط در مساله توبه آن قدر در این مساله که آن را محال مى دانستند بى حد و مرز شدند، که به مردم گنهکار اوراق مغفرت مى فروختند، و از این راه تجارت مى کردند، آنها که اولیاى دین مسیحیت بودند گناهان گنهکارانى را که نزدشان مى آمدند و به گناه خود اعتراف مى کردند مى آمرزیدند.

ولى قرآن کریم- نه آن راه تفریط را رفته و نه این راه افراط را بلکه حال انسان را از نظر دعوت شدن و هدایت پذیرفتنش تحلیل کرده، و دیده که انسان از نظر پذیرفتن هدایت او، و رسیدنش به کمال و کرامت و سعادتى که باید در زندگى آخرتی اش نزد خداى سبحان داشته باشد -سعادتى که برایش حیاتى و واجب بوده و در سیر اختیارى به سوى پروردگارش بى نیاز از آن نیست- به تمام معنا فقیر است یعنى فقر و تهیدستى در عمق ذات او وجد دارد، همچنان که خود خداوند در کلام مجیدش فرمود:" یا أیها الناس أنتم الفقراء إلى الله و الله هو الغنی الحمید": اى مردم شما همه محتاجان به خدا، و خداى تعالى یگانه بى نیاز است (فاطر ،15) و نیز فرموده" و لا یملکون لأنفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیاة و لا نشورا": نه مالک نفع و ضرر خویشند، و نه مالک و اختیار دار مرگ و حیات و زنده شدن خویشند.

خداى تعالى مى دانست که بشر اگر به حال خود واگذار گشته، دستگیرى نشود، در پرتگاه شقاوت و خطر سقوط دورى از خدا و در کنج مسکنت قرار مى گیرد، همچنان که می فرماید:" لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم، ثم رددناه أسفل سافلین": ما انسان را در بهترین وجه متصور بیافریدیم، و سپس همو را به پست ترین مراحل پستى برگرداندیم(تین،4-5)، و نیز مى فرماید:" و إن منکم إلا واردها کان على ربک حتما مقضیا ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا": هیچیک از شما نیست مگر آنکه وارد جهنم مى شود این مقدرى است که قضایش بطور حتم از ناحیه پروردگارت رانده شده، و آن گاه خصوص مردم با تقوا را نجات مى دهیم، و آنها که با کفر و شرک خود ستم کردند به زانو در آمده وا مى گذاریم (مریم،71- 72 ). و نیز در آغاز خلقت به آدم و همسرش هشدار داده بود که:" فلا یخرجنکما من الجنة فتشقى ": مبادا ابلیس شما را از بهشت بیرون نکند، که به زحمت خواهید افتاد.

خداى تعالى چون بر این موضوع علم داشت، و مى دانست که نزدیک شدن بشر به منزلگاه کرامت و استقرارش در مستقر سعادت موقوف بر این است که از آنچه او را به خطرهاى نامبرده مى افکند منصرف شود، و اگر هم مبتلا بدان شده، از آن دل بر کند، و بسوى پروردگارش رجوع کند، به همین جهت خداى سبحان باب توبه را باز نمود، توبه از کفر و شرک و توبه از فروعات آن، که همان گناهان باشد.

پس توبه به معناى رجوع به خداى سبحان، و دل زده شدن از لوث گناه و تاریکى و دورى از خدا و شقاوت، مشروط بر این است که قبلا انسان به وسیله ایمان آوردن به خدا و روز جزا خود را در مستقر دار کرامت و در مسیر تنعم به اقسام نعمت اطاعتها و قربت ها قرار داده باشد، و به عبارتى دیگر موقوف بر این است که قبلا از شرک و از هر گناهى توبه کرده باشد، هم چنان که فرمود:" و توبوا إلى الله جمیعا أیها المؤمنون لعلکم تفلحون": اى مؤمنین، همگى به سوى خدا توبه کنید، تا شاید رستگار گردید.

مطلب دیگر اینکه انسان از آنجایى که طبق آنچه گفتیم- ذاتا سراپا فقر است، و به هیچ وجه مالک خیر و سعادت خود نیست، مگر به وسیله پروردگار خود،پس به ناچار در این رجوعش به سوى پروردگار نیز محتاج است به عنایتى از پروردگارش، و یاری او، چون- در سابق هم گفتیم- رجوع به خداى تعالى احتیاج به عبودیت و مسکنت به درگاه خدا دارد، که این محقق نمى شود مگر به توفیق و یاری او، که همین توفیق توبه او و برگشتش به سوى بنده گنهکارش است که قبل از توبه عبد شامل حال عبد مى شود، و سپس توبه عبد محقق مى گردد، هم چنان که در قرآن کریمش فرمود:" ثم تاب علیهم لیتوبوا": سپس به سوى آنان برگشت تا ایشان نیز به سویش برگردند(توبه، 118) و همچنین برگشتن بنده به سوى خدا وقتى سودمند است که خداى تعالى این توبه و برگشت را قبول کند که این خود توبه دوم خداى تعالى است، که بعد از توبه عبد صورت مى گیرد هم چنان که فرمود:" فأولئک یتوب الله علیهم... ": اینهایند که خداى تعالى به سویشان بر مى گردد.

و اگر دقت کنیم، خواهیم دید که تعدد توبه خداى تعالى با قیاس به توبه عبد است، و گرنه توبه او یکى است، و آن عبارت است از رجوع خداى تعالى با رحمتش به سوى بنده که هم قبل از توبه عبد را شامل مى شود و هم بعد از آن را، و گاه هم مى شود که بدون توبه عبد شامل حال او مى شود چنانچه با از آیه:" و لا الذین یموتون و هم کفار": و نه برا یکسانی که در حال کفر می میرند (نساء، 18) استفاده می شود که قبول شفاعت شفیع در حق بنده گنهکار در روز قیامت یکى از مصادیق توبه خداى تعالى است، و آیه شریفه:" و الله یرید أن یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات أن تمیلوا میلا عظیما": خدا مى خواهد بر شما توبه برد، و کسانى که شهوات را پیروى مى کنند مى خواهند شما به انحرافى بزرگ منحرف شوید .

پس خلاصه آنچه تا کنون گفتیم این شد که اولا گسترش رحمت از ناحیه خداى تعالى بر بندگانش و در نتیجه آمرزش گناهان ایشان و بر طرف ساختن پرده ظلمتى که از ناحیه معاصى بر دلهایشان افتاده- حال چه معصیت شرک باشد و چه پائین تر از آن- خود توبه خدا بر بندگان است، و برگشت بنده به سوى خدا و در خواست آمرزش گناهان و ازاله آثار سوء نافرمانیها از قلبش- چه اینکه شرک باشد و چه پائین تر از آن- خود توبه و رجوع بنده است به پروردگار خودش .و ثانیا معلوم شد که توبه خداى تعالى بر بنده اش اعم است از توبه ابتدایى و توبه بعد از توبه بنده.

ممکن است توهم شود که تحلیلی که به قرآن کریم درباره توبه نسبت داده شده و این راهى که گفتید در این تحلیلش پیش گرفته، تحلیلى است ذهنى که در بازار حقایق هیچ ارزشى ندارد.

ولی این توهم صحیح نیست زیرا بحث در باب سعادت و صلاح و شقاوت انسان، غیر از این نتیجه نمى دهد. خود ما اگر حال یک انسان عادى واقع در مجتمع را در نظر بگیریم که دائما در حال اثرگیرى از تعلیم و تربیت است، مى بینیم که او اگر در جامعه واقع نشده بود، و از خارج چیزى به ذهن او وارد نمى شد، نه خوب و نه بد، ذهن و دل و جان او خالى از هر امر درست و نادرست اجتماعی بود، و نیز ذهنش قابل گرفتن هر دو بود، او وقتى مى خواهد خود را اصلاح کند و جان خود را به زیور صلاح بیاراید و جامه تقواى اجتماعى بر تن کند برایش امکان ندارد، مگر وقتى که اسباب این کار مساعد باشد، و عوامل اجازه بیرون شدنش از حال قبلى را به او بدهد. این وضع، به منزله همان توبه اول خداى تعالى است، (او رحمت خود را شامل حال انسان گنهکار مى کند و در او ایجاد تصمیم مى نماید بر اینکه از کارهاى گذشته اش دست بردارد)، سپس شروع به عملى کردن تصمیمش، و اینکه از کارهاى گذشته خود و حالت بدى که داشت دست برداشته، و مسامحه کارى را ترک کند. و این خود توبه اى است به منزله توبه بنده در بحث ما، آن گاه شخص مورد فرض ما به تدریج با انجام رژیم هاى عملى حالت فساد و صفات رذیله اى را که بر قلبش مستولى است، زایل مى کند، و اندک اندک صفات کمال را، و نور صلاح را در قلبش جایگزین مى سازد، چون این مسلم و واضح است که قلب آدمى گنجایش هر دوی فضیلت و رذیلت را ندارد، دیو چو بیرون رود فرشته در آید. این مستقر گشتن صفات خوب در دل آن شخص که فرض کردیم به منزله قبول توبه است. شخص فرضى، همچنان در مرحله صلاح اجتماعى که مسیر هر انسان فطرى است سیر مى کند، تا همه آن احکام و آثارى را که دین خدا در باب توبه جارى ساخته، به روشى فطرى که خدا خلق را بر آن فطرت آفریده جارى سازد.

معنای توبه

توبه در لغت به معناى بازگشتن و برگشتن (رجوع) است؛ ابن فارس مى نویسد: توبه؛ یعنى رجوع و بازگشتن. عرب مى گوید: "تاب من ذنبه" یعنى از گناهش برگشت.

یتوب الى الله توبة و متابا: به سوى خداوند بازگشت نموده و روى گردانید.

و ابن منظور لغت شناس معروف قرن 7 مى گوید: "توبه بازگشتن از گناه است و تاب الى الله... " یعنى از عصیان و گناهکارى به اطاعت و فرمانبردارى خداوند روى آورد.

راغب اصفهانی در کتاب المفردات می گوید: «التوب یعنى ترک گناه به بهترین وجه، واژه- توبة، از جهاتى از اعتذار رساتر است زیرا اعتذار و عذرخواهى بر سه وجه است:

1.         اینکه پوزش خواه بگوید این کار را انجام نداده ام. (کار را از اساس منکر شود)

2.         بگوید آنرا بدین دلیل انجام داده ام. (عذری برای کارش بتراشد)

3.         این کار را انجام داده ام وگناه کرده ام و از بن و بیخ آن را ترک می کنم. که این معانى وجه چهارم ندارد و قسمت اخیر -یعنى معنى سوم- همان توبه است.

توبه در شرع یعنى: 1- ترک کردم گناه بخاطر زشتى آن 2- پشیمانى از انجام آن 3- قصد و اراده و عزم بر ترک بازگشت به گناه 4- و همچنین تدارک نمودن زمینه ممکن براى جلوگیرى از اعاده آن، هر گاه این چهار شرط فراهم شود شرایط توبه و عدم بازگشت به گناه کامل گشته است.

 لازم به یادآورى است که عموم لغت شناسان "توبه" را به معناى مطلق "رجوع "دانسته اند و دسته اى از آنان آن را به معناى "الرجوع من الذنب " (بازگشت از گناه) معنا کرده اند از این رو مجبور شده اند که الفاظى چونان "تواب و... " را که مکرر در قرآن، روایات و دعاها درباره خدا وارد شده است توجیه نمایند؛ به عنوان مثال "تواب" را به معناى "بسیار توبه پذیر" معنا کرده اند.

بنظر مى رسد همان معناى اول صحیح باشد و توبه به معناى "مطلق رجوع و بازگشت" است و شامل توبه خداوند نیز مى گردد. جناب علامه طباطبایى، مفسر بزرگ قرآن، در سرتاسر المیزان توبه را به معناى مطلق رجوع تفسیر کرده است.

علامه طباطبایى(ره) در این زمینه می فرمایند: "توبه به معناى رجوع است و آن عبارت است از بازگشت بنده به سوى خدا، به وسیله ندامت و پشیمانى از روى گرداندن از خدا و بازگشت خدا به انسان، از این طریق که به وى توفیق توبه عنایت مى کند و ما بارها و بارها گفته ایم که هر توبه و بازگشت انسان به خدا، دو توبه و بازگشت الهى را در بردارد، یکى پیش از توبه انسان است که همان توفیق خداى سبحان و دیگر پس از آن که آمرزش و قبول توبه وى است. "

به تعبیر دیگر" توبه" لفظى است مشترک، میان خدا و بندگان، هنگامى که بندگان به آن توصیف شوند مفهومش این است که به سوى خدا بازگشته اند زیرا هر گنهکارى در حقیقت از پروردگارش فرار کرده، هنگامى که توبه مى کند به سوى او باز مى گردد.

خداوند نیز در حالت عصیان بندگان گویى از آنها روى گردان مى شود، هنگامى که خداوند به توبه توصیف مى شود، مفهومش این است که نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز مى گرداند.

به همین دلیل" توبه" هنگامى که به بنده نسبت داده مى شود با کلمه" الى" و هنگامى که به خدا نسبت داده مى شود با کلمه" على" متعدى مى شود" در صورت اول" تاب الیه" (به سوی او رجوع کرد) گفته مى شود و در صورت دوم" تاب علیه" ( بر او رجوع کرد

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) توبه را چنین معنى مى کند: «التوبـة نـدم بـالقـلب و اسـتـغـفار بـاللسان و تـرک بـالجـو ارح و اضـمار ان لایعود»: تـوبـه (عـبـارت از) پـشـیـمـانى قلبى، آمرزش خواهى زبانى، ترک (عملى ) گناه با اندام وتصمیم بر عدم بازگشت (به گناه ) است.

استاد شهید مرتضى مطهرى، ضمن بیان سودمندى توبه را بازگشت و انقلاب مقدس درونى مى داند. فشرده نظر آن بزرگوار این است که در جمادات تغییر مسیر نیاز به عامل و نیروى خارجى دارد؛ یک سنگ براى تغییر مسیر نیازمند پرتاب یا وارد کردن نیرو بر آن است. اما گیاهان و حیوانات استعداد شگفتى در این زمینه دارند و آن تغییر مسیر از درون است و انسان استعداد و زمینه بسیار شگفت انگیزترى دارد و آن قیام خود علیه خود است؛ نیروهاى درونى انسان مى توانند علیه خود به پاخیزند و ضمن یک قیام درونى پیروز شده یا شکست بخورند. توبه عبارتست از قیام نیروهاى روحانى و معنوى انسان علیه ابعاد شهوانى و نیروهاى شیطانى وى که در دل جاى خوش کرده و زمام امور و تدبیر اداره انسان را بدست گرفته و او را چونان حیوانى بى شاخ و دم در آورده اند.

مهمترین اثر گناه در دل این است، گناه، دل را ویران، تباه و نابود مى کند، رجوع و بازگشت نیز باید از همین مکان آغاز شده، در همینجا ببالد و تحقق یابد. توضیح اینکه وقتى انسان به آثار شوم و ویرانگر گناه مى نگرد و مى بیند که چه پیامدهاى مهیب و بزرگى داشته است و او را تا مرز هلاکت رسانیده است با تفکر و تامل عظمت مطلب را درک مى کند، سینه اش به درد آمده و مى سوزد و این سوز سازنده به آتشى مبدل شده و شعله در جانش مى افکند، شعله ها فروزان و فروزانتر شده تا آنجا که گستره و دامن آنها همه جان را فرا مى گیرد و تمامى آثار، برگها، شاخه ها و ریشه هاى گناه را مى سوزاند و خاکستر مى کند و اینجا است که دل به حالت فطریش بازگشته و از آثار ظلمت و طبیعت رهانیده مى شود و معناى آن حدیث معروف که "التائب من الذنب کمن لا ذنب له " (آن که از گناه توبه کند چونان کسى است که گناه نکرده است) همین است؛ یعنى آثار شوم گناه از دل وى بیرون مى رود و مانند زمانى مى شود که گناه نکرده و بر فطرت نخستین خود بوده است.

پس توبه به معناى "رجوع" است و جایگاه رجوع دل است و بازگشت و رجوع دل همان ندامت و پشیمانى عمیق است که موجب دوری از گناه می شود.

بنابراین توبه تنها پشیمانی و بازگشت نیست. یعنی اگر انسان تحت هر عاملی فقط از راه کج خود باز گردد این توبه شمرده نمی شود. توبه آن وقت است که یک انقلاب درونی در وجود انسان پیدا می شود. یعنی نیروهای شهوانی و غضبی و شیطانی انسان علیه تبهکاری های او قیام کنند و زمام مملکت وجود انسان را در دست بگیرند. این معنای توبه است. توبه یعنی انقلاب درونی انسان. انسان وقتی به مرحله ای می رسد که احساس می کند در چنگال مرگ گرفتار است و عذاب الهی را می بیند، بدیهی است که در آنجا اظهار ایمان می کند، اما این اظهار ایمان، انقلاب مقدس درونی نیست.

 

گناهان، غفلتها و... حجابهایى است که گوهر جان را زندانى نموده است و بر آن حکومت مى کند و سالک باید درنخستین گام بیدار شود، علیه این سلطه به پاخیزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد کند تا بتواند به سوى حق پرواز نماید و این همان توبه است و چون حجابها و پرده ها نسبى و تشکیکى است، این معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمت باشد. و چه از نور، باید انقلاب درونى و آتش ندامت جان را بلرزاند، متزلزلش کند و با یک دگرگونى و زیر و رویى زمینه سیر روحانى عارف را فراهم آورد. جان و روح توبه همان سوز، درد، انقلاب درونى و آتش ندامت است.

رسول خدا (صلوات الله علیه) مى فرمایند: «الندم من الذنب توبة »: پشیمانی از گناه، توبه است. و على (علیه السلام) مى فرماید: «الندم على الخطیئة استغفار»: و در جاى دیگر نیز مى فرماید: «الندم احد و باز مى فرماید: «الندم على الخطیئة یمنع عن معاودتها»: پشیمانی بر گناه از بازگشت به آن جلوگیری می کند. و مى فرماید: «من ندم فقدتاب »: به تحقیق کسیکه پشیمان شد، توبه کرده است. و امام باقر (علیه السلام) مى فرماید: «کفى بالندم توبة

حقیقت توبه

الف: ندامت و پشیمانى

بسیارى از عالمان اخلاق، عارفان، محدثان، مفسران، متکلمان و فقیهان در تعریف حقیقت توبه گفته اند، توبه همان ندامت و پشیمانى است. این نظریه طرفداران زیادى دارد تا آنجا که برخى از فقیهان بر آن ادعاى اجماع کرده اند.

دلایل نظریه ندامت

حامیان این دیدگاه عمدتا به روایاتى همانند روایات زیر استدلال کرده اند.

امام باقر علیه السلام فرمود: کفى بالندم توبة: در توبه ندامت کافى است.

به نظر مى رسد، پشیمانی به طور مطلق توبه نباشد و منظور روایات فوق، پشیمانی صرف حتی اگر زود گذر باشد، نیست زیرا بدون تردید بازگشت به خدا و یا به فطرت انسانى در معناى توبه لحاظ شده است و پشیمانى صرف که گاه ممکن است زودگذر نیز باشد بازگشت به فطرت انسانى و یا خداوند متعال نیست.

افزون بر اینکه نظریه مشکلات دیگرى هم دارد و آن اینکه "عزم بر ترک گناه در آینده" که به تعبیر حضرت امام خمینی ( قدس سره) رکن توبه است، چه جایگاهى دارد؟ اگر بگویند شرط توبه است مشکل دیگرى پیش مى آید و آن اینکه پشیمانى عمیق قصد بر انجام ندادن گناه را در پى داشته و لازمه آن است و نیازى به اشتراط آن نیست؛ یعنى اشتراط آن تحصیل حاصل است از این رو به نظر مى رسد این نظریه در تعریف حقیقت توبه ناموفق و ناقص است.

ب: ندامت و عزم بر ترک گناه

گروهى از عالمان اسلامى حقیقت توبه را مرکب از دو رکن ندامت و پشیمانى از گناه و عزم بر ترک آن دانسته اند. این نظریه نیز طرفداران زیادى دارد.

البته این نظر را به دو گونه مى توان تفسیر کرد:

-1  اینکه مقصود از عزم بر ترک گناه، آن قصد و تصمیمى است که انسان به هنگام پشیمانى عمیق خود به خود و به طور غیراختیارى اتخاذ مى کند. توضیح اینکه وقتى که انسان سخت پشیمان شود و ندامت و تاسف نسبت به اعمال گذشته بر همه ابعاد قلبش پرتو افکند، خودبخود تصمیم مى گیرد گناه نکند و این از نشانه هاى ندامت راستین است، اگر مراد اینان این معنا است، که سخنى متین و صحیح است اما تعبیر نارسا است.

2- مقصود از "تصمیم بر پرهیز از گناه" این است که انسان به طورى اختیارى عزم کند که گناه نکند؛ به عبارت دیگر: براى تحقق توبه دو چیز لازم است نخست اینکه انسان از اعمال بد گذشته اش پشیمان شود. دوم آنکه تصمیم بگیرد گناه نکند و این امرى است اختیارى و نه لازمه ندامت و غیراختیارى اگر مرادشان این باشد، نه دلیلى بر اعتبار آن در توبه داریم و نه به لوازم آن مى توانیم پایبند باشیم آنگونه که در اشکال بر نظریه اول بیان شد.

ج: علم، حال و عمل

گروهى از عالمان اخلاق توبه را مرکب از آگاهى از زیانهاى گناه و پیامدهاى سوء آن، حالت پشیمانى و ندامت نسبت به اعمال گذشته و عزم بر ترک گناه در حال و آینده و تدارک گذشته تعریف کرده اند. مقصود این عالمان بزرگ از علم: آگاهى از زیانهاى گناه و مرادشان از حال: حالت پشیمانى و ندامت و منظورشان از عمل: عزم بر تدارک اعمالى است که در گذشته از دست رفته است و قصد بر ترک گناه در آینده و پرهیز از گناه در حال.

و این سه بر هم مترتب است؛ یعنى علم که همان ایمان و یقین به خدا و احکام او است که سبب بیدارى انسان و آشنایى او با مضرات گناه مى شود وقتى در انسان حاصل آید، سبب پیدایش ندامت و پشیمانى گشته و این پشیمانى اگر راستین و عمیق باشد سه امر را به دنبال دارد، ترک گناه در حال پشیمانى، تصمیم بر پرهیز از گناه در آینده و عزم بر تدارک و جبران اعمالى را که در گذشته از دست داده است.

از آنجا که بسیار از عالمان بزرگ اخلاق چونان غزالى، فیض کاشانى، نراقى و... بر این نظرند براى توضیح بیشتر متن فشرده اى را از "کیماى سعادت غزالى " نقل مى کنیم. وى در این باره چنین مى نگارد:

است، ضرورتا پشیمانى و هراسى در وى پدید آید - چون کسى که زهر خورده است پشیمان شود - و بترسد. از پشیمانى انگشت به گلو فرو برد تا قى کند... همچنین در وى پشیمانى پدیدار آید بر گذشته و آتشى از آتش خوف در میان جان وى افتد که هلاک خویشتن مى بیند. در این آتش خوف شده و شهوت گناه در وى سوخته شود و عزم کند گذشته را تدارک کند و در آینده نیز با سر آن نشود و لباس جفا بر کشد و بساط وفا بگستراند همه حرکات و سکنات خویش بدل کند... ".

بررسى نظریه غزالى

اشکال اساسى تعریف غزالى و پیروانش این است که "علم به زیانهاى گناه" را که مقدمه توبه است، جزء آن دانسته اند و همین طور عزم بر ترک گناه در آینده و جبران از دست رفته هاى گذشته را که لازمه پشیمانى است از ارکان توبه دانسته اند افزون بر اینکه به مقدمه دیگر توبه که توفیق خداى سبحان است اشاره اى نکرده اند.

د - بازگشتن و رجوع

گروهى از محققان توبه را به معناى رجوع دانسته اند که با معناى لغوى آن تناسب کامل دارد در میان اینان چهره هاى برجسته اى چنان شیخ انصارى، شهید مطهرى، علامه طباطبایى و... وجود دارد.

علامه طباطبایى در این باره مى نویسد:

"توبه به معناى رجوع است و آن بازگشت بنده است به سوى خدا، بوسیله ندامت و پشیمانى از روى گرداندن از خدا و بازگشت خدا به انسان است، از این طریق که به وى توفیق توبه عنایت مى کند و ما بارها و بارها گفته ایم که هر توبه و بازگشت انسان به خدا، دو توبه و بازگشت الهى را در بردارد، یکى پیش از توبه انسان است که همان توفیق خداى سبحان و دیگر پس از آن که آمرزش و قبول توبه وى است. "

استاد شهید مرتضى مطهرى نیز ضمن بیان سودمندى توبه را بازگشت و انقلاب مقدس درونى مى داند. فشرده نظر آن بزرگوار این است که در جمادات تغییر مسیر نیاز به عامل و نیروى خارجى دارد؛ یک سنگ براى تغییر مسیر نیازمند پرتاب یا وارد کردن نیرو بر آن است. اما گیاهان و حیوانات استعداد شگفتى در این زمینه دارند و آن تغییر مسیر از درون است و انسان استعداد و زمینه بسیار شگفت انگیزترى دارد و آن قیام خود علیه خود است؛ نیروهاى درونى انسان مى توانند علیه خود بپاخیزند و ضمن یک قیام درونى پیروز شده یا شکست بخورند. توبه عبارتست از قیام نیروهاى روحانى و معنوى انسان علیه ابعاد شهوانى و نیروهاى شیطانى وى که در دل جاى خوش کرده و زمام امور و تدبیر اداره انسان را بدست گرفته و او را چونان حیوانى بى شاخ و دم در آورده اند.

بررسى نظریه رجوع

بنظر مى رسد این دیدگاه به واقعیت نزدیکتر باشد و بظاهر مقصود این بزرگواران این است که بازگشت و رجوع به خداى سبحان در قلمرو دل و جان است و این باپشیمانى تحقق مى یابد.

نظرگاه امام خمینی(ره) در حقیقت توبه

امام خمینی(ره) تعریفى نو از توبه ارائه مى دهند گرچه نظر آن بزرگوار در دسته بندى تعاریف در ردیف نوع اخیر است؛ یعنى ایشان نیز توبه را رجوع و بازگشت مى داند اما مفهومى که ایشان از این واژه در نظر داشته اند کاملا با مفاهیم پیشین متغایر است. ایشان بر این نظرند که در آغاز خلقت، دل انسان فطرتا نه صبغه(رنگ و جهت) الهى دارد و نه رنگ شیطانى نه متصف به صفت مادى و طبیعى است و نه حالت روحانى و معنوى؛ در واقع دل بسان صفحه بى رنگى است که پذیراى هر رنگ و صبغه اى هست؛ هم مى تواند کانون معنویت و خانه رحمان باشد و هم مرکز شقاوت و منزلگاه شیطان گرچه خمیره فطرت آغشته به درستى و در جهت و راستاى راستى و صراط مستقیم است و زمینه و استعداد توجه به حق در آن هست اما هم ازحق خالى است و هم از باطل.

وقتى انسان گناه مى کند، دیواره هاى سفید دل سیاه شده و به پلیدى آلوده مى شود و هر چقدر که این گناهان بیشتر و بیشتر مى گردد، سیاهى، تباهى و دورى از حق در آن افزون و افزونتر شده تا آنجا که ممکن است قلب انسان سرشار از رنگ و نشانه گناه گشته و به شقاوت ابدى کشیده شود. اگر پیش از اینکه به این مرحله رسد نقطه اى از نور الهى در قلبش بدرخشد و در پرتو آن بیدار شود واین همه بدبختی هاى انباشته را در خانه دل مشاهده کند پشیمان مى شود و از گناه روى بر مى گرداند و به حال فطرت نخستین خود بازگشت مى کند و دل او آماده توجه به حق مى شود.

معناى رجوع

 

امام راحل - قدس سره - توبه را رجوع مى داند، رجوع یعنى چه؟ و چگونه تحقق مى یابد؟ در مطالب بعدى این مفهوم را به خوبى توضیح مى دهد که شرح فشرده آن به قرار زیر است:

مهمترین اثر گناه در دل این است، گناه، دل را ویران، تباه و نابود مى کند، رجوع و بازگشت نیز باید از همین مکان آغاز شده، در همینجا ببالد و تحقق یابد. توضیح اینکه وقتى انسان به آثار شوم و ویرانگر گناه مى نگرد و مى بیند که چه پیامدهاى مهیب و بزرگى داشته است و او را تا مرز هلاکت رسانیده است با تفکر و تامل عظمت مطلب را درک مى کند، سینه اش به درد آمده و مى سوزد و این سوز سازنده به آتشى مبدل شده و شعله در جانش مى افکند، شعله ها فروزان و فروزانتر شده تا آنجا که گستره و دامن آنها همه جان را فرا مى گیرد و تمامى آثار، برگها، شاخه ها و ریشه هاى گناه را مى سوزاند و خاکستر مى کند و اینجا است که دل به حالت فطریش بازگشته و از آثار ظلمت و طبیعت رهانیده مى شود و معناى آن حدیث معروف که "التائب من الذنب کمن لا ذنب له " (آن که از گناه توبه کند چونان کسى است که گناه نکرده است) همین است؛ یعنى آثار شوم گناه از دل وى بیرون مى رود و مانند زمانى مى شود که گناه نکرده و بر فطرت نخستین خود بوده است.

پس توبه به معناى "رجوع" است و جایگاه رجوع دل است و بازگشت و رجوع دل همان ندامت و پشیمانى عمیق است که "بدان که اول نور معرفت و ایمان است که پدیدار آید که در آن نور توصیف مى کند:

"و نیز انسان باید بکوشد تا آنکه صورت ندامت را در دل قوت دهد تا انشاءالله به بیت "احتراق" (خانه سوختن) وارد شود و آن چنان است که به واسطه تفکر در تبعات و آثار موحشه(وحشتناک) معاصى، ندامت را در دل خود روشن کند و قلب را به آتش ندامت محترق کند(بسوزاند) تا آنکه همه معاصى از آن آتش بسوزد و کدورت و زنگار قلب مرتفع شود. بداند که اگر این آتش [را] در این عالم براى خود روشن نکند و این در جهنم را، که خود باب الابواب بهشت است، به روى خود مفتوح نکند از این عالم که منتقل شد، ناچار در آن عالم آتش سوزناکى براى او تهیه شود... خداوندا سینه سوزناکى به ما عنایت فرما و از آتش ندامت جذوه ندامت در قلب ما بیفکن و آن را به این آتش دنیایى بسوزان وکدورت قلبى ما را برطرف فرما. و ما را از این عالم بى تبعات معاصى ببر.

 نکته اى دقیق

نکته دقیقى که در سخن امام راحل - قدس سره - مطرح است این است که ایشان تفسیر ویژه اى از "عزم بر ترک گناه" ارائه مى دهند و آن اینکه عزم بر ترک گناه لازمه ندامت است و پشیمانى واقعى و راستین آن را در پى دارد؛ وقتى پشیمانى - به معنایى که شرح آن گذشت - در جان کسى افتد خودبخود تصمیم مى گیرد دیگر گناه نکند و به گفته غزالى عزم مى کند "لباس جفا بر کشد و بساط وفا بگستراند" از این رو تصمیم بر ترک گناه بدین معنا نیست که گناهکار پس از پشیمانى بنشیند و فکر کند و با خود بگوید حال که من پشیمان شده ام تصمیم مى گیرم دیگر گناه نکنم و در این عزم جازم و قاطع هستم چه اینکه بر این گفته اشکالاتى وارد است اول آن که چه دلیلى بر اعتبار این معنا در توبه داریم؟ دوم آن که اگر عزم بر ترک گناه را بدین معنا جز حقیقت توبه بدانیم، لازمه اش این است که آن که مى داند که احتمالا یا قطعا دوباره گناه خواهد کرد مانند کسى که عصبانى و بداخلاق است و مى داند مجددا این گناه برخاسته از عصبانیت از او سر مى زند یا مانند کسى که ترسو است و احتمال فراوان مى دهد که دوباره به هنگام برافروختن آتش جنگ بترسد و صحنه را ترک کند و... توبه چنین کسى امکان ندارد چرا که از طرفى عزم مى کند که دیگر گناه نکند؛ یعنى مى داند که مى خواهد این گناه را مرتکب نشود و از سویى مى داند که در آینده این گناه را مرتکب خواهد شد و در نتیجه در درون خود دچار تناقص شده و دل وى چنین عزمى را برنمى تابد و در واقع این عزم محقق نمى شود.

اما در تبیین حضرت امام راحل از "عزم بر ترک گناه" هیچ یک از اشکالات بالا وارد نیست زیرا حقیقت توبه، پشیمانى و ندامت خاص است یعنى ندامتى که عزم بر ترک گناه را به دنبال داشته باشد و اگر چنین نباشد این ندامت نیست بلکه نوعى تمسخر است و اگر ندامت هم بر او صدق کند بر چنین ندامتى رجوع به فطرت اطلاق نمى شود و وقتى هم که چنین ندامتى حاصل آید، توبه محقق مى گردد چرا که هم ندامت و هم عزم بر ترک گناه بدست آمده است امام راحل - قدس سره - در این باره چنین مى نویسد:

"... و اگر خداى ناخواسته [به گناه] مبتلا شد، به زودى از آن منزجر مى گردد و پشیمان مى گردد و صورت ندامت در قلبش ظاهر مى شود و نتیجه این پشیمانى و ندامت خیلى بزرگ است و آثار آن خیلى نیکو است و عزم بر ترک مخالفت و معصیت بر اثر ندامت حاصل مى شود و همین که این دور کن توبه [ (ندامت و عزم بر ترک) ] حاصل شد کار سالک طریق آخرت آسان شود و توفیقات الهیه شامل حال او مى شود... "

 

پس از نظرگاه امام راحل توبه دو رکن دارد (ندامت و عزم) و رکن دوم برخاسته از اولى و لازمه آن است دقت در روایات فراوانى که در باب توبه آمده است نیز مقتضى همین مطلب است چرا که در برخى از روایات به ظاهر توبه دو رکن مستقل دارد (ندامت و عزم بر ترک) که هر یک از دیگرى جدا است. مثل روایتى که جناب سید رضى در نهج البلاغه آورده است و حضرت امام در کتاب ارزشمند چهل حدیث، به شرح آن پرداخته اند در آن حدیث شریف چنین آمده است: "... الاستغفار درجة العلیین، و هو اسم واقع على ستة معان: اولها الندم على ما مضى. و الثانى: العزم على ترک العود الیه ابدا... "

"... همانا استغفار درجه علیین است. و آن اسمى است که واقع مى شود بر شش معنا. اول آنها پشیمانى بر گذشته است. دوم، عزم بر برگشت ننمودن است به سوى آن (گناه) همیشگى... "

اما ظاهر برخى از روایات این است که عزم بر ترک گناه لازمه و نتیجه ندامت واقعى است به عنوان نمونه از مولا امیرالمومنین نقل شده است که:

"الندم على الذنب یمنع عن معاوته"

"پشیمانى از گناه مانع بازگشت به آن است"

و نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

"... قال: قال امیر المومنین علیهما السلام: ان الندم على الشرید عو الى ترکه" امام صادق از قول امیر المومنین على - علیهما السلام - نقل مى کند که آن حضرت فرمود: "پشیمانى از گناه انسان را به ترک آن وادار مى کند".

تامل نشان مى دهد که میان دو دسته از اخبار و اخبار پیشین که دلالت داشت بر این معنا که در توبه ندامت و پشیمانى کفایت مى کند. تناقضى در کار نیست زیرا این اخبار مى گوید: لازمه و نتیجه ندامت عزم بر ترک گناه است. و مضمون اخبار گذشته این بود که "عزم بر ترک گناه" جز حقیقت توبه است و مفاد شمارى از اخبار این بود که در توبه ندامت و پشیمانى کفایت مى کند. جمع عرفى میان این روایات به این است که اخبار دسته دوم را با روایات گروه اول تفسیر کنیم؛ یعنى بگوییم: مراد این است که عزم بر ترک گناه رکن توبه است اما در مقام تحقق نتیجه ندامت و لازمه آن است - آنگونه که امام بزرگوار( قدس سره) تصریح فرموده اند - مقصود از ندامت و آن دسته از روایات که مى گوید: حقیقت توبه ندامت است، ندامتى است که "عزم بر ترک" را در پى داشته باشد و به اصطلاح اصولى مطلق ندامت را در این روایات با احادیث دسته اول مقید مى کنیم. علامه مجلسى (رضوان الله علیه) در توضیح روایت "کفى بالندم توبة" در این باره چنین مى نویسد: "«... ظاهر این روایت این است که در تحقق توبه ندامت کافى است و عزم بر ترک در آن شرط نیست ولی این مخالف قول مشهور و برخى از روایات است مگر اینکه پشیمانى در این روایت به معناى ندامت کامل باشد که در این صورت آن مستلزم عزم بر ترک گناه است» آنگاه پس از نقل گفته یکى از دانشمندان که وى این مطلب را با بیانى علمى و دقیق توضیح داده است، مى نویسد:

پس معناى این روایت این است که هرگاه ندامت حاصل آید توبه و رجوع به خدا از طریق ریشه کن کردن گناهان و بیرون آمدن از ظلمت گناه، محقق مى شود. زیرا ریشه و سبب نابودى گناه و خروج از آن همین ندامت است و در روایت نیامده است که پشیمانى بدون ترک گناه در رجوع به خدا و ندامت کافى است زیرا چنین پشیمانى توبه و ندامت نیست بلکه به تمسخر و استهزاء شبیه تر است، آرى ندامتى که [عزم ] بر ترک گناه را در پى داشته باشد، توبه ببینند که گناه زهر کشنده است.

اهمیت و جایگاه توبه

آرامش، مصونیت نفس از رذایل، حفظ اندیشه از افکار آلوده، رسیدن به حسنات اخلاقى، طى مراتب کمال، همچنین ساختن شخصیت انسان براى انسانیت، بدست آوردن کمالات معنوى و محقق شدن به حقایق الهیه واتصال به منبع فیص و رسیدن به مقام قرب الهى و ورود به دایره ى محبت الهى و پیدا کردن فضائل انسانى و رسیدن به سعادت اخروى، همه امورى است که براى انسان حاصل نمى شود مگر به ترک گناه.

انسان گنهکار از درک فیوضات و اخذ امور معنویه تا زمانى که از ورطه ى گناه و معصیت خارج نشده است محروم است، پس کسب مجموعه ى خیر در عالم هستى ممکن نیست مگر به ترگ گناه.

انسان آلوده به معصیت و گناه، زمینه ى رشد و پرورش استعدادهاى درونى و معنوى و قواى جسمانى و روانى خود را براى رسیدن به کمال مطلوب سد نموده، و مانع حرکت خود به سوى طى مراتب مى شود.

ولی خداوند از باب رحمت به انسان، بابى را براى معصیت کاران جهت جبران مافات گشوده است که با ورود به سرزمین حقایق این حقیقت عرشى، انسان آلوده، غیر از این که تمام آلودگى هاى خود را از صفحه ى نفس مى زداید، به درجات بالاى معنوى نیز دست پیدا مى کند.

این حقیقت عرشى چیزى نیست جز «توبه»، توبه آغوش رحمت الهى است.

 

توبه حقیقتى عرشى و نورانى و سبب اتصال دور افتادگان به اصل و محبوب است.

هنگامى که انسان به این حقیقت آگاه شد که در گذشته ى عمر از شناخت حضرت حق، آن وجود مبارکى که نعمتهاى آشکار و پنهان را، گسترده و کامل در اختیارش قرار داده غفلت داشته و معلومش شد که جایگاه باعظمت نعمتها را در زندگى، که هر کدام از آنها راهى به سوى خیر و سعادت در دنیا و آخرت و کلیدى براى باز کردن درى از درهاى رحمت و لطف حق است نشناخته و اغلب نعمتهاى خداوند را در راه خلاف و بیجا مصرف نموده و در نتیجه مبتلاى به انواع معاصى کبیره و صغیره شده و به خسارت و زیان عظیمى دچار آمده و داغ ننگ بندگى هوا و هوس و شیطان درون و برون را بر پیشانى حیات خود زده، براى جبران آن گذشته ى خفت بار، گذشته ى آلوده به جهل و غفلت و خطا و معصیت و اعمال ننگینى که از او صادر شده و آن حالات شیطانى و مفاسد اخلاقى، واجب است وارد عرصه گاه ملکوتى توبه و فضاى عرشى انابه و مدار عرفانى بازگشت به خدا گردد، و خورشید زیباترین آشتى را از افق حیات خود طلوع دهد.

آرى براى مایه گرفتن از رحمت واسعه، و نیرو گرفتن از عنایت خاصه، و جذب فیوضات ملکوتیه باید وارد راه رجوع به حق گردد و این راه را با قدم دل و چراغ پرفروغ عقل و نیت خالص و پاک و عزمى محکم و استوار و جهادى عاشقانه و مستمر و حالتى مستانه و آگاهانه طى کند تا ظاهر و باطنش از فحشا و منکرات و از فسق و فجور و از سیئات اعمال و از شرور نفس و از وساوس شیطانى و رذایل اخلاقى به طور کامل شستشو یابد و در صف پاکان و نیکان و مشتاقان و صالحان و عابدان و سالکان و راه یافتگان به حریم قرب محبوب قرار گیرد و به جاى استحقاق غضب رب، مستحق رحمت و استحقاق عذاب دردناک قیامت، شایسته ى جنت و بهشت عنبر سرشت شود.

این توجه و بیدارى نسبت به گذشته، و این گونه قرار گرفتن در منزل توبه و انابه و این شکل شستشوى ظاهر و باطن از آلودگیها کلید آشتى با خداست.

امام زین العابدین (علیه السلام) در مناجات" تائبین" به پیشگاه خدا چنین عرضه مى دارد:

«الهى انت الذى فتحت لعبادک بابا الى عفوک سمیته التوبة، فقلت توبوا إلى الله توبة نصوحا، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه »

" خداى من تو کسى هستى که درى به سوى عفوت به روى بندگانت گشوده اى، و نامش را توبه نهاده اى، و فرموده اى بازگردید به سوى خدا و توبه کنید توبه خالصى، اکنون عذر کسانى که از ورود از این در، بعد از گشایش آن، غافل شوند چیست"؟

 

به قدرى در مساله توبه در روایات تاکید شده که در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم:

«ان الله تعالى اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده فى لیلة ظلماء، فوجدها»

« خداوند از توبه بنده اش بیش از کسى که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را بیابد شاد مى گردد» ! این تعبیرات آمیخته با بزرگوارى همه براى تشویق به این امر مهم حیاتى است.

ولى باید توجه داشت که" توبه تنها لقلقه زبان، و گفتن" استغفر الله" نیست بلکه شرایط و ارکانى دارد که در تفسیر توبه نصوح در آیات فوق به آن اشاره شد، هر گاه توبه با این شرائط انجام گیرد آن چنان اثر مى گذارد که گناه و آثار گناه را به کلى از روح و جان انسان محو مى کند، بنابراین در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له، و المقیم على الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء»: کسى که از گناه توبه کند همچون کسى است که اصلا گناه نکرده، و کسى که به گناه خود ادامه دهد در حالى که استغفار مى کند مانند کسى است که مسخره مى کند".

توبه نخستین گام سلوک

سالک راه حق براى وصول به سر منزل مقصود باید مقامات و منازلى را طى کند و توبه یکی از نخستین گام های سالکان راه حق است؛ آن که مى خواهد به سوى او سیر کند باید روى از دنیا، خود و هر چه غیر او است برتابد و با تمام هستى متوجه حق شود و این جز با انقلابى در درون که دیو منیت و هواها و شهوتها را از تحت سیطره و سلطنت دل برافکند ممکن نیست و این است که فراهم آور زمینه اجابت دعوت خدا و استفاضه از فیض او و آغازین پله نردبانى است که آنسویش بام دریاى بى کران وجود الهى است.

به بیانى دیگر: عارف باید مقامات و منازل بس دشوارى را بپیماید و توبه در آغاز آنها است .

Template Design:Afzadi