مقایسه عشق در کتب شیخ فریدالدین عطار و شیخ احمد غزالی

شیوا نیرومند

خلاصه مقاله:
این مقاله از جایگاه و دیدگاه یک سالک و رهرو طریقت نگاشته میشود که براین باور است؛ همانگونه که اثر انگشت
تمامی هفت میلیارد جمعیت روی زمین متفاوت و منحصر بفرد است؛ همانگونه نیز در طی تاریخِ انسان بر روی زمین؛ هر
انسانی دارای ساختاری منحصربفرد بوده و با رسالت و مأموریتی منحصر بفرد بر روی سیاره زمین آمده است. از آنرو اساساً با
عمل مقایسه مشکل دارم و تصور میکنم؛ خداوند نیز هیچ مقایسهای بین بندگانش انجام نداده و نمیدهد. ولی از آنجایی که
تکالیف دانشگاهی است و باید آن را انجام داد، حتی اگر پیامی نو به دست نیاورد؛ سعی بنده بر آن خواهد بود که از نگاهی
متفاوت این کار مقایسه انجام شود؛ بلکه ثمری نو به ارمغان بیاورد.
کتب سوانح العشاق و شیخ صنعان؛ حاصل عمر و نحوه زندگی دو عارف بزرگ است و تفاوت نگرش و دیدگاهی این دو
شخصیت بزرگوار نیز ناشی از همین شیوههای مختلف زندگی بدست آمده است. از آنرو برای درک بیشتر فحوا و پیام این
کتب؛ ابتدا بایستی شخصیتِ نگارندههای آنها را شناخت. چند سطری را در معیت زندگی آنها بود و با آنها چند قدمی را طی
نمود تا چگونگی و چرایی نگاهشان را به عشق دریافت. آنگاه به خود مضمون کتب و موضوع آنها پرداخت. از یکسو روند
کتاب سوانح غزالی را در پی گرفت که از کجا شروع کرده و با چه هدفی و به چه نتایجی آن را رسانده است. و از سوی دیگر
داستان شیخ صنعان را که پیر و مرشد جماعتی بوده و در مسیر طریقت خود به دنبال خوابی رهسپار دیار غربت گشته تا با
سقوط و هبوط خود به حضیض ذلت، راهی به سوی عروج ملکوتی بیابد.
از آنرو در این مقاله نیز ابتدا نگاهی به زندگی این بزرگان خواهد شد. سپس کاوشی بر متون کتب ایشان و بعد مقایسه و
تطبیق این دو و یافتن نقاط اشتراک و افتراق آنها صورت خواهد گرفت.
تا بلکه با نگاهی نو و کاوشی دیگرگونه در زندگی این دو عارف بزرگوار، نتایجی نو و متفاوت به دست بیاید که از سویی
مفید برای قشر آکادمیک و طالبان علم و ادب باشد. از سوی دیگر رضایتخاطر آن استاد بزرگوار را که؛ همهگونه انعطاف و
نرمش و عنایت در حق این دانشجوی عصیانگری که در هیچ انقیادی قرار نمیتواند بگیرد؛ داشته است، تأمین نماید. و هم
برای خود نگارنده مقاله اثر مطلوبی بگذارد تا احساس بیهودهکاری ننماید و دریابد که کاری متفاوت و در خور تأمل انجام داده
است.
*کلمات کلیدی: عشق؛ سوانحالعشاق؛ شیخ صنعان؛ غزالی؛ عطار؛ عشق حقیقی؛ عشق مجازی
_________________
*اصل مقاله
مقدمه:
از آنجایی که، کتب سوانح العشاق و شیخ صنعان؛ حاصل عمر و نحوه زندگی دو عارف بزرگ است و تفاوت نگرش و
دیدگاههای این دو شخصیت بزرگوار نیز ناشی از همین شیوههای مختلف زندگی بدست آمده است. از آنرو بنا بر آن شد که،
برای درک بیشتر فحوا و پیام این کتب؛ ابتدا شخصیتِ نگارندههای آنها را شناخته و تحلیلی بر آنها داشته و سطوری را در
معیت زندگی آنها بوده و با آنها گام برداشته شود، تا بتوان به چگونگی و چرایی نگاهشان به عشق پی برد. سپس به خود
مضمون کتب و موضوع آنها پرداخت.
پیشینه موضوع:
هر دو عارف و هر دو کتاب، به دلیل قدمت و محبوبیتی که بین ادب دوستان و اهل عرفان داشته؛ زیاد مورد بحث و
تحلیل قرار گرفته است. در واقع میتوان گفت هرچه در اینمورد شایسته و بایسته بوده، پیشینیان گفتهاند و نوشتهاند. از آنرو
هر چه بعد از این نیز نگاشته شود؛ بیشتر تکرار مکررات خواهد شد. لذا تلاش بر آن بوده که از زاویهای اندک متفاوت به این
موضوع وارد شده تا بلکه رویکردی تا حدودی تازه آفرید و بر اساس آن، این مقایسه را پیش برد.
روش تحقیق:
روش تحقیق؛ علمی- پژوهشی و همچنین تحلیلی- توصیفی است. و روش کار تحقیق، مطالعه پژوهشی کتابخانهای در
میان متون کهن و نو بوده، به وسیله فیش برداری و سپس تحلیل، مقایسه و تطبیق آنها با یکدیگر تا رسیدن به نتیجه نهایی
میباشد. البته با محدودیت اینکه به دلیل بحران جهان شمول کرونا؛ کتابخانهها تعطیل و چاپ کتابها متوقف و قیمت کتابها
سرسامآور است؛ این تحقیق در نهایت محدودیتها صورت گرفته است.
واژهشناسی:
سانحه؛ اتفاق، پیشامد، تصادف، حادثه، رزیه، عارضه، فاجعه، واقعه؛ رویداد ناگواری که به بروز صدمات جانی یا وارد آمدن
آسیب جدی به چیزی یا کسی که در حرکت است، منجر میشود. 1
سوانح؛ اتفاقات، بلایا، حوادث، پیشآمدها، مصایب، وقایع، سانحهها، سانحها؛ عبارت است از احوالات و رویدادها. بهطور
معمول اکثر استعمال این لفظ در رویدادهای متوحش و خطرناک است. و بهمعنای اتفاقات ناگهانی و هر حادثه ناگواری که
ناگهانی روی دهد.
در مجموع بار معنایی منفی این کلمه سوانح از بار معنایی مثبت آن بیشتر است. از اینرو انتخاب این کلمه برای چنین
کتابی خالی از منظور نمیتواند باشد. و این عارف بزرگ آگاهانه و عامدانه چنین اسمی را برای این کتاب برگزیده است؛ گویی
عشق را همچون سانحه و حادثهای میبیند که بر شخص واقع و وارد میشود و خود شخص در ورود آن هیچ نقشی ندارد.
دقیقا مثل یک حادثه و تصادف فیزیکی که به یکباره بدون اطلاع اتفاق میافتد. از اینرو چون یک سانحه و اتفاق غیر قابل
پیشبینی است؛ بسته به شرایط زمانی-مکانی و موقعیت شخص میتواند بهصورت جلوههای مختلف و متفاوتی ظهور یابد.
متن مقاله:
در واقع در این مقاله؛ و در بن مقایسه دو کتاب و دو عارف؛ هدف دیگری مستتر است تا با تحلیل و بررسی مشخص گردد
که آیا نحوه زندگی و وقایعی که برای انسانها پیش میآید؛ که در اینجا دو عارف بزرگ مد نظر است؛ آیا اثرگذار بر آثار آنها
میتواند باشد یا نه. از اینرو لازم است نظری اجمالی و کوتاه به زندگی این دو عارف بزرگ انداخته شود تا بتوان به صراحت
و جرأت گفت که؛ هرآنچه آدمی مرقوم میکند، سطر به سطر حاصل تقدیر مرقوم شده اوست و سطر به سطر آثار هر کسی،
بیانگر سطور زیسته وی در زندگیست.
برای روشن شدن این امر در این مقاله؛ مختصری به زندگی این عرفا پرداخته میشود و از آنجایی که احمد غزالی به دلیل
یک قرن پیشی بودن بر عطار، جایگاه پیشکسوتی بر وی دارد؛ ابتدا به زندگی احمد غزالی پرداخته میشود.
1 - ترجمه دهخدا، واژهیاب /https://www.vajehyab.com
*احمد غزالی
احمدبن محمدبن محمد طوسی؛ مؤلف، واعظ و عارف برجستۀ قرن پنجم و ششم است. احمد غزالی، برادر کوچکتر ابوحامد
محمد غزالی، بود. کنیۀ وی ابوالفتوح، و القابش مجدالدین، زین الدین و حجه الاسلام بود. تاریخ و محل تولد او در منابع ذکر
نشده، اما چون زندگی و تحصیلات این دو برادر به هم نزدیک بوده، براساس تاریخ و محل تولد محمد، احتمالا احمد نیز در
طایران طوس و دو سه سالی پس از برادرش محمد، در ۴۵۲ یا ۴۵۳ به دنیا آمده است. ۲
این دو برادر درکودکی پدرشان را از دست دادند و گفته شده است که پدرشان پیش از درگذشت، تربیت فرزندانش را به
مردی زاهد و متقی به نام احمد رادکانی سپرد. در طوس بود که احمد، مانند برادرش، تحصیلات مقدماتی خود را در فقه به
پایان رساند و هنوز جوان بود که به تصوف گرایید. ۳ در واقع مرگ پدر اولین حادثه بزرگ زندگی وی بوده است که بر وی
واقع شده است. دومین حادثه نیز دور شدن از خانه و رفتن به نزد احمد رادکانی است که بر وی واقع میشود و زندگی وی
حاصل حوادث متعددی است که بر وی وارد میشود و شاکله او را میسازد. از نتیجه کار و از عدم اعتراض، به نظر میرسد
که هر دو حادثه؛ حاصل و نتیجهی خوبی داشته و بذر عشق را در وجود او کاشته و او را به سوی سلوک و عرفان و عشق
رهنمون بوده است.
احمد بعد از گذراندن دوره نوجوانی و رسیدن به دوران شباب؛ ابتدا مرید ابوبکر نساج طوسی شده که با چهار واسطه شاگرد
جنید است. ۴ احتمالاً احمد تا ۴۸۷ که ابوبکر نساج درگذشت، نزد وی بود و وقتی هم که برادرش در ۴۸۸ او را به جای خود
در نظامیه بغداد گذاشت، احمد در تصوف شهرت یافته بود.
غزالی در بغداد و شهرهای دیگر به فارسی و عربی مجالس وعظ داشت و چندان در وعظ بلیغ و فصیح بود که نه تنها
عوام از مجالس او استقبال میکردند، بلکه علما و دانشمندان نیز در آن حاضر میشدند.
ازجمله مجالس مشهور غزالی، مجلس وعظ وی نزد سلطان محمود سلجوقی بود که در ازای آن سلطان به او هزار دینار
داد. ۵ البته برخی احادیث و اخباری را که غزالی در مجالس وعظ به آنها استناد میجست، صحیح ندانستهاند، از جمله ابن جوزی
با آنکه او را در وعظ بسیار توانا میداند، ولی احادیثش را موضوعه و معانی مطرح شده در آن را فاسد میشمرد 6.
بیشتر تذکره نویسان همانند: یافعی، سبکی، حکیم( غزالی را فقیهی خواندهاند که وعظش بر فقاهتش غلبه دارد و دیگر
فضائلش تحتالشعاع وعظ قرار گرفته و مغفول واقع شده است. احمد در کسوت صوفی و واعظ به شهرها و روستاهای بسیاری
در خراسان، آذربایجان و منطقۀ جبال و عراق سفر میکرده، برای مردم وعظ میکرده و به دستگیری مستعدان میپرداخته
است. در هر شهری نیز علاقهمندان بسیار مییافت و مردم برای شنیدن سخنانش به مجالس وعظ وی هجوم میآوردند. ۷
۲ - پورجوادی، 1۳۸۴ ش، ص 16۷
۳ - ابن جوزی، 199۲ ، ج 1۷ ، ص ۲۳۷
۴ - جامی، 1۳۸6 ، ص ۳۷9 ، ۵۵9
۵ - ابنجوزی، 199۲ ، ج 1۷ ، ص ۲۳۷
6 - همان
۷ - سهروردی، 1۳6۴ ، ص 6۸
گفتهاند که غالبا در وعظ به خود وی هم حالی دست میداد و مردم نیز چندان به هیجان میآمدند که فریاد میکشیدند، جامه
برتن میدریدند و جوانان در مجلس وی توبه میکردند. ۸
بدینترتیب غزالی به سبب سفرهای بسیار و مجالس وعظی که در بلاد اسلامی برپا کرد، نه تنها در زمان حیات خود
شناخته شده بود، بلکه شاگردان و مریدان بسیار گرد خود جمع آورد. از جمله شاگردان وی در فقه وحدیث، این اشخاص بودند:
ابن شهر آشوب )متوفی ۵۸۸ ،) 9 از محدثان بزرگ شیعه؛ ابوالقاسم عمربن محمدبن احمدبن عکرمه، معروف به ابنبرزی، فقیه
شافعی )متوفی ۵6۰ (؛ و عبدالواحد آمدی )متوفی ۵۵۰ (، مؤلف غررالحکم و دررالکلم. از جمله مشهورترین مریدان وی نیز
عینالقضاه همدانی، و ابونجیب سهروردی بودند. 1۰
وفات
تاریخ وفات غزالی را بنا بر برخی منابع در ۵1۷ اما بنا بر اکثر منابع در ۵۲۰ ذکر کردهاند. 11 وی در قزوین وفات یافت و در
همانجا در محلهای که امروزه احمدیه نامیده میشود به خاک سپرده شده است. حمدالله مستوفی، و قس اوحدی بلیانی، مرقد
وی را در بروجرد دانستهاند. 1۲
غزالی نخستین کسی است که مذهب تصوف عاشقانه را که اساس شعر عاشقانه صوفیانۀ فارسی است، در خراسان شرح
و بسط داده است، از اینرو تأثیر عمیقی بر ادبیات عرفانی ما گذاشته است. تفسیر عرفانی و روانشناسانه از خصوصیات چهرۀ
معشوق و ابداع تصویرها و تعبیرات شاعرانه برای مفاهیم عارفانه قبل از اینکه جایی در اشعار صوفیان داشته باشد، در اشعار و
آثار او وجود داشته است و البته برخی از این تصویرهای شاعرانه از طریق وی احیا یا شایع شده است. از قرن هفتم به بعد نیز
رد پای بسیاری از مضامینی را که شاعرانی صوفی همچون عطار، عراقی و حافظ به کار بردهاند، میتوان در آثار غزالی جست.
درواقع، هر عارفی که از عشق سخن گفته به نحوی تحت تأثیر او و آثارش بوده است. بدین ترتیب، غزالی هم از لحاظ
اجتماعی یعنی ایجاد تشکیلات خانقاهی و تأسیس سلسله مؤثر بوده و هم از لحاظ آرائی که در تصوف عاشقانه مطرح کرده
است. 1۳
از جمله رسالهالطیر او در نوشتن رسائلی با همین مضمون، مانند منطقالطیر عطار، مؤثر بود. وی همچنین قالب جدیدی
برای موضوعات عرفانی ابداع کرد. مؤلفان صوفی تا زمان غزالی فقط از نثر برای بیان مقاصد استفاده میکردند، اما غزالی در
کتاب سوانح خود، برای تصویر کردن موضوعات عرفانی، در بسیاری از فصول از شعر کمک گرفته است. از همین فن،
حمیدالدین ناگوری در لوایح، سعدی در نوشتن گلستان، و پس از او جامی در تألیف لوایح، تقلید کردهاند. فخرالدین عراقی نیز
در تالیف لمعات، علاوه براینکه از لحاظ صوری از روش غزالی پیروی کرده، از حیث محتوی نیز کوشیده تصوف عاشقانۀ
غزالی را با عقاید مکتب ابنعربی جمع کند.
۸ - غزالی، 1۳۷6 ش، ص 6 ، ۴۲  ۴۳
9 - اافندی اصفهانی، 1۴۰1 ، ج ۵ ، ص 1۲۵
1۰ - جامی، 1۳۸6 ، ص ۴1۸ ، ۴۲۰
11 - ابنجوزی، 199۲ ، ج 1۷ ، ص ۲۴۰
1۲ - جامی، 1۳۸6 ، ص ۴1۸ ، ۴۲۰
1۳ - پورجوادی، 1۳۸۴ ، ص 1۷1 - 1۷۵ ، 1۸6  1۸۷
آثار مهم و مشهور احمد غزالی عبارتاند از : سوانح، رساله الطیر، مجالس و...
در سوانح، به فارسی و به نثر در باره عشق، حادث شدن آن در فرد و روانشناسی عاشق و معشوق از دیدگاه صوفیانه؛ به
صورتی مجمل و به زبان اشاره در هفتاد و هفت فصل کوتاه و مختصر اشاره شده که وی نگاشته است. و گاه برای تبیین
مطالب، ابیاتی عاشقانه و حکایاتی عشقی نیز نقل کرده است.
در رساله الطیر، که متن اصلی این اثر به زبان فارسی بوده و از آن ترجمهای به عربی وجود دارد. این رساله داستان مرغانی
است که برای یافتن پادشاه خود، سیمرغ، سفری دور و دراز و پرمخاطره در پیش میگیرند و سرانجام به جزیرهای که آشیان
سیمرغ است، میرسند و در آنجا از یاران دیگر که به هلاکت افتادند و نتوانستند به مقصد برسند، یاد میکنند. پس سیمرغ به
این نه به حکم عجز ایشان بود، بلکه به حکم نادوستی ما بود، اگر ارادت ما بودی، اسباب آمدن ایشان « آنان میگوید که
» ساخته شدی 1۴
با این کلام، احمد غزالی عقیدۀ کلامی خود را نیز بیان میکند که هر کس به مقصد میرسد در مییابد که؛ این تلاش او
نبوده که نتیجه داده، بلکه این اراده و خواست از حق بوده است و بس. غزالی در پایان رساله از خواننده میخواهد که عهدی
را که با حق داشته است، تازه کند. تازه کردن عهد به این معناست که از آلودگیها و نجاسات در ظاهر و باطن بپرهیزد، ملازم
اوقات نماز باشد و زبان را جز به ذکر حق باز نکند. 1۵ که همین موضوع دقیقا اشاره دارد به اینکه؛ عشق از نظر غزالی امر
اکتسابی نیست که با تلاش و ممارست شخص بهدست بیاید. بلکه یک حادثه و سانحه است که با اذن خداوند بر شخص وارد
و واقع میشود.
*فریدالدین عطار
فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری، مشهور به شیخ عطّار نیشابوری ) ۵۴۰ – 61۸ ق( یکی از عارفان، صوفیان و
شاعران بِنام ایرانی است که چهرهای درخشان در ادبیات فارسی و عرفان، در پایان سده ششم و آغاز سده هفتم هجری قمری
بوده است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با 11۴6 میلادی در کدکن نیشابور زاده شد و در 61۸ هجری به هنگام حمله مغول
به قتل رسید. 16
البته بعضی همچون شفیعی کدکنی در مقدمهای که بر منطقالطیر نوشتهاست، اشاره میکند که شخصیت عطار در
است و اطلاعات ما حتی درباره سنایی، که یک قرن قبل عطار میزیسته، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است » هالهای از ابهام «
که از عطار در دست داریم. تنها میدانیم که او در نیمه دوم قرن ششم و ربع اول قرن هفتم میزیستهاست، زادگاه او نیشابور
و نام او، آنگونه که عطار گاهی در اشعارش به همنامی خود با پیامبر اسلام اشاره میکند، محمد بوده است. در واقع میتوان
گفت که بیبشتر اطلاعاتی که از عطار در دست است، برگرفته از نوشتهها و اشعار خود وی میباشد. چه در مورد اسمش، القاب
و تخلصهایش، آثارش و چه در مورد زندگی و والدین و اساتیدش.....
1۴ - غزالی، 1۳۵۵ ، ص ۳۳
1۵ - غزالی، همان، ص ۳۴  ۳۵ ؛ نیز پورجوادی، 1۳۸۴ ، ص 1۷۷  1۷۸
16 - زرین کوب، 1۳۷9 ، ج 1 ، صفحه ۲۵
به روایت مشهورتر و معتبرتر از تذکره نویسان قدیم، نام پدر عطار؛ ابراهیم بن اسحاق بود؛ البته نام محمود و یوسف را نیز
که مورد احترام اهالی است و اهالی بر این باورند » پیرِ زِرًوَند « برای پدر عطار ذکر کردهاند. در کدکن زیارتگاهی است به نام
پدر عطار است. » شیخ ابراهیم « که این مزارِ 1۷ طبق شواهدی که در کتب عطار وجود دارد، پدر وی عمر طولانی داشته است
و تا زمانی که عطار اسرارنامه را به رشته تحریر دربیاورد، میزیسته است.
کودکی عطار با طغیان غزها همراه شد؛ زمان فاجعه غز، عطار 6 یا ۷ سال بیشتر نداشت. این فاجعه چنان عظیم و موحش
بود که نمیتوانست در ذهن کودک خردسال تأثیر خوفانگیز خود را نگذاشته باشد. سلطان به دست غزها اسیر شده بود و
شهر در معرض خرابی و ویرانی قرار گرفته بود. عطارِ خردسال شکنجهها، تجاوزها، خرابیها، مرگ و درد و وحشت را اطراف
خود میدید؛ و همین عامل بعدها موجب مرگاندیشی و درداندیشی بسیار در عطار شد. چند سال بعد، پس از فروکش فتنه
غز، و نجات معجزهآسای نیشابوریان، عطار در مکتب مشغول آموختن شد. در ایام مکتب، حکایاتی از زندگی بزرگانی چون
عباس طوسی، مظفر عبادی، رکنالدین اکاف و محمد بن یحیی، او را به خود جذب میکرد. این حکایات علاوه بر اینکه
مشوق عطار در طریقت بودند، بعدها در تذکرۀالاولیا گرد آمدند. 1۸
عطار از همان دوران کودکی به مدارس علمیه شهر راه یافت و به تحصیل مقدمات علوم زمان خود مشغول گردید. به
علوم دینی یعنی تفسیر، روایت احادیث، و فقه نیز اشتغال ورزید. سپس به تدریج به درسهای عمیقتر پرداخت و فنون ادبی
سنگین، علم حکمت، کلام و نجوم را نیز آغاز کرد. 19 علاوه بر اینها به حرفه پدرش )عطاری( نیز روی آورد. ۲۰ عطار به کسی
گفته میشد که هم پزشک بوده و هم دارو فروش. عطار پس از مدتی سرآمد دارو سازان شهر شد و به مداوای بیماران
پرداخت. و همزمان با کارش، اوقات فراغتش را صرف مطالعه کتابهای صوفیه و اشتغال به تمرین در شعر و شاعری میکرد.
درباره پشت پا زدن عطّار به اموال و امیال دنیوی و راه زهد و گوشهگیری و تقوا پیشه گرفتن وی، داستانهای زیادی
گفته شده است. مشهورترین این داستانها، داستانی است که جامی نقل میکند: عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود
که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و
درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای،
چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه
چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جانآفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود
را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. البته عطار خمیرمایه عرفان از سوی پدر و مادر هر دو آورده بوده است و فقط نیازمند یک
جرقهای بوده که آن درویش باعث روشن شدن شعله درون وی میگردد. ۲1 چون در مورد مادر و پدر خودش در وصف لحظه
مرگ پدرش شعری گفته است که؛ اهل معنا بودن والدین وی را بیان میکند. ۲۲
1۷ - فروزانفر، 1۳۸9 ، ص 1۵
1۸ - زرین کوب، ج 1 ، صفحه ۲۸ – ۰۳
19 - بادکوبهای، 1۳۷۲ ، چ ۲ ، ص ۳۴
۲۰ - شجیعی، 1۳۷۸ ، ص ۲۸1
۲1 - جامی، 1۳۸6 ، ص 69۸
22 - فروزانفر، 1۳۸9 ، ص 1۵
به آخر دم چنین گفت آن نکوکار خداوندا محمد را نکودار
پدر این گفت و مادر گفت آمین وزان پس زو جدا شد جان شیرین
ولی با وجود داشتن زمینه معنوی؛ مردن ارادی و معجزهآسای آن درویش اثری عمیق بر عطار داشته است. چنان که وی
را مدتی آواره شهر و دیار خود میکند.
عطار پس از این تحول، برای کسب علم و معنا، به هند، عراق، شام و مصر مسافرت کرد. سپس به مکه رفته و حج به جا
آورد و بعد به شهر خود نیشابور بازگشت و در آنجا ماندگار شد و تا آخر عمر خویش در آنجا زندگی کرد و در همانجا نیز از
دنیا رفت. بهطوری که مقبره وی در همان شهر نیشابور است. عطار از شاگردان و مریدان شیخ مجدالدین بغدادی و شیخ نجم
الدین کبری بوده است. یعنی به فرقه کبرویه منسوب است. عطار تحت تاثیر تمایلات زاهدانه خویش و به اقتضای معمول
عصر، به شعر و وعظ و تحقیق گرایش یافت و برخلاف بسیاری از شاعران به دربارهای عصر و مجالس اعیان ولایت هم
علاقهای نشان نداد. خانقاه و عطاری برایش از دربار فرمانروایان جالبتر بود. ۲۳
به نظر میرسد که ملاقات عطار با بزرگان صوفیه نیز در شرایط و موقعیتهای خاصی برای وی رخ داده است که هر
کدام معجزهآسا وی را زیر و زبر کرده است. آنگونه که باور به غیب و کارهای محیرالقول عرفا در وی چنان نهادینه شده است
که کتاب تذکرهالاولیا وی پر از این کرامات و خوارق عادات است. تا جایی که به نظر میرسد گاهی دچار اغراق و غلو میشود.
از اینرو میتوان گفت که عطار به نوعی، باور به معجزات و تحولات خارقالعاده داشته است. از اینرو این ذهنیت و باور در
کتب و آثار وی نیز کاملا مشهود است.
به طور مثال در منطقالطیر که بهنوعی الهام گرفته از کتاب رسالهالطیر غزالی است. سی پرنده بازمانده از فوج عظیم
پرندگان در انتهای راه بهطور معجزهآسا به خود سیمرغ تبدیل و استحاله میشوند. از اینرو معجزه جایگاه ویژهای در ساختار
فکری- اعتقادی وی دارد. که آن را در دیگر آثار وی نیز میتوان دید.
آثار مهم وی عبارتند از: منطقالطیر، شیخ صنعان، مصیبتنامه، الهینامه، اسرارنامه؛ مختارنامه؛ خسرونامه؛ تذکرهالاولیا،
مظهرالعجایب.
عطار نقش و تأثیر بسیاری بر بزرگان زمان خود و پس از خود داشته است. مولانا از بزرگترین و مهمترین شاعران و
عارفان، علاقهمند به عطار بود و حتی برخی از اشعار عطار را نیز در کتاب مثنوی خود شرح داده است. ۲۴ همچنین شعری
منسوب به مولانا در وصف عطار نقل شده:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
ماجرای مرگ عطار از غمانگیزترین رخدادهای روزگار است که در روان خواننده اثری دردناک به جای میگذارد.
تذکرهنویسان در این خصوص نگاشتهاند که؛ پس از تسلط چنگیز خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشکر
مغول اسیر گشت. گویند مغولی میخواست او را بکشد، شخصی گفت: این پیر را مکش که به خونبهای او هزار درم بدهم.
عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خونبهای
۲۳ - زرین کوب، 1۳۷9 ، ج 1 ، ص ۳۳
۲۴ - مولانا جلالالدین، 1۳۷۳ ، ص 6۷
او یک کیسه کاه ترا خواهم داد. شیخ فرمود: بفروش که بیش از این نمیارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را از پای در
آورد.
*سوانحالعشاق
سوانح در پی سوالِ یک دوست در مورد عشق به نگارش درمیآید که حاوی هفتاد و هفت فصل میباشد. و تمام تلاش
غزالی در حفظ مثلث: عشق، عاشق، معشوق، که همواره راس عشق در فوق آن دو دیگر قرار دارد، تداوم داشته است. عموما
فصلها به نوعی با هم ارتباط دارند. یا تشابه معنایی دارند، یا تداعی کننده دیگری هستند، یا ارجاع و اشاره به فصول دیگر
دارند. بهر حال اتصالی نامرئی بین همه فصول حس میشود.
از ساختار متن سوانح؛ دو شکل خطی و مدور را میتوان دریافت نمود. یعنی یک نظم خطی را در آن میتوان یافت که
موضوع را از نقطه الف شروع کرده و به ترتیب بعد از عبور از مراتب منظم ب و پ و...، به نقطه پایانی ی برسد. در واقع توالی
منظمی را در حوادث بهشکل پیدرپی میتوان مشاهده نمود؛ گویی ارتباط علت و معلولی دارند که به راحتی میتوان آنها را
پیشبینی نمود. از اینرو در پی یکدیگر آمدهاند. و زمان نیز از ابتدا بهسوی انتها بهصورت طبیعی و روان پیش میرود.
........
در ساختار مدور آن نیز نوعی دُور مشاهده میشود که سیر حوادث و تحولات در فصول سوانح بهگونهای به نقطه شروع و
آغازین منتهی میشود. سفریست دور و دراز که بعد از گذراندن زمانها و مکانهای بسیار، دوباره به نقطه آغازین خود میرسد.
گویی سفریست از خود به خود. که بیانگر یک تمامیت و وحدت است. و با داستانهای مختلف و بیان موضوع از زوایای
متفاوت میخواهد به مخاطب و خواننده خود این پیام را القا کند که؛ عشق، عاشق، معشوق، همه در درون او و خود اوست. و
به هر جا سفر کند و به هر که رو کند؛ عاقبت بایستی پاسخ راز عشق را در درون خود بیابد.
این ساختار مدور در متن سوانح؛ همچون سیکل شبانهروز یا فصول سال؛ که به پایان خود میرسد تا آغازی دیگر را دوباره
شروع کند، دیده میشود. این ساختاری خطی و مدور نیز برگرفته از ساختار حوادث زندگی خود احمد غزالی است. که چیدمان
حوادث از مرگ پدر وی آغاز شده و بعد با ولایت دوست پدرش، احمد اردکانی تحصیلات ابتدایی خود را آغاز میکنند و مرحله
به مرحله با چیدمان حوادث راه خود را به عرصه مدارس نظام نیشابور و بغداد باز میکنند و با ملاقات شیوخ و اساتید و مرشدان
به ترتیب راه سلوک نیز گشوده میگردد و به پیش میرود. یعنی در خط سیر متون سوانح که در پی یکدیگر آمده است؛ سیر
زندگی خود احمد غزالی را میتوان رؤیت کرد که حاصل حوادث پیدرپی که علت و معلول یکدیگر بودهاند، است.
در ساختار مدور سوانح و در میان سطور غزالی، همواره عشق همچون سانحه و حادثهای ظهور کرده است. گویی نیرویی
ماورائی آن را هدایت میکند که به نوعی نشان دهنده باور جبرگرایی غزالی در زندگی میباشد. که هر چه او بخواهد، آن
خواهد شد. از اینرو موارد تکراری و مشابه در متن بسیار دیده میشود.
 ویژگیهای ساختار مدور در سوانح
- تشابه آغاز و پایان متن به یکدیگر و مقایسه ابتدا و انتهای متن
- اشاره به تسلط نیروی ماورائی و القا پیام جبرگرایی و تسلیم
- تکرار مفاهیم و معانی و بدایع
در زیر اشارهای مختصر در حد حیطه مقاله به هر سه مورد در متن سوانح میشود تا با مثالهای خود متن، بیشتر این
موضوع روشن گردد.
 تشابه آغاز و پایان متن به یکدیگر و مقایسه ابتدا و انتهای متن
این تشابه گاهی در لفظ رخ میدهد و گاهی در معنا. مثلاً؛ در فصل اول و فصل آخر، یعنی فصل هفتاد و هفت از دو کلمه
کلامنا اشاره استفاده میکند:
در فصل اول؛ }آن نفس که رکابداری بر مرکب سلطان نشیند، نه مرکب او بود، اما زیان ندارد. کلامنا اشاره{ ۲۵
در فصل هفتاد و هفت؛ }اگر چه که کلامنا اشاره از پیش بر پشت جزو اثبات کردیم تا اگر کسی فهم نکند، معذور بود که
دست عبارت بر دامن معانی نرسد، که معانی عشق بس پوشیده است.{ ۲6
یا تشابه معانی:
در مقدمه؛ }اگر چه حدیث عشق در حروف ناید و در کلمه نگنجد، زیرا که آن معانی ابکار است که دست حطه حروف به
دامن خدر آن ابکار نرسد.{ ۲۷
۲۵ - غزالی، 1۳۵9 ، ص ۳
۲6 - همان، ص ۵۵
۲۷ - همان، ص 1
در فصل ۷۷ ؛ }تا اگر کسی فهم نکند معذور بود که دست عبارت بر دامن معانی نرسد که معانی عشق بس پوشیده
است{ ۲۸
یا جلب نظر مخاطب به موضوع با مقایسه ابتدا و انتها:
مقدمه: }دوستی عزیز که به نزدیک من بهجای عزیزترین برادران است و مرا با او انسی تمام است – معروف به صاینالدین
– از من درخواست که آنچه فراخاطر آید در حال در معنی عشق، فصلی چند اثبات کنم تا به هر وقتی او را انسی بود و چون
دست طلب به دامن وصل نرسد، بدین فصول تعلل کند و به معانی این ابیات تمثل سازد.{ ۲9
فصل هفتاد و هفت: }اما بر سبیل اجابت التماس این دوست عزیز – اکرمهالله تعالی – این فصول و ابیات اثبات افتاد.{ ۳۰
و کم پیش میآید که مخاطبی به پایان کتاب برسد و جمله فصل ۷۷ را ببیند و مجددا با ارجاع نگارنده آن به بخش مقدمه
رجوع نکند. گویی غزالی میخواهد انگیزه کاوش بیشتر را در مخاطب برانگیزاند.
 اشاره به تسلط نیروی ماورائی و القا پیام جبرگرایی و تسلیم
مفهوم جبرگرایی در کتاب سوانح ویژگی خاصی دارد که از خارج متن به آن تحمیل نشده است، بلکه نشأت گرفته از خود
کتاب و یا نشأت گرفته از درونیات خود غزالیست که آنها را زیسته است. خود متن کتاب سوانح نیز در وصف احوال و اغراض
عشق است که در تقابل با عقل و علم قرار گرفته است. پس چنین عشقی معارض با عقل همچون جبری محتوم برای مخاطب
و خواننده قابل پذیرش است و حتی نیاز به توجیه یا تاکید ندارد. و مفهوم گریز از عقل و علم با همان عنوان کتاب به مخاطب
و خواننده القا و منتقل میکند. ولی غزالی همچنان مکرر در مکرر جبرگرایی و تقابل با عقلانیت تکرار کرده و بارها بر آن
تاکید میورزد. گویی تعمدا میخواهد هر نوع نشانه و بویی از علم و عقلانیت را از متن خود کوتانه نماید. در ضمن این جبر
را بهگونهای نشان میدهد؛ گویی جبری نیکو و ضروریست. و هر چقدر عشق رنگ و بو و معنای عرفانی بیشتری مییابد، به
خاصیت آدمی این نه بس است که محبوبیش پیش از محبی بوَد! این اندکی منقبتی بود! « : عشق الهی تعبیر میشود. همانند
»! یحبهم چندان نزل افگنده بود آن گدا را پیش از آمدن او، که الی ابدالآباد نوش میکند، هنوز باقی بوَد ۳1 که در این عبارات؛
"نزل افکندن" برای وصف و بیان عشق خداوند به آدمیست. و "گدا" وصف حال فقر آدمیست در برابر خداوند. "نوش کردن"
بهرهمندی آدمی از چنین عشقیست. و این همان جبر شیرین است که غزالی علاقمند به آنست و معتقد است که پیش از ورود
آدمی به عرصه حیات، این عشق بوده یا مقرر شده بوده است و با آنکه جبریست ولی گواراست. در واقع این نقش تقدیری
ازلی عشقِ حاکم بین خداوند و آدمی بهقدری در کتاب سوانح پررنگ شده که بر کل هفتاد و هفت فصل آن سایه انداخته
۲۸ - همان، ص ۵۵
۲9 - غزالی، 1۳۵9 ، ، ص 1
۳۰ - همان، ص ۵۵
۳1 - همان، ص 1۲
است. حتی غزالی بر آنکه دیگر جای شک و شبههای باقی نماند از آیات قرآن نیز بهره برده و بهعنوان شاهد از آنها استفاده
» یحبّهم و یحبّونه « : کرده است تا این جبر محتوم را کاملا بر شاکله وجود مخاطب حک کند. همانند ۳۲
غزالی حتی برای تاکید بر این جبر شیرین و جا انداختن آن؛ نه تنها از مولانا، بلکه از ذوق شاعرانه خود نیز مدد میگیرد.
همانند:
با عشق روان شد از عدم مرکب ما روشن ز شراب وصل دائم شب ما
» مولانا « زان می که حرام نیست در مذهب ما تا صبح عدم خشک نیابی لب ما
عشق از عدم از بهر من آمد به وجود من بودم عشق را ز عالم مقصود
» غزالی « از تو نبرم، تا نبرد، بوی ز عود روز و شب و سال و مهعلیرغم حسود
غزالی بر این باور است که وجود چنین عشقی برای روح ضروریست و همچون بارانیست که بر زمین روح میبارد تا آن را
آسمان و زمین؛ تخم و زمین؛ « : بارور نماید. و مرتب ضرورت وجود این عشق را برای روح با نسبتهای مختلف مَ ثَل میزند
آفتاب و آسمان؛ کان و گوهر؛ شهاب و هوا؛ زین و مرکب؛ لگام و سرکشی؛قهر و کرشمه؛ زهر و کام؛ زمین و شجره؛ ذات و
در واقع با مثالهای مختلف میخواهد لازم و ملزوم بودن عشق و روح را همچون جبری محتوم برای مخاطب .».. صفت و
جا بیاندازد.
 تکرار مفاهیم و معانی و بدایع
لازمه شناخت سبک شخصی احمد غزالی، خواندن مکرر سوانح و انس گرفتن با آن است. قطعاً در هر بار خواندن متن،
نکات تازهای کشف خواهد شد. به تدریج کلمات یا جملات خاصی نشاندار و شاخص میشوند. دریافتن این نشانهها پیوند
میان متن و سبکشناس را پدید میآورد. ۳۳ با این روش میتوان به ویژگیهای خاص سبک غزالی دست یافت. مهمترین چیزی
که در این خوانشهای پی در پی آشکار میشود، عناصر تکرار شوندۀ متن است. بعضی از موضوعات یا مطالب به دلیل این
که مهم تلقی شده یا مورد علاقۀ غزالی بوده، چندین بار تکرار شدهاند. این عناصر تکرار شونده، همان رمزهایی است که
غزالی برای بیان غیر مستقیم اندیشهها و باورهای خود به کار گرفته است. عناصر تکرار شوندۀ سوانح را میتوان در دو سطح
لفظی و محتوایی بررسی کرد؛ در سطح لفظی تکرار عناصری مانند واژگان، جملات و آرایههای بدیعی و بیانی مورد توجه
است. در سطح محتوایی افزون بر مبانی فکری و درونمایههای اصلی غزالی، ظرفیتهای علم معانی نیز از جهت انتقال این
مبانی، قابل ارزیابی است .
۳۲ - آیه ۵۴ مائده
۳۳ - 27: 1974Spitzer,
- تکرار مفاهیم لفظی
است. تکرار این واژهها با توجه » عشق، عاشق، معشوق « در اولین خوانش سوانح آنچه جلب توجه میکند، تکرار واژههای
مائده/ ( » یُحبُّهُم وَ یُحبّونَه « به موضوع رساله، کاملاً طبیعی و موجه است. بعد تکرار عبارت قرآنی ۵۴ ( میباشد که آن هم از
همین نوع است زیرا منشأ و مبانی عشق عرفانی را باید در این آیه جست. ۳۴
وی علاوه بر این که مباحث مهم خود را با تکرار برجسته و پر رنگ نشان داده، گاه به تفنن ادبی و شعرگونگی سخن خود
در فصل » نشان « ، در فصل دوازدهم » وقت « ، در فصل دهم » خود « ، در فصل سوم » گاه « نیز توجه داشته است. تکرار کلمات
در فصل چهل و هفتم از این گونه است. » ادراک « در فصل سی و نهم و » ساز « ، سی و هشتم
دقت بیشتر در متن سوانح نشان میدهد که احمد غزالی در بخشی از سطح ادبی نیز همچنان به تکرار توجه داشته است.
سجع و جناس در سوانح برجستهتر است. تکرار در سطح لفظی، علاوه بر تأکید بر مضمون، ،» بدیع لفظی « از میان آرایههای
در کنار این هماهنگی » جناس « عامل هماهنگی در متون نثر است و وقتی » سجع « . موسیقی کلام را هم افزایش میدهد
قرار گیرد، توازن و توازی متن تا حد زیادی افزایش مییابد و تکرار حروف و صداها موجب میشود تا موسیقی کلمات به طور
محسوس به گوش برسد. میتوان گفت، سوانح یک شعر بلند منثور است که آهنگ و نظم و توازن را نمیتوان در آن نادیده
گرفت. البته غزالی هرگز معنی را فدای لفظ نکرده است و تا جایی که لازم بوده و به مفهوم آسیب نرسانده از سجع و جناس
گرفتاری عاشقان دیگرست و گفتار شاعران « : و دیگر آرایهها بهره برده است. توازن و آهنگ کلام او در جملاتی مانند
» دیگر ۳۵ ؛» چون وصال انفصال بود، انفصال عین وصال بود، پس انفصال از خود عین اتصال بود « ؛ ۳6 هم او عاشق و هم او «
؛» معشوق و هم او عشق، که اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است ۳۷ آشکار است.
- تکرار بدایع معنوی
در سوانح غزالی است که تقریباً در همۀ فصول دیده » بدیع معنوی « تناسب )مراعات النظیر( و تضاد، مهمترین آرایههای
میشود، البته الفاظ متناسب یا متضاد معمولاً در کنار هم قرار دارد و خواننده برای یافتن آنها، نیاز به جستجو و دقت زیادی
ندارد. همان طورکه معلوم است تناسب و تضاد نیز از آرایههایی است که مفهوم تکرار را، این بار در معنی به ذهن میآورد،
مثلاً:
این حروف مشتمل است بر فصولی چند که به معانی عشق تعلق دارد، اگرچه حدیث عشق در حروف و درکلمه نگنجد. «
زیرا که آن معانی ابکار است که دست حروف به دامن خدر آن ابکار نرسد و اگرچه ما را کار آن است که ابکار معانی را به
۳۴ - سوانح، 1۳6۸ : ۴ ، ۲1 ، ۴1 ، ۸۲ و ۸۳
۳۵ - غزالی، 1۳6۸ ؛ ص ۸
۳6 - همان، 1۳6۸ ؛ ص 1۳
۳۷ - همان، 1۳6۸ ؛ ص 1۸
» ذکور حروف دهیم در خلوات الکلام ۳۸ عشق، « با هم و » حروف، فصول، معانی، حدیث، کلمه و کلام « در این شاهد کلمات
با هم تناسب دارد. » ابکار، دامن خدر، ذکور و خلوات
است. منظور از تمثیل حکایات کوتاهی است که احمد غزالی، برای تبیین سخن خود » تمثیل « یکی دیگر از این آرایهها
در اثنای فصول نقل کرده است. این تمثیلها که خصوصیات و احوال عاشق و معشوق را در رابطۀ عشق ترسیم میکنند،
برگرفته از عشقهای مجازی و زمینیاند. اما در اصل نمایندگان عشق متعالی و حقیقی هستند و به خاطر ملموس بودن،
خواننده میتواند عشق اصیل را با آنها تطبیق داده، تا حد زیادی درک کند. این حکایات در فصول ) 11 ، ۲۳ ، ۲۵ ، ۳۳ ، ۳9 ،
۴۸ و 61 مجنون چندین روز طعام نخورده بود، آهویی به دام او افتاد اکرامش نمود و رها کرد. ]پرسیدند « : ( مشاهده میشود، مثلاً
.» چرا چنین کردی؟[ گفت: از او چیزی به لیلی میماند جفا شرط نیست ۳9 آنچه دربارۀ این تمثیلها مهم است، این است که دو
عامل تکرار و ایجاز در آنها وجود دارد؛ این حکایتها برای تبیین مفاهیم دشوار عشق به کار گرفته شده و غزالی با شگرد
داستان پردازی، یک بار دیگر بعضی از مطالب را تکرار کرده است. از سوی دیگر در پرداخت هنرمندانۀ این حکایات تا حد
ممکن جانب ایجاز و گزیدهگویی را رعایت کرده است.
البته غزالی از آرایههای دیگری نیز، همچون تشبیه و استعاره و..، بهکار برده است که از حیطه کار این مقاله خارج است،
چون هدف نشان دادن تکرار در متن کتاب میباشد.
- تکرار مفاهیم و مبانی فکری
در بخش محتوایی سوانح دو عامل مفهوم و شیوۀ انتقال مفهوم، از دیگر عناصر، برجستهتر است. وی از مبانی فکری به
میزانی بهره میگیرد تا بتواند در برقراری ارتباط با مخاطب، مفاهیم را آنگونه که راغب است، منتقل نماید. مبانی فکری تکرار
شونده در سوانح عبارتند از:
الف( آرای غزالی دربارۀ حقیقت عشق چندان در سوانح بروز یافته که این رساله را میتوان چکیدۀ آرای او دربارۀ روانشناسی
( » هلموت ریتر « عشق دانست و به گفتۀ Hellmut Ritter ( مشکل بتوان کتابی یافت که روانشناسی را تا چنین مرتبۀ
بلندی تجزیه و تحلیل کرده باشد. ۴۰
ب( تضاد عشق و عقل از موضوعاتی است که در متون ادبی و عرفانی بسیار به آن پرداختهاند. اگر احمد غزالی را پیشرو
نظریه پردازی عشق بدانیم باید در جستجوی مخالفت شدید او با عقل و علم باشیم در حالی که وی معتقد است هر چند علم
و عقل مانند حروف و کلمات توان دریافت معنی عشق را ندارند، اما نبایدآنها را یکسره کنار زد. او طاقت و ادراک علم حصولی
را تا مراحل ابتدایی عشق میپذیرد و در مراتب بالای عشق آن را به شرط ترقی و تبدیل شدن به معرفت باطنی، قادر به خبر
۳۸ - همان، 1۳6۸ ؛ ص ۲
۳9 - همان، 1۳6۸ ؛ ص ۴۲
۴۰ - مجاهد، 1۳۵۸ ؛ ص ۲۴۵
گرفتن از عشق میداند. تأکید بر این موضوع جایگاه عقل را نزد عارف عالمی چون احمد غزالی روشن میکند و میان او و
عارفانی که عقل را در عرصۀ عشق معطل دانستهاند، تمایز ایجاد کرده است.
است. این » عجز درک و بیان در برابر مفهوم عشق « ، ج( مفهوم دیگری که غزالی در تکرار آن تعمّد و اصرار بسیار دارد
این سرّی عظیم « ،» هرکس اینجا راه نبرد « ،» و این هرکس فهم نکند « : مضمون بارها با جملات گوناگون تکرار شده است
و.... » در وصف تو عجز است توانایی من ...« ،» العجزُ عَن درکِ الإدراکِ إدراکٌ « ،» کلامُنا إشاره « ،» است
چگونگی انتقال مفهوم، بیش از آن که به ساختار و شکل کلام مربوط باشد، غزالی را در انتقال محتوا یاری کرده است.
از اینرو با بررسی ویژگیهای علم معانی در بخش محتوایی سوانح، به نظر میرسد که تکرار، چه در لفظ و چه در محتوا، در
است. همچنین آنچه در میان این همه شگرد » تکرار « سخن غزالی بسامد بالایی دارد. در اصل عامل تکرار شونده در سوانح
مهم است این است که؛ تکرار و تأکیدهای غزالی موجب خستگی و دلزدگی خواننده نمیشود، او با هنر » تکرار محور «
نویسندگی خود توانسته مطالب مهم را چندین بار بیان کند و در عین حال یکنواختی را به کلام خود راه ندهد. مؤثرترین عامل
در این راه وسعت دایرۀ واژگان احمد غزالی است. تنوع الفاظ و جملات و نحوۀ همنشینی آنها به گونهای است که مخاطب
گاه اصلاً تکرار کلمه یا مضمون را در بین این همه واژۀ جدید و همگون احساس نمیکند و حتی از این تکرار التذاذ مییابد.
اما خوانش پی در پی و دقیقتر سوانح ما را با جنبۀ دیگری از سبک غزالی روبرو میکند؛ دشواری مفهوم سخن غزالی در
عین سادگی جملات او، ما را به سوی نمود فردی دیگری در هنر نگارش غزالی فرا میخواند که در سطح علم معانی آشکار
میگردد: در کنار تکرارهای غزالی بیان موجز او قرار دارد.
از دیدگاه علم معانی، ایجاز بهترین روش برای انتقال دریافتهای درونی است. در این روش جنبۀ رازآلودی و ابهام این
مفاهیم حفظ میشود و از سوی دیگر عارف فرصت انتقال یافتههای خود را خواهد داشت. عارفان سخن گفتن به این شیوه را
زبان اشارت خواندهاند. کاربرد گستردۀ ایجاز، این روش انتقال معنی را به یکی از عناصر تکرار شونده و برجسته در سبک
غزالی تبدیل کرده است.
اگرچه بهره بردن از تکرار و ایجاز به طور همزمان متناقض مینماید، اما هنر غزالی در همین اجتماع ضدین بوده است.
موضوعات مورد نظر وی با این که بارها تکرار و تداعی شده، باز دارای ابهام و دشواری است. زیرا عشق یک تجربۀ باطنی،
منحصر به فرد و گریزان است که با وجود کوشش غزالی نه تنها به قید سخن درنیامده، بلکه کلام او را نیز دربند کرده است؛
ضمن این که خود غزالی هم اصرار چندانی در شرح و تفسیر بیشتر نداشته است.
در نهایت این تکرار از این حد نیز فراتر رفته و در جایجای متن رخنه کرده است. تکرار در سوانحالعشاق، نه فقط در ابتدا
و انتها، بلکه در تمام متن جاری بوده است و به نوعی عامل اتصال بخشهای مختلف متن به یکدیگر میباشد. از اینرو علاوه
بر یک دور کلی در متن، دوایر متعدد دیگری نیز در متن بوجود آورده است. از اینرو به غیر از ساختار دورانی کلی متن، زیر
ساخت درونی متن نیز متشکل از دوایر متعددیست که با تکرار الفاظ و معانی بوجود آمدهاند.
سبک شخصی با روحیات مؤلف چنان پیوند دارد که میتوان از یکی به دیگری راه یافت. به عبارت دیگر، اگر آگاهی از
روحیات نویسنده میتواند در بررسی سبک شخصی او راهگشا باشد، برجستگیها و ویژگیهای سبکی خاص او نیز میتواند
سبکشناس را به لایههای درونی شخصیت نویسنده هدایت کند. به طوری که اگر زندگی غزالی را مرور کنیم، به نظر میرسد
که وی با جابهجایی از شهری بهشهری، یا از مدرسه به خانقاهی، یا از استادی به مرشدی؛ با وجود آموختن درسهای متعدد
با بیانهای مختلف؛ در نهایت به مفهوم جدیدی از همان تکرار درسهای پیشین رسیده است و گویی هر شهر و مکتب و
مدرسه و استادی واگویه یک درس بیش نبوده و تکرار یک درس واحد عشق، به زبانهای گوناگون برای وی بوده است.
*شیخ صنعان
داستان شیخ صنعان، طولانیترین و مشهورترین حکایت منطقالطیر است و یکی از داستانهایی است که مورد توجه
محقّقان منطقالطیر قرار گرفته است. داستانی است که دارای افت و خیزها و کششها و کوششهایی است. شیخ عبدالرزاق
صنعانی، پیری صاحب کمال و پیشوای مردم زمانه خویش بود. او قریب پنجاه سال در کعبه اقامت داشت و هرکس به حلقه
ارادت او درمیآمد، از ریاضت و عبادت نمیآسود. وی خود نیز هیچ سنّتی را فرونمیگذاشت و نماز و روزه بیحد بهجا میآورد.
او حدود پنجاه بار حج کرده و در کشف اسرار معنوی به مقام کرامت رسیده بود. وی چند شب پیاپی خواب میبیند که مقیم
روم شده و بر یک بت سجده میکند. همین خواب باعث میشود تا بیاندیشد که این نشانهایست که برای او آمده تا به وی
گوشزد کند که خللی در ایمانش وجود دارد که آن را باید برطرف نماید. از اینرو راهی بلاد روم میگردد و مریدان نیز در این
سفر وی را همراهی مینمایند.
اینک نگاهی مختصر به داستان شیخ صنعان میشود تا با در نظر گرفتن فحوای داستان به تحلیل آن بشود پرداخت.
داستان با دو بیت که به معرفی قهرمان میپردازد، آغاز میشود. قهرمان شیخ صنعان است. و همۀ کنشهای داستان بر
محور قهرمان میگردد.
شیخ صنعان پیرعهد خویش بود شیخ بود او در حرم پنجاه سال
درکمال از هرچه گویم بیش بود با مریدی چارصد صاحب کمال ۴1
شیخ صنعان چند شب پیاپی در خواب میبیند که از مکه به روم رفته و بر بتی، مدام سجده میکند. پس از تکرار این
خواب در شبهای متوالی، او پی میبرد که مانعی در سر راه سلوکش پیش آمده و زمان سختی و دشواری فرا رسیده است. و
لذا تصمیم میگیرد تا به ندای درون گوش داده و به دیار روم سفر کند. جمع کثیری از مریدان وی)به روایت عطار، ۴۰۰ مرید(،
نیز همراه وی راهی دیار روم میشوند. در این جا عطار یک رویا را عامل و محرّک و برانگیزندۀ قهرمان داستان خود میکند.
در واقع یک اتفاق نادر و تا حدودی ناممکن آغازگر راه داستان میشود. و عامل و سبب میشود که شیخ به حرکت درآید. این
خواب، فقط حرکت بیرونی برای شیخ ایجاد نمیکند؛ بلکه در درون وی نیز چالش و کشمکش ذهنی بهوجود میآورد. در واقع
حرکت درونی شیخ است که باعث حرکت بیرونی وی میگردد.
چون بدید این خواب بیدار جهان یوسف توفیق در چاه اوفتاد
۴1 - عطار، 1۳۸۳ ؛ ص ۲۸۵
گر چه خود را قدوۀ اصحاب دید کز حرم در رومش افتادی مقام
گفت: دردا و دریغا این زمان عقبهای دشوار در راه اوفتاد
چند شب برهم چنان در خواب دید سجده میکردی بتی را بر دوام ۴۲
دراینجا عطار یک خواب و رؤیا را عامل یک کار ناممکن میکند و قهرمان داستان راهی یک سفر نامعلوم میگردد. و البته
عطار چهارصد مرید را نیز همراه او میکند. یعنی چهارصد نیروی انسانی برای کمک در این سفر نامعلوم هستند که ظاهرا
هیچیک از آنها نمیتوانند کمکی برای شیخ باشند که در تقدیر محتوم خود گرفتار آمده! چون عطار راه علاج را در دستان
انسانها نمیبیند، بلکه همواره بر این باور است که باید معجزه الهی راهگشا باید باشد.
از قضا را بود عالی منظری دختری ترسا و روحانی صفت
بر سر منظر نشسته دختری در ره روح اللهش صد معرفت
دختر ترسا چو برقع برگرفت چون نمود از زیر برقع روی خویش
بند بند شیخ آتش درگرفت بست زنّاریش از یک موی خویش ۴۳
اینگونه عشق با یک نگاه رخ میدهد. عشق دختر جوانی در دل یک پیر و شیخ؛ واقعهای نادر و در حد ناممکن! عشقی
که چنان آتش به دین و ایمان شیخ میزند که زهد و عبادت پنجاه ساله خود را وامینهد و به گرو عشق معشوق درمیآید.
گرچه شیخ آنجا نظر درپیش کرد عشق دختر کرد غارت جان او
شیخ ایمان داد و ترسایی خرید عشق بر جان و دل او چیر گشت
عشق آن بتروی کارخویش کرد کفر ریخت از زلف بر ایمان او
عافیت بفروخت، رسوایی خرید تا زدل نومید و زجان سیر گشت ۴۴
چهارصد یار و مرید با دیدن احوالات شیخ و پیرشان، آشفته میگردند و شیخ خود را پند و اندرز میدهند. ولی هیچ یک از
حرفها و پندها اثر نمیکند.
پند دادندش بسی سودی نبود عاشق آشفته فرمان کی برد؟
بودنی چون بود بهبودی نبودی درد درمان سوز، درمان کی برد؟ ۴۵
آن شب اول عاشقی؛ شیخ چنان سختی و ریاضتی میکشد که، در تمام پنجاه سال زهد و عبادتش نکشیده است. یعنی
باز یک امر سخت و ناممکن را تجربه میکند:
عشق او آنشب یکی صد بیش شد گفت یارب امشبم را روز نیست
در ریاضت بودهام شبها بسی لاجرم یکبارگی بی خویش شد
۴۲ - عطار، 1۳۸۳ ؛ ص ۲۸6
۴۳ - همان؛ ص ۲۸۷
۴۴ - همان
۴۵ - همان؛ ص ۲۸۸
یا مگر شمع فلک را سوز نیست خود نشان ندهد چنین شبها کسی ۴6
در نهایت نه چارهاندیشی مریدان و یاران کارساز شد و نه تمسخر و راندن دختر ترسا، و در نهایت به در خانه دختر نشست.
و روزها و ماهها بر این کار ممارست کرد. عاقبت دختر ترسا که به حقیقی بودن عشق شیخ واقف گشت، بعد از کلی ناز و
سرزنش و تحقیر شیخ، سرانجام در برابر نیاز شیخ، چهار شرط برای وصال قرار داد:
سجده بر بت؛ خمرنوشی؛ ترک مسلمانی؛ سوزاندن قرآن .
شیخ عاشق، نوشیدن خمر را میپذیرد و آن سه دیگر را، نه. اما پس از نوشیدن خمر و در حال مستی، سه شرط دیگر را
نیز اجابت میکند و زنار میبندد . یعنی تمام ناممکنها، ممکن میشود و شیخ تمامی دین و ایمان و سنت و باور خود را زیر
پا مینهد.
گفت دختر گر توهستی مردکار سجده کن پیش بت و قرآن بسوز
چارکارت کرد باید اختیار: خمر نوش و دیده از ایمان بدوز
جام میبستد زِدست یار خویش چون بهیکجا شد شراب و عشقیار
نوشکرد و دلبرید از کارخویش عشق آن ماهش یکی شد صدهزار
هرچه یادش بود از یادش برفت خمر، هرمعنی که بودش از نخست
باده آمد، عقل چون بادش برفت پاک از لوح ضمیر او بشست ۴۷
دختر ترسا بعد از مرحله اول، موانع دیگری برای شیخ عاشق میگذارد تا بلکه از شر وی خلاص گردد. عامل بازدارندۀ
جدید، کابین دختر است. کابین گرانست و شیخ مفلس؛ از اینرو از پس آن بر نمیآید؛ ولی دل دختر به حالش سوخته و به
جای سیم و زر، یک سال خوکبانی را بر شیخ وظیفه میکند، که خود بازدارنده دیگری است، چون از دیدگاه یک مسلمان
کاری کراهتدار ناممکن است. ولی شیخ این ناممکن را نیز ممکن میکند و به مدت یکسال خوکبانی دختر را اختیار میکند .
باز دختر گفت: ای شیخِ اسیر سیم و زر باید مرا ای بی خبر
من گران کابینم و تو بس فقیر کِیشود، بیسیم و زر، کارت چو زر
گفت کابین را کنون ای نا تمام تا چو سالی بگذرد، هر دو به هم
خوک وانی کن مرا سالی مدام عمر بگذاریم در شادی و غم ۴۸ با انجام تمامی ناممکنها و منهیات و ماندگاری و خوکبانی شیخ، مریدان از بازگشت او ناامید میشوند و به دیار خود
بازمیگردند. یکی از مریدان که در سفر با وی نبوده؛ از شاگردان دیگر حال شیخ را پرسید و شاگردان، همهی ماجرا را تعریف
نمودند. آن شاگرد کعبه نشین ناراحت گشت و گفت اگر شما با شیخ خود همرنگ بودید، باید هر چه او میکرد پیروی میکردید
و با او زنار میبستید و مسیحی میشدید. پس شرم بر شما که شیخ خود را رها نمودهاید. شاگردان پاسخ دادند که ما خواستیم
۴6 - عطار، 1۳۸۳ ؛ ص ۲۸۸
۴۷ - همان؛ ص ۲9۳
۴۸ - همان؛ ص ۲9۵
تا با شیخ همراه و همگام شویم، اما او قبول نکرد و به ما گفت دنبال کار خویش رویم. آن مرید کعبه نشین گفت گرچه از در
شیخ باز گشتهاید، اما از در حق نباید بُرید و بازگشت. پس، به امید بازگشت شیخشان به روم سفر میکنند و در آنجا آن مرید
خاص ۴۰ روز برای وی به دعا و تضرع مینشیند. سرانجام شبی پیامبر اسلام را در خواب میبیند و مژده بازگشت او را
میگیرد.
چون مرید آنقصه بشنود از شگفت روی چون زر کرد و زاری درگرفت
بر در حق هر یکی را صد هزار همچنان تا چل شبانروز تمام
از تضرّع کردنِ آن قو مِ پاک سبزپوشان در فراز و در فرود
گه شفاعت، گاه زاری بود کار سرنپیچیدند هیچ از یک مقام
در فلک افتاد جوشی صعبناک جمله پوشیدند از آن ماتم کبود ۴9
چلهنشینی و دعاهای مریدان، مخصوصا مرید خاص کارگر میشود و معجزه رخ میدهد تا شیخ از اسارت آن عشق مجازی
رها گردد. حتی بشارت این معجزه نیز از طریق معجزه ظهور پیامبر در خواب مرید صورت میگیرد. و در نهایت غیرممکنها
و ناممکنها، توسط معجزهای ممکن میگردد.
مصطفی گفت ای بههمّت بسبلند همّت عالیت کار خویش کرد
رو که شیخت را برون کردم ز بند دم نزد تا شیخ را در پیش کرد
در میان شیخ و حق از دیرگاه آن غبار از راهِ او، برداشتم
کردم از بهر شفاعت شبنمی آن غبار اکنون زِرَه برخاستهست
بود گردی و غباری بس سیاه در میان ظلمتش نگذاشتم
منتشر بر روزگارِ او، همی توبه بنشسته گنه برخاستهست ۵۰ همگی مریدان بهسوی شیخ روان شدند. شیخ رها شده از اسارت با دیدن یاران از خجالت جامه درید، اما یاران به دلداری
او برخاسته و گفتند امروز روز شکر و سپاس است و نه غم و پشیمانی. و شیخ دوباره غسلی کرد و از نو مسلمان گشت و
همگی عازم کعبه گشتند.
شیخ باز خواب دختر را میبیند که اینبار دختر، عاشق او میشود و با او به دیار وی میرود و مسلمان میشود. از سوی
دیگر دختر نیز در خواب میبیند که آفتاب به کنارش افتاده و به او میگوید با شیخ روان شو..
دید از آن پس دختر ترسا به خواب آفتاب آنگاه بگشادی دهان
مذهب او گیر و خاک او بباش کاوفتادی در کنارش آفتاب
49 - عطار، 1۳۸۳ ؛ ص ۲9۷
۵۰ - همان، ص ۲99
کز پی شیخت روان شو این زمان ای پلیدش کرده، پاک او بباش ۵1
باز عطار قدرت خارقالعاده خواب و رویا و اثرات آن را نشان میدهد که باعث معجزهای دیگر میگردد. از سویی دختر
جوان را عاشق آن پیر میکند و از سوی دیگر دختر ترسا را مسلمان مینماید. از اینرو دختر در پی شیخ آواره صحرا میگردد
تا وی را بیابد:
چون درآمد دختر ترسا زِ خواب در دلش دردی پدید آمد عجب
آتشی در جان سرمستش فتاد با دل پر درد و شخص ناتوان
نور میداد از دلش چون آفتاب بی قرارش کرد آن درد طلب
دست در دل زد، دل از دستش فتاد از پی شیخ و مریدان شد روان
شیخ را اعلام دادند از درون آشنایی یافت با درگاه ما
کامد آن دختر زِ ترسایی برون کارش افتاد اینزمان در راه ما ۵۲
و اینگونه داستان شیخ صنعان با معجزاتی که برای قهرمانان داستان رخ میدهد، ختم بهخیر میگردد.
البته این داستان یک ریشه در فضای آن روزگار دارد و متأثر از داستانهای مشابه واقعی آن دوران میباشد. از سدههای
دوم و سوم هجری؛ مسیحیان در کنار گسترش اسلام، همچنان به تبلیغ و گسترش مسیحیت مشغول بودند. به طوری که
حتی میتوان گفت با رقابتی همپای پیش میرفتند؛ با این تفاوت که فرهنگ اروپایی حاکم بر مسیحیت و روانی و حتی
فراوانی و راحتی زندگی آنها در مقایسه با مسلمانان و مخصوصا اعراب، برگ برندهای در جذب پیروان به حساب میآمد.
مسیحیان مواضع تبلیغی و دیرهای تعلیمی خود را بر دامنه کوهها و کنار رودخانهها و چشمههای آب شیرین و در مناطق
خوش آب و هوا بنا میکردند. در این مراکز به روی همه مردم گشوده بود. در درون این کلیساها و دیرها، کتابخانههای بزرگ
و امکان مطالعه مهیا بود و غذای راهبان و مسافران نیز برقرار بود تا بتوانند مدتها فارغالبال به مطالعه و تفکر و تعمق
بپردازند. و گاهی جشنها و مراسمها و برقرار بودن مراسم شرابخواری و عیش و سرور نیز بهراه بود و بیحجابی و گشادهرویی
دختران برای مسلمانان محروم، جلوهای از بهشت بود. ۵۳ از اینرو در مرور زمان با همنشینی با مسیحیان و ماندگاری در این
دیرها، علقهای بین مسلمانان و مسیحیان ایجاد میشد که حاصلش عشقهای ممنوع و رسوایی برای طرفین میشد. بهطوری
که گاهی منجر به از دین برگشتن مسلمانان میشد. از میان این وقایع، چند داستان شهره عام و خاص گشته و نه تنها شفاهی
بر زبانها رواج یافته، بلکه مکتوب بر سطور منتشر شده است که مشهورترین آنها عبارتند از:
- داستان سعید وراق و عاشق شدن او بر ترسازادهای به نام عیسی که کار به جنون و رسوایی و به اخراج ایشان از دیر
منجر میگردد. ۵۴
۵1 - عطار، 1۳۸۳ ؛ ص ۳۰۰
۵۲ - همان؛ ص ۳۰1
۵۳ - فروزانفر، 1۳۸9 ؛ ص ۲۵1
۵۴ - همان؛ ص ۲۵۲
- قصه مدرکبن علی شیبانی از بادیهنشینان بصره که عاشق ترسازادهای به نام عمرو میشود و نه تنها دل و دین که
جانش را بر سر این عشق میبازد. ۵۵
- دیگر داستان عبادّه شاعر است که عاشق یکی از راهبان دیر میشود و او را فریفته خود میکند و راهب را از دیر بیرون
میکشد و فرار میکنند. ۵6
- داستان ابن السقا نماینده خلیفه در روم و عاشق شدن وی بر دختر ملک روم و متعاقب آن مسیحی شدن وی و ماندگاری
او در بلاد روم. ۵۷
در مجموع میتوان گفت با شروع جنگهای صلیبی و سالهای فترت میان جنگها، ارتباط مسلمان و مسیحیان افزایش یافته
و تجارت بین مسلمانان و مسیحیان رونق گرفته و سفرها بیشتر شده و تمام این ارتباطات و تعاملات انسانی باعث شده که
باب قصههای عاشقانه فیمابین نیز گشوده گردد و دوران عطار دقیقا دوران مصادف با این احوالات است. حتی غزالی نیز در
کتاب تحفهالملوک، قصه شیخ عبدالرزاق صنعانی را که پیر حرم بوده را آورده است. ۵۸
بهر حال ریشه این داستان در واقع متأثر از وقایع عصر عطار میباشد. ولی عطار آن را با پایانی متفاوت و معجزهآسا تزئین
نموده است که نه تنها شیخ صنعان رسوا نشده است، بلکه بهطور معجزهآسایی از این گرفتاری نجات یافته، و دختر ترسا را
نیز به دین اسلام کشانده است. در حقیقت عطار به عشق، چون معجزهای مینگرد که بر جان آدمی میافتد و او را استحاله
میکند. و عشق مجازی راهی برای رسیدن به عشق حقیقی میباشد.
*نتیجهگیری
در مقام مقایسه این دو عارف و کتب ایشان در مورد عشق، میتوان به اشتراکات و اختلافاتی رسید. که ابتدا اشتراکات
این دو بیان میگردد. در واقع هر دو عارف طبق بدیهیات عرفان معتقدند که برای رسیدن سالک به رهایی، عشق لازمه
راهست و تسریع کننده راه.
- هر دو عارف بزرگ برای عشق جایگاهی ویژه قائلند و بر این باورند که این عشق است که برمیگزیند، که را انتخاب
کند و که را گرفتار نماید. و عشق است که راهبر است و کسی نمیتواند عشق را کنترل و هدایت کند.
- هر دو معتقدند که عشقی که بر جان سالک افتاد، استحالهگر خواهد بود و کدورتها و تیرگیهای وجود سالک را خواهد
سوزاند و او را از عالم ملک به ملکوت عروج خواهد داد.
۵۵ - همان؛ ص ۲۵۳
۵6 - فروزانفر، 1۳۸9 ؛ ص ۲۵۴
۵۷ - همان؛ ص ۲۵۵
۵۸ - همان؛ ص ۲۵9
ولی در این رویکرد ای، در عین تشابهات، تفاوتهایی به چشم میخورد. و آن شیوه ظهور عشق در زندگی سالک است.
که این بخش ارتباط مستقیم با نحوه زندگی این دو عارف بزرگوار دارد.
- غزالی از کودکی مرتب رویاروی با حوادث مختلفی شده است که زندگی و تقدیر وی را رقم زده است که اولین حادثه،
حادثه مرگ زودرس و نابهنگام پدر در سنین جوانیست و یتیم شدن وی و متعاقب آن حوادث دیگری که در هیچکدام نقشی
نداشته است و همه آنها چون جبری محتوم بر وی نازل آمدهاند. از اینرو با نحوه زندگی که داشته، گویی همواره منتظر حوادث
و سوانحی است که در پیچ زندگی منتظر وی هستند. از اینرو دیدگاه وی به عشق نیز از همین جنس است و تصور میکند
که عشق هم یک حادثه است که باید بر شخص واقع شود و نه تنها یک سانحه است، بلکه سانحهای اجباری است و شخص
هیچ اختیاری در برابر آن ندارد. از اینرو جایجای کتاب وی نیز پر است از حوادث عشق که بر قهرمانان داستانهایش آمده
است. حتی در رسالهالطیر خود نیز موفقیت پرندگان به تلاش و کوشش خودشان بستگی ندارد. بلکه این خداوند است که
تعیین میکند آنها موفق به رسیدن به مقصد گردند. و موفقیت چون حادثهای بر آنان رخ میدهد، بدون آنکه نقشی در این
حادثه داشته باشند.
- عطار از کودکی با وقایع عجیب و غریبی روبرو شده که یک شهر و یک خانواده را گرفتار کرده و سپس معجزهوار
برطرف شده است. حتی مش رّف شدن وی به وادی عرفان نیز توسط یک واقعه معجزهآسا صورت گرفته؛ با مرگ اختیاری
درویش در عطاری وی، که او را منقلب کرده است. از اینرو همواره در تمامی وقایع زندگی خویش نیز به دنبال معجزه بوده
است. حتی داستان مرگ وی نیز حاکی از آن بوده که عطار در برابر سرباز مغولی توقع معجزهای را داشته که متاسفانه رخ
ننموده است و به جای آن باعث مرگ وی شده است. از اینرو در کتاب شیخ صنعان نیز مشکل رسوایی پیر صنعان را با یک
رویا و معجزه رفع و رجوع میکند. حتی در داستان پرندگان نیز؛ آن سی پرنده بازمانده از جمع پرندگان بهطور معجزهآسایی
یعنی .» از تو حرکت، از خدا برکت « ؛ خود تبدیل به سیمرغ آرمانی خود میشوند. در واقع ساختار فکری عطار بر این است که
پرندگان یا مریدان تلاش و حرکت خود را میکنند و برکت خداوند، همچون معجزهای به عنوان پاداش زحماتشان بر آنها
نازل میگردد.
در نهایت عشق کلمهای واحد است با معنایی واحد در عرفان که هر دو عارف را درگیر خود کرده است و راه سریع و
مستقیم را از طریق عشق میدانند. ولی چگونگی طی کردن این راه بسته به شیوه زندگی که هر یک پشت سر گذراندن و
روحیه و شخصیت آنها را شکل داده است؛ متفاوت است. و این موضوع نه تنها در مورد این دو عارف بزرگوار که در مورد هر
نویسندهای حاکم است. یعنی کلام و قلم آدمی بر اساس شخصیت و روحیات وی، وصف و بیان از موضوعات میکند که این
امر را همیشه در خواندن متون آدمیان، بایستی در نظر داشت.
*منابع
فروزانفر بدیعالزمان، شرح احوال فریدالدین عطارنیشابوری؛ تهران 1۳۸9 ، زوار
فروزانفر بدیع الزمان، شرح احوال، نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطارنیشابوری، تهران 1۳۵۳ ، دهخدا، چ ۲
زرینکوب عبدالحسین، صدای بال سیمرغ؛ سخن، تهران 1۳۷9 ، چ ۲
عطار محمّد بن ابراهیم، منطق الطیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن، چ 1 ، 1۳۸۳
عطارنیشابوری فریدالدین، دیوان عطار؛ محقق، مصحح، تفضلی، تقی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1۳۸۴
پورجوادی نصرالله، در آشنایان ره عشق، به کوشش محمودرضا اسفندیار، تهران 1۳۸۴
پورجوادی نصرالله، دریای معرفت؛ هرمس، تهران 1۳9۴ ، چ 1
غزالی احمد، رساله الطیر؛ نصرالله پور جوادی، تهران 1۳۵۵
غزالی احمد، سوانح؛ بر اساس تصحیح هلموت ریتر، نصرالله پورجوادی، تهران 1۳۵9
غزالی احمد، سوانحالعشاق، تصحیح هلموت ریهر تهران: مرکز نشردانشگاهی، تهران 1۳۷1
مجاهد احمد، مجموعه آثار فارسی احمد غزالی تهران: دانشگاه تهران 1۳۵۸
جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، محمود عابدی ، تهران 1۳۸6
نفیسی سعید، زندگینامه عطار؛ تهران، اقبال، چ ۲ ، 1۳۸۴
ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ چاپ محمدعبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1۴1۲ / 199۲
سهروردی ابوحفض شهابالدین عمر، عوارف المعارف؛ ابومنصور اصفهانی، انتشارات علمی فرهنگی، 1۳6۴
افندی اصفهانی عبدالله، ریاض العلما وحیاض الفضلاء؛ تحقیق سید احمد حسینی، قم 1۴۰1
بادکوبهایهزاوهای مصطفی، زندگی فریدالدین عطارنیشابوری، تهران، شرکت توسعه کتابخانههای ایران، 1۳۷۲ ، چ ۲
شجیعی پوران، مسافر سرگشته؛ تهران، سیمای دانش، 1۳۷۸
مولانا جلالالدین، مثنوی معنوی؛ محقق، مصحح، سبحانی، توفیق، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1۳۷۳
بهار محمدتقی، سبک شناسی؛ تهران، امیرکبیر 19۲۳
پراپ ولادیمیر، ریختشناسی قصههای پریان؛ ترجمه فریدون بدرهای، تهران 1۳۸6 ، توس، چ ۲
دانشنامه جهان اسلام، ج 1۵
Arthur J. Arberry, The Chester Beatty Library A Handlist of the Arabic manuscripts .V۳,Dublin.19۵۸

Template Design:Afzadi