فرقۀ عرفانی فرانسیسیان

 

 

 

زندگینامه

 

فرانسیس آسیزی (Francis of Assisi) از مشهورترین و مقدس‌ترین شخصیت‌های عالم مسیحیت است و بنیان‌گذار فرقه فرانسیسکنها می‌باشد. او که در اواسط قرون وسطی می‌زیست تأثیر عمیقی بر الهیات و فلسفه غرب گذاشت.

 

فرانسیس آسیزیایی در سال ۱۱۸۲ در شهر آسیزی در ایتالیا به دنیا آمد. پدر او تاجری مرفه و خوشگذران بود. در بدو تولد نام او را جووانی نهادند اما سفرهای تجارتی پدر به فرانسه موجب علاقه او به این سرزمین شده بود و در نتیجه نام فرزند را در روز غسل تعمیدش فرانچسکو (= فرانسوی) گذاردند.

 

فرانسیس در نوجوانی به کسب و کار پدر روی آورد و چند اندکی را در کار تجارت گذراند. چندی بعد به جرگه جنگاوران پیوست و در جنگ‌های متعددی شرکت جست. عاقبت در یکی از همین پیکارها به اسارت گرفته شد و پس از پرداخت غرامتی سنگین از سوی پدر به خانه بازگشت. بازگشت فرانسیس به خانه با بیماری مقارن شد. در همین دوران بود که فرانسیس روزی در خیابان با فردی جذامی برخورد کرد. برخورد او با این فرد جذامی موجب این شد که وی به فعالیت در محل نگهداری جذامیان بپردازد. این عمل چندان برای خانواده مرفه فرانسیس خوشایند نبود و در نتیجه برای او دادگاهی خانوادگی تشکیل شد و همین دادگاه موجب شد فرانسیس خانه و کاشانه پدری را برای همیشه ترک گوید.

 

بزرگسالی

 

تصمیم فرانسیس بر ترک تمام دارایی پدری اش تا آنجا بود که حتی تکه لباسی نیز با خود از آن خانه بیرون نیاورد و برای آنکه عریان نباشد یک گونی را بر تن خود کرد؛ این پوشش وی بعدها در فرقه فرانسیسکن‌ها به صورت نوعی سنت ادامه یافت. از سال ۱۲۰۶ فرانسیس سراسر زندگی اش را وقف امور دینی و معنوی کرد. او در میان مردم می‌گشت و موعظه می‌کرد. بسیار فقیرانه روزگار می‌گذراند و گاهی برای امرار معاش دست به گدایی می‌زد. سخنان پاک و بی‌آلایش او و شیوه زندگی اش موجب شد که خیلی زود شاگردانی به او بپیوندند. در سال ۱۲۰۹ عدد شاگردان فرانسیس به دوازده نفر رسید و به سبب قرین شدن این عدد با حواریون عیسی مسیح، در میان این جمع مرامی با رهبری فرانسیس شکل گرفت. فرانسیس با همین جمع دست به تدوین آیینی زد که در سال ۱۲۱۰ به تأیید پاپ اینوسنت سوم رسیده و اجازه تبلیغ یافت. این آیین همان فرقه معروف فرانسیسکن هاست.

 

فرانسیس آسیزیایی در سال ۱۲۲۶ در سن چهل و چهار سالگی در شهر زادگاهش درگذشت. تأثیر اندیشه او بر مسیحیت تا جایی بود که بر خلاف سنت کلیسا به فاصله دو سال از مرگش از سوی واتیکان به عنوان قدیس شناخته شد.

 

اندیشه

 

قدیس فرانسیس صاحب اندیشه‌ای صد در صد عرفانی و روحانی بود. در آراء او هیچ جنبه‌ای از آگاهی منطقی و علمی دیده نمی‌شود و از این رو تحت هیچ شرایطی نمی‌توان او را فیلسوف دانست. اما نمی‌توان از تأثیرات اندیشه عرفانی این راهب مقدس بر عالم فلسفه و الهیات چشم پوشید. دیدگاه فرانسیس در عین تحکم و سختگیری، بسیار پر مهر و عطوفت است.

 

فقر)زندگی ساده فرانسیس قدیس و پیروانش (

 

فرانسیس از بدو رسالت مذهبی خود به تبلیغ فقر پرداخت. او از بی بند و باری مردم در کسب مال، که صفت ممیزه آن دوران بود، به ستوه آمده و از تشریفات و تجملات زندگی برخی روحانیون منزجر شده بود. از نظر قدیس فرانسیس آسیزیایی، ثروت دام ابلیس است. به این معنا که شرور روی زمین در قاموس مال و مکنت رخ می‌نماید تا آدمی را در اصرار ورزیدن به گناه نخستین خویش ترغیب نماید. فرانسیس و پیروانش باید هر چه را داشتند به فقیرتر از خود می‌بخشیدند. به اعتقاد این قدیس بزرگ عالم مسیحیت اگر همه انسان‌ها از مال دنیا نصیبی داشته باشند برای مدافعه از اموالشان نیازمند به اسلحه خواهند بود و به این شکل میل وحشیانه به تصاحب مال را تقبیح کرد. از سخن او بوی نوعی سوسیالیسم ابتدایی بر می‌آید

 

لکن در حقیقت فرانسیس در پی فقر نیست. او در جستجوی غنایی است که هیچ ثروتی توان دستیابی به آن را نخواهد داشت. فرانسیس معتقد است که حقیقت بیش از آن که در بالا باشد در پایین است و بیش از آن که در بیشی باشد در کاستی است.

 

حمایت از طبیعت و حیوانات

 

قدیس آسیزی شیفته نمود زیبای هستی در طبیعت بود. او به همه چیزهای جاندار و بی جان در بستر طبیعت علاقه‌مند بود. به قدری مفتون آتش بود که از خاموش کردن شمع اکراه داشت؛ و نیز نسبت به هر موجود زنده‌ای یک نوع همبستگی و قرابت احساس می‌کرد. پرندگان را خواهران خود، حیوانات چهارپا و تن آدمی را برادر خود و آسمان و زمین را مادر خود می‌نامید. او با حکومت روم در منازعه بود بر سر عدم کشتار پرندگان. از این رو به فرانسیس لقب حامی طبیعت را داده‌اند

 

عشق

 

اگر آراء فرانسیس درست بررسی شود به این نکته برمی‌خوریم که هیچ‌کس به‌طور طبیعی شایسته عشق نیست. آنچه آدمیان به اسم عشق می‌شناسند به هیچ عنوان عشق نیست؛ بلکه صرفاً تصویر آب گل آلودی است که در آینه وجود انسان‌ها افتاده. آنچه انسان‌ها به آن عشق می‌گویند، اشتراک ناپایدار منافع دو تن و آمیزه‌ای از جنگ و سوداگری است.

 

در حقیقت فرانسیس قدیس با رد این عشق ناپایدار اشاره می‌کند به عشق میان انسان‌ها و میان انسان و خدا که بر پایه مهر و عدم توقع استوار است. عشقی که بردبار است، آماده خدمت است، رشک نمی‌ورزد، فخر نمی‌فروشد، مغرور نمی‌شود، نفع خویش را نمی‌جوید، به خشم نمی‌آید، همه چیز را عذر می‌نهد، به همه چیز امید می‌بندد، همه چیز را تاب می‌آورد و هرگز زوال نمی‌پذیرد.

 

آثار: مزامیر برادر خورشید ، نماز پیش از صلیب ، قانون عتیق ، وصیت نامه و نیایش‌

 

شخصیت فرانسیس آسیزی

 

فرانسیس و پیروانش را باید درزمرۀ آن شخصیت های خلّاقی قرار داد که عمیق ترین تحوّلات خودآگاهی مسیحی از آنان ناشی می شود.

 

فرانسیس قدیس از جمله قدّیسان بسیار معروف ومحبوب قرون وسطا است واو قبل از هرچیز یک واقع گرای معنوی است که دوست داشت زندگی ظاهری وباطنیش یکسان باشد. اوابتدا خود وپیروانش را « نادمان شهر آسیزی»  خواند

 

اوبه معنای واقعی کلمه ، توصیف زاهدانۀ متقدّمان درمورد تواضع کامل ومحبت بی قید وشرط رابه عنوان دو ستون اصلی ارتباط ارتباط حقیقی میان روح غیر مخلوق وروح مخلوق ، پذیرفت. دردورۀ حیات فرانسیس قدیس اهل آسیزی (1182-1226) عنصرتازه ای به حیات معنوی جامعۀ مسیحی واردشد.

 

 

 

فرانسیس آسیزی را بعنوان « داماد بانوی فقر» و«تروبادور مسیح » توصیف می کنند. دراین ارتباط قطعه ای ازسرود یازدهم از بخش بهشت کتاب « کمدی الهی دانته » ذکر میگردد: « زیرا فرانسیس بس جوان بود که بخاطر آن بانویی (فقر) که هیچ کس برروی او درلذّت طلبی نمی گشاید، باپدرش از راه جنگ درآمد وبه بانوی فقر روی خوش نشان داد. بااین بانو درپیوست ووروز بروز بیشتردل به مهرش بست.

 

«تروبادورها » طبقه ای از شاعران غزلسرای قرون وسطا بودند که در جنوب فرانسه درفاصله قرن 11-13میلادی پیداشدند وشعرهایی به لهجل محلی معروفی به زبان « اُک» وبامضامینی عاشقانه می سرودند ومی خواندند.

 

برای فرانسیس قدیس فقر وسیله بود نه هدف واو فقر را « فضیلتی آسمانی می دانست که با آن همۀ چیزهای زودگذر ودنیوی ، زیر پا گذاشته می شود وهمۀ موانع از سر راه نفس برداشته میشود تاآزادشده ، خودرابه خدای ابدی پیوند دهد.»

 

ودراین رابطه امتیاز فرانسیس نسبت به دیگر عرفا این بود که : اوبرعمل به آن تاکید داشت.

 

تمام تلاش فرانسیس  از لحظۀ تحول معنوی به بعد، صرف عرضۀ تفسیری مهیّج از اصل فقر و درنتیجه ایجاد نوعی زندگی وارتباط با حقیقت شد، به گونه ای که نحوه زندگی او بلافاصله از سوی پیروانش حیاتی مسیح گونه وبی همتا تلقّی شد.

 

درنظرآنها فرانسیس کسی بود که درسیمایش حیات عملی ناسوتی عیسی ،دوباره ظاهر شده بود.

 

این تصوّر نسبت به فرانسیس قدّیس ، درذهن عالی « پی یر پتینانو» آن عارف فروتن فرانسیسی که همه خوانندگان دانته دوستش دارند ، صورت جذّاب تری به خود گرفته است. اودرعالم رؤیا حضورباشکوه حواریون قدّیسان ، شهدا ودر رأسشان باکرۀ مقدّس(مریم) رادید که بادقّت ووسواس بسیار وباشوق وشور فراوان حرکت می کردند تا بلکه بتوانند تاحد امکان ، درجای پای مسیح قدم بگذارند.

 

درپایان این مراسم باشکوه مسیحی ، چهرۀ ژنده وحقیر فرانسیس نمایان شدکه همچون غارت شدگان باپایی برهنه می آمد واوبه تنهایی ،محکم پا جای پای مسیح می نهاد. داستانهایی از این دست نشان می دهد که زندگی وقواعد سلوک او تاجه حد برای کسانی که تحت تاثیر روح او بوده اند، هدف ومقصود بوده است ونقطۀ آغاز عرفان فرقۀ فرانسیسی را، که آمیخته با دوستی فقر واحساسات روشن مسیح محور بوده است ، مشخص می سازد.

 

توجه خاص به واقعۀ مصیبت مسیح ، که همۀ عارفان فرقۀ فرانسیسی را به هم پیوند می دهد، ناشی از داستان پدیدارشدن علائمی شبیه به زخمهای مسیح بربدن فرانسیس است. داستانی که عمیقا برذهنیت دینی قرون وسطا تاثیر گذاشت.

 

گروه دوم فرقه فرانسیسیان عارفانی بودند که روحیه فرانسیس قدیس را کاملا در خود زنده نگه داشته و حفظ و منتقل میکردند. مردانی که اکثرا در صوامعی دوردست زندگی کرده همان "قواعد اولیه سلوک" را با تمام شدت و سختی اش رعایت میکردند و اوقاتشان را به ذکر و عبادت میگذراندند مانند: برادر لئو کنراد اوفیدایی، برادر ژیل و جان که مقیم کوه ورنا بوده و به مدت سه سال قلبش با آتش محبت الهی میسوخت و کلام حیرت آور و آسمانی او قلوب انسان ها را متحول میساخت. جان دوست یاکوپونه تودی و احتمالا استاد او در حیات معنوی بود.

 

بخش دوم از تاثیر فرانسیسیان نقشی بود که توسط گروه سوم فرقه فرانسیسیان ایجاد شد. آنان مردان و زنانی از طبقات مختلف بودند که در عین زندگی در شهرها تحت تاثیر جذابیت های مختلف فرانسیسیان واقع شده، مایل بودند قواعد متعادلی از سادگی و پارسایی را که با زندگی عادی آنان منطبق باشد بپذیرند. اینها یک جامعه ی تقریبا متحد را که وقف دین معنوی بود شکل دادند.

 

عارفان بزرگ فرانسیسی

 

در این جامعه بود که عارفان بزرگ فرانسیسی همچون پی یر پتینانو، یاکوپونه تودی، آنجلا فولینیویی و اُبرتینو کاساله رشد کردند.

 

این عارفان همچون فرانسیس که تقریبا گویی دوباره زاده شده بودند: مردان و زنانی سختکوش و آکنده از آرزوها یا احساسات شورانگیز، مجذوب، متحول بودند که توانایی های خود را به سمت مقاصد معنوی متوجه ساختند.

 

 

 

«یاکوپونه تودی »یک قاضی جاه طلب بود که در اواسط عمر مطابق روایت ها بر اثر مصیبتی بزرگ متحول شد. گفته شده که مرگ ناگهانی همسر زیبا و جوانش و کشف این موضوع که آن زن، بواسطه ی توبه در زیر لباسهای مورد علاقه اش جامعه موئینی بر تن میکرده است یاکوپونه را بسوی پذیرفتن فقر فرقه فرانسیسیان و کناره گیری از دنیا به شدیدترین صورت ممکن کشاند. پس از آن او به نوبه ی خود به یک مبلغ سیار، یک شاعر، یک پیشوای گروه فرانسیسیان روحانی و بالاخره یک عارف بزرگ تبدیل شد. اشعار وی که بیانگر گذر او از میان تمام مراتب توبه، شوق، پریشانی و یقین آرام بخش است و نشانگر رشد عرفانی اوست، مظهر ادبی تامّ معنویت فرانسیسیان است، یعنی شدت عواطف، واقع گرایی دینی، آمیختگی به ظاهر متناقض حلاوت اصیل و توبه ی مشقت آمیز و پرواز ناگهانی به نادیدنی ها.

 

در حالی که تاثیر مستقیم فرانسیسیان تبیینی برای سرودهایی درمورد فقر قدسی و درباره فرانسیس قدیس است، ترانه های عاشقانه ی کریسمس، اشعاری در مورد "صلیب" و دیگر اشعار نشان دهنده ی آگاهی قابل توجه یاکوپونه به فلسفه ی عرفانی است.

 

شخصیت آنجلا فولینیویی

 

دیدگاه دوگانه نسبت به تجربه های عاطفی-شخصی از خدا و تجربه های مابعدالطبیعی-غیرشخصی از خدا که توسط یاکوپونه در حد اعلا مورد توجه قرار گرفت مجددا در خانم آنجلا فولینیویی که حدود بیست سال از او کوچکتر بود دیده میشود و از جهات بسیاری در برجسته ترین عارفان بزرگ فرقه فرانسیسیان یافت میشود و خصیصه ی رهایی بخشی عنصر شور و شوق در این فرقه و توانایی این عنصر برای تحول، پذیرش و انبساط دورترین ارواح و وا داشتن آنان به انجام کارهای تادیبی و فارق از خود به خوبی در او آشکار است.

 

آنجلا یک نمونه ی قابل تحسین از آن چیزی است که هاولین آن را عادتا معنویت تدریجی می‌نامید. او تا حدود سنین میانی عمر زندگی مشخصی داشته است، حیاتی سراسر معطوف به دنیا و حتی گناه آلود؛ ولی او یکی از تاثیرگذاران بزرگ در حیطه دین در زمانه خود شد و بی دلیل نبود که او "بانویی در الهیات" نامیده شد. معروف ترین شاگرد او یعنی اُبرتینو کاساله، تصویر تحسین برانگیزی از قدرت معنوی وی از خود به جای گذاشته است.

 

 

 

« اُبرتینو»  یک راهب جوان مغرور و مستعد ولی بی بند و بار بود که اولین قدم در مسیر حیات معنوی را به دست سیسیلیا فلورانسی و پی یر پتینانو پیمود و تحول کامل وی در چهل سالگی و تحت تاثیر آنجلا انجام شد.

 

آنجلا بانویی بود که در حدود پنجاه سالگی در اثر شاگردی کردن های طولانی و تحمل رنج های باطنی فراوان به مراتب والایی در حیات عرفانی دست یافته بود. او دارای عواطف طبیعی شدیدی بود و در مسیر تسلیم و اهداف معنوی تلاش و کوشش طاقت فرسایی متحمل شده بود. او ازدواج کرده بود و شرایط خوب اقتصادی داشت و به زندگی انسانی و آسایش و خوش گذرانی عشق می ورزید. لذت جو، تن پرور، متزلزل و ریاکار بود و در ابتدا بهره مندی کامل از تمتعات دنیوی را با تظاهر به ریاضت های فرقه فرانسیسیان در هم آمیخته بود.

 

آنجلا احتمالا در این زمان یک فرد عادی از گروه سوم فرقه فرانسیسی بود که از انجام الزامات و قواعد تهذیب طفره میرفت. به علاوه او مرتکب گناهان بزرگی شد تا اینکه به درگاه فرانسیس قدیس دست به دعا برداشت. فرانسیس در خواب بر او ظاهر شد و به او وعده یاری داد. روز بعد به کلیسای جامع شهر فولینیو رفت و بر سکوی خطابه ی آنجا، عموی خود آرنالدو را که از راهبان فرقه فرانسیسیان بود دید و در سیمای او یاری دهنده ی موعود را یافت. آنجلا در برابر او به گناهان خود اعتراف کرد و از اینجا اولین قدم از "مراحل معنوی" را برداشت.

 

مراحل سلوک معنوی آنجلا فولینیویی

 

آنجلا سلوک در مراحل معنوی را با کناره گیری از آسایش های زندگی آغاز کرد. زهدگرایی کامل تر زمانی برای او میسر شد که شوهرش را و در همان اوقات فرزندانش را احتمالا در اثر یک بیماری واگیردار از دست داد و همینطور مادرش را که مانعی بزرگ در دنبال کردن راه خداوند بر سر راه او بود. او با شروع زندگی در کنار همنشین دیگری به عنوان عضوی از گروه سوم راهبان فرقه فرانسیسیان به تدریج دارایی های خود را به کناری نهاد و در پاسخ به ندای درونی اش، در پایبندی کامل به فقر فرانسیسی با خوف ذاتی خود به مبارزه پرداخت. او توبه های سرّی ای را متحمل شد و بسیار عمیق تر از پیش به زندگی همراه با تأمل پرداخت. او میگوید "در ذهن خود عمیقا آرزو داشتم که فقیر باشم و میترسیدم که مبادا پیش از رسیدن به فقر مرگم فرا برسد." همچنین میگوید "می اندیشیدم که هیچ چیزی را نمیتوانم برای خود نگه دارم جز اینکه آزردگی خدا را در پی خواهد داشت." او پس از آنکه تصمیم بر زندگی در فقر کامل گرفت فهمی بسیار روشن از خیرخواهی الهی به او عنایت شد و شیرینی و تسلای خدای را در قلبش احساس کرد.

 

مرحله اشراق کامل شد و با برجسته ترین مکاشفه روحانی بر تقدس خویش اطمینان حاصل کرد؛ تجربه ای که هنگام زیارت، در راه فولینیو به آسیزی برایش رخ داد.

 

آرنالدو (عموی آنجلا) براساس گفته های آنجلا، مجموعه ای ممتاز از "مشاهدات معنوی" او را که آنجلا را از جایگاهی ویژه در میان عرفای مسیحی برخوردار می سازد نوشت. پیوند ایندو از زمان سفر زیارتی به آسیزی تا سال 1296 میلادی ادامه پیدا کرد.

 

آنجلا که بعدها به بانویی در الهیات نامیده شد بانویی است که عمیقا اسرار جهان فوق مادی را مشاهده کرد و در مکاشفات او نوعی شهود بیواسطه و فراعقلی با تفکر اضطراب آور یک ذهن شدیدا دینی در هم آمیخته است.

 

اکنون او در عزلتی بزرگ روزگار میگذراند همچون دوره اول زندگانی قدیسه ترزا یا دوره خلسه او، و دارای تجربه های عرفانی زیادی بود. این مرحله از تکامل که در آن او گاه غرق در نشاطی معنوی بود بنحوی که "چهره اش نورانی و گلگون و چشمانش همچون شمعی فروزان میدرخشید"، در سال 1294 میلادی پایان پذیرفت، یعنی زمانی که او به "مرتبه رنج و عذاب ها" وارد شد، مرتبه ای آمیخته با بیچارگی که اغلب پیش از "مرحله خلاق" سیر و سلوک عرفانی قرار دارد. درد و رنج های این مرحله بیش از دو سال به طول انجامید. بیماری هایی که باعث شد او از بدن ضعیف و نحیف و پردرد خود به سلامت عبور کند. وسوسه های سهمگین، اراده ی او را در ورطه آزمایش قرار داده، آن را تقویت کرد. او درباره مراحل نهایی تهذیب میگوید "گاه هر رذیلتی در درونم دوباره پیدا میشد به میان مخوف ترین تاریکی های روح پرتاب میشدم. در اندیشه ام ترجیح میدادم میسوختم به جای آنکه چنین دردهایی را تحمل کنم و این ویژگی ها و این تربیت و تهذیب سخت نه صرفا یک زن خیالپرداز و عصبی بلکه زنی پراستعداد را بوجود آورد که دور تا دور او را گروه هایی از شاگردان دلبسته احاطه کرده بودند؛ بانویی که کتاب "آموزه انجیلی" او سرمشق بسیاری از قدیسان شد و تأملات او در باب صفات الهی هنوز هم احترام و حیرت ما را برمی انگیزد و "فضیلت پرشور" او تمام دیدگاه های معنوی اُبرتینو کاساله را تغییر داد و او را به ترک نفس کامل کشاند. زمانی که اُبرتینو در سال 1298 میلادی آنجلا را ملاقات کرد، آن زن دنیاگرا و خیالپرداز مرموز، به مرکز عظیم تأثیرات روحی و عرفانی تبدیل شده بود.

 

برای آنجلا کلام اول و آخر حکمت راستین، "معرفت به خود و به خدا" بود- مرتبه ای از حقیقت که تعداد اندکی از انسان ها به آن دست میابند. وی می گوید "ای فرزندان عزیز من، هر شهودی، هر الهامی تمام عواطف و لذتهای معنوی، همه معرفت ها، همه تأملات عرفانی در صورتی که انسان خودش را و خدایش را نشناسد بی ارزش است." این معرفت واقع بینانه و این احساس تناسب معنوی به دو عامل فقر و فروتنی انسان بستگی دارد. او در یکی از عبارات برجسته کتابش میگوید "عشق به خدا هیچگاه بیهوده نیست زیرا ما را وامیدارد راه صلیب را دنبال کنیم". این عشق پویا با توجهی دائم، خالصانه، مستمر و پرشور به خدا بیدار میشود.

 

آنجلا میگوید محبت حقیقی آن است که همراه با بصیرت باشد و با قبول محنت و خفت و عمل توأم با فروتنی و عطوفت و ثبات قدم به مرحله ظهور برسد و پایان این فرایند سخت تجلی این امر است که "خیر تماما از برکت عشق ابدی، و نه تلاش خود ما ناشی می شود و هرکس که این حقیقت را درک کند روح حقیقت را در خود دارد". یاکوپونه تودی به ایجاز میگوید "خداوندا تو آن محبتی هستی که با آن قلب به تو مهر میورزد" در این سخن که در عین سادگی، فریبنده و بی انتها است ما به لبّ عرفان فرقه فرانسیسیان دست میابیم.

 

 

 

سؤالات مربوط به فصل پنجم کتاب عارفان مسیحی

 

 

 

1-فرانسیس آسیزی که بود و از اندیشه های او چه میدانید؟

 

فرانسیس آسیزی (Francis of Assisi) از مشهورترین و مقدس‌ترین شخصیت‌های عالم مسیحیت است و بنیان‌گذار فرقه فرانسیسکنها می‌باشد. او که در اواسط قرون وسطی می‌زیست تأثیر عمیقی بر الهیات و فلسفه غرب گذاشت.

 

فرانسیس آسیزیایی در سال ۱۱۸۲ در شهر آسیزی در ایتالیا به دنیا آمد. پدر او تاجری مرفه و خوشگذران بود. در بدو تولد نام او را جووانی نهادند اما سفرهای تجارتی پدر به فرانسه موجب علاقه او به این سرزمین شده بود و در نتیجه نام فرزند را در روز غسل تعمیدش فرانچسکو (= فرانسوی) گذاردند.

 

قدیس فرانسیس صاحب اندیشه‌ای صد در صد عرفانی و روحانی بود. در آراء او هیچ جنبه‌ای از آگاهی منطقی و علمی دیده نمی‌شود و از این رو تحت هیچ شرایطی نمی‌توان او را فیلسوف دانست. اما نمی‌توان از تأثیرات اندیشه عرفانی این راهب مقدس بر عالم فلسفه و الهیات چشم پوشید. دیدگاه فرانسیس در عین تحکم و سختگیری، بسیار پر مهر و عطوفت است.

 

فرانسیس قدیس از جمله قدّیسان بسیار معروف ومحبوب قرون وسطا است واو قبل از هرچیز یک واقع گرای معنوی است که دوست داشت زندگی ظاهری وباطنیش یکسان باشد. اوابتدا خود وپیروانش را « نادمان شهر آسیزی»  خواند

 

اوبه معنای واقعی کلمه ، توصیف زاهدانۀ متقدّمان درمورد تواضع کامل ومحبت بی قید وشرط رابه عنوان دو ستون اصلی ارتباط ارتباط حقیقی میان روح غیر مخلوق وروح مخلوق ، پذیرفت.

 

 

 

2--نظر فرانسیس آسیزی را درمورد فقر بنویسید وچرا به او لقب «داماد بانوی فقر» داده اند؟

 

فرانسیس از بدو رسالت مذهبی خود به تبلیغ فقر پرداخت. او از بی بند و باری مردم در کسب مال، که صفت ممیزه آن دوران بود، به ستوه آمده و از تشریفات و تجملات زندگی برخی روحانیون منزجر شده بود. از نظر قدیس فرانسیس آسیزیایی، ثروت دام ابلیس است. به این معنا که شرور روی زمین در قاموس مال و مکنت رخ می‌نماید تا آدمی را در اصرار ورزیدن به گناه نخستین خویش ترغیب نماید. فرانسیس و پیروانش باید هر چه را داشتند به فقیرتر از خود می‌بخشیدند. به اعتقاد این قدیس بزرگ عالم مسیحیت اگر همه انسان‌ها از مال دنیا نصیبی داشته باشند برای مدافعه از اموالشان نیازمند به اسلحه خواهند بود و به این شکل میل وحشیانه به تصاحب مال را تقبیح کرد. از سخن او بوی نوعی سوسیالیسم ابتدایی بر می‌آید

 

لکن در حقیقت فرانسیس در پی فقر نیست. او در جستجوی غنایی است که هیچ ثروتی توان دستیابی به آن را نخواهد داشت. فرانسیس معتقد است که حقیقت بیش از آن که در بالا باشد در پایین است و بیش از آن که در بیشی باشد در کاستی است.

 

فرانسیس آسیزی را بعنوان « داماد بانوی فقر» و«تروبادور مسیح » توصیف می کنند. دراین ارتباط قطعه ای ازسرود یازدهم از بخش بهشت کتاب « کمدی الهی دانته » ذکر میگردد: « زیرا فرانسیس بس جوان بود که بخاطر آن بانویی (فقر) که هیچ کس برروی او درلذّت طلبی نمی گشاید، باپدرش از راه جنگ درآمد وبه بانوی فقر روی خوش نشان داد. بااین بانو درپیوست ووروز بروز بیشتردل به مهرش بست.

 

 

 

3-درمورد شخصیت عارف فرانسیسی « یاکوپونه تودی چه میدانید؟

 

«یاکوپونه تودی »یک قاضی جاه طلب بود که در اواسط عمر مطابق روایت ها بر اثر مصیبتی بزرگ متحول شد. گفته شده که مرگ ناگهانی همسر زیبا و جوانش و کشف این موضوع که آن زن، بواسطه ی توبه در زیر لباسهای مورد علاقه اش جامعه موئینی بر تن میکرده است یاکوپونه را بسوی پذیرفتن فقر فرقه فرانسیسیان و کناره گیری از دنیا به شدیدترین صورت ممکن کشاند. پس از آن او به نوبه ی خود به یک مبلغ سیار، یک شاعر، یک پیشوای گروه فرانسیسیان روحانی و بالاخره یک عارف بزرگ تبدیل شد. اشعار وی که بیانگر گذر او از میان تمام مراتب توبه، شوق، پریشانی و یقین آرام بخش است و نشانگر رشد عرفانی اوست، مظهر ادبی تامّ معنویت فرانسیسیان است، یعنی شدت عواطف، واقع گرایی دینی، آمیختگی به ظاهر متناقض حلاوت اصیل و توبه ی مشقت آمیز و پرواز ناگهانی به نادیدنی ها.

 

 

 

4-مراحل سلوک معنوی وعرفانی «آنجلا فولینیویی» را شرح دهید؟

 

آنجلافولینیویی سلوک در مراحل معنوی را با کناره گیری از آسایش های زندگی آغاز کرد. زهدگرایی کامل تر زمانی برای او میسر شد که شوهرش را و در همان اوقات فرزندانش را احتمالا در اثر یک بیماری واگیردار از دست داد و همینطور مادرش را که مانعی بزرگ در دنبال کردن راه خداوند بر سر راه او بود. او با شروع زندگی در کنار همنشین دیگری به عنوان عضوی از گروه سوم راهبان فرقه فرانسیسیان به تدریج دارایی های خود را به کناری نهاد و در پاسخ به ندای درونی اش، در پایبندی کامل به فقر فرانسیسی با خوف ذاتی خود به مبارزه پرداخت. او توبه های سرّی ای را متحمل شد و بسیار عمیق تر از پیش به زندگی همراه با تأمل پرداخت. او میگوید "در ذهن خود عمیقا آرزو داشتم که فقیر باشم و میترسیدم که مبادا پیش از رسیدن به فقر مرگم فرا برسد." همچنین میگوید "می اندیشیدم که هیچ چیزی را نمیتوانم برای خود نگه دارم جز اینکه آزردگی خدا را در پی خواهد داشت." او پس از آنکه تصمیم بر زندگی در فقر کامل گرفت فهمی بسیار روشن از خیرخواهی الهی به او عنایت شد و شیرینی و تسلای خدای را در قلبش احساس کرد.

 

 

 

5-ازنظر آنجلا فولینیویی حکمت راستین چیست؟ومعرفت به چه عواملی بستگی دارد؟

 

برای آنجلا کلام اول و آخر حکمت راستین، "معرفت به خود و به خدا" بود- مرتبه ای از حقیقت که تعداد اندکی از انسان ها به آن دست میابند. وی می گوید "ای فرزندان عزیز من، هر شهودی، هر الهامی تمام عواطف و لذتهای معنوی، همه معرفت ها، همه تأملات عرفانی در صورتی که انسان خودش را و خدایش را نشناسد بی ارزش است." این معرفت واقع بینانه و این احساس تناسب معنوی به دو عامل فقر و فروتنی انسان بستگی دارد. او در یکی از عبارات برجسته کتابش میگوید "عشق به خدا هیچگاه بیهوده نیست زیرا ما را وامیدارد راه صلیب را دنبال کنیم". این عشق پویا با توجهی دائم، خالصانه، مستمر و پرشور به خدا بیدار میشود.

شهلا طالبی