وفای به عهد در قرآن برمبنای تفاسیر

خداوند در قرآن می فرماید: والذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امرالله به آن یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار : آنان که پس از بستن پیمان با خدا ، آن را شکستند و آنچه را که خدا امر کرده بود به پیوند آن ، پاک بگسستند و در روی زمین فساد و فتنه برانگیختند ، لعنت و نفرین خدا بر آنان باد و همانا آنان را بد منزلگاهی است (سوره رعد، آیه 25)

چه وقت مردم با خدا پیمان بستند؟

اخذ میثاق و گرفتن پیمان از مردم ، چنانچه از تفاسیر استفاده مشود دو مرحله دارد:

1-در عالم ذر که آن را روز (الست) می نامند به اعتبار اینکه خداوند در آن جهان (عالم ذر) از ذرات انسانها پیمان گرفت و فرمود: (الست بربکم؟ قالوا بلی ،آیا من پروردگارتان نیستم ؟ گفتند : آری ) (اعراف /172) در آنجا خداوند با مردم عهد بست که پرستش و عبادتش کنند و جز او را نپرستند.

2-مرحله دوم همین جهان دنیا است که عهد الهی توسط پیامبران و رسولان صورت می گیرد . در این دنیا 124 هزار پیامبر  آمدند که مردم را به همان پیمان الهی دعوت کنند و به آنها گوشزد نمایند و تذکر دهند و از پرستش غیرخدا باز دارند.این همان پیمان دیگری است که انسان با خدا بسته است هر چند گاهی نادیده می گیرد و از آن چشم می پوشد و آن را انکار می نماید که در چنان حالی قطعا مستوجب لعنت و دوری از رحمت واسعه خداوندی است .

ضرورت وفای به عهد و پیمان از دیدگاه قرآن

بی گمان بنیاد اجتماعی بر تعاملات درست و راست مردم قرار گرفته است . هر گونه بی اعتمادی به معنای واگرایی و فروپاشی اجتماعی است . ازاین رو قول و قرار به صورت شفاهی و کتبی به عنوان بنیاد اجتماع ، مورد تاکید است . وفا به پیمان ها ، قراردادها ، عقود و عهود به عنوان فضلیت اخلاقی و حقی اجتماعی از سوی عقلا تفسیر شده است ، به گونه ای که شرافت مردم به قول و قرار ایشان سنجیده و ارزیابی می شود.

برخی برای تبیین شخصیت درست و سالم خویش به وفای به عهد خویش اشاره می کنند و مردم در هنگام داوری درباره وجود شخصیتی افراد بر این نکته پافشاری می کنند که (سرش برود ، قولش نمی رود)

براین اساس می توان گفت که هر گونه بدقولی ، به عنوان نا به هنجاری و ضد اخلاق شناخته و معرفی می شود ، زیرا بنیاد اجتماع را سست و شخصیت آدمی را تحلیل می برد و به سوی رذالت و پستی سوق می دهد و به بی اعتمادی اجتماعی دامی می زند .این در حالی است  که از نظر دانشمندان علوم مختلف،اعتماد اجتماعی به عنوان سرمایه اصلی و اساسی هر جامعه بلکه بنیاد آن است.

احترام به پیمان و لزوم عمل به آن ریشه فطری دارد. هر انسانی لزوم عمل به پیمان را در نختسین مدرسه تربیت،یعنی فطرت و سرشت انسانی

می آموزد و از آن الهام می گیرد. کودکان در آغاز زندگی با سرشت پاک خود، عمل به پیمان را لازم می دانند. پیمان شکنی را نکوهش می کنند و از پیمانهای توخالی برخی پدران و مادران ناراحت می شوند. کودکان با این احساس رشد می کنند.

به خاطر فطری بودن این اصل در جامعه انسانی ، نقض عهد و پیمان شکنی از رذایل اخلاقی شمرده می شود و ضربات شکننده و جبران ناپذیری بر شخصیت و انسانیت فرد وارد می سازد و در صحنه های سیاسی، هیچ چیز رسواتر از پیمان شکنی نیست. تنها ملتی عزیز است که به تعهدات خود عمل کنند و آنها را محترم بشمارند.

 

(و من اوفی بعهده من الله)(سوره توبه آیه 111)، و چه کسی از خداوند به عهدش وفادارتر است.

(فلن یخلف الله عهده)(سوره بقره آیه 80) خداوند هرگز پیمان شکنی نمی کند.

(الذین یوفون بعهد الله و لا ینقضون المیثاق)(سوره رعد آیه 80) خردمندان همانا که به پیمان خدا وفادار هستند و عهد او را نمی شکنند .

(یا ایها الذین امنو اوفوا بالعقود)(سوره مائده آیه 1) ای کسانی که ایمان آورده اید به عهد خود وفا کنید.

برای گروهی از مردم پیمانهای رسمی اهمیت ویزه ای دارند ، ولی به وعده های اخلاقی خود چندان احترامی نمی گذارند. وعده کردن و عمل نکردن نزد آنان جرم و گناهی شمرده نمی شود، در صورتیکه بی اعتنایی به چنین وعده های دوستانه ای ، هر چند جرم به شمار نیاید ، از نظر اصول اخلاقی اسلام بسیار نکوهیده است.

متاسفانه پیمان شکنی و خلف وعده، امروزه در بسیاری از مردم به ویژه صنعت گران به وفور دیده می شود . البته گروهی هم به خاطر خودشیرینی چیزی را متعهد می شوند که توانایی اجرای آن را ندارند.این گروه غافلند که وعده های خارج از توانایی از شخصیت انسان

می کاهد و او را یک فرد غیراصولی و بی مبنا معرفی می کند.

اسوه های وفاداری

برجسته ترین و زیباترین نمودهای وفاداری را می توان در میان پیامبران و رهبران الهی یافت.این بزرگ مردان،هم خود به وفاداری به عهد و پیمان پای می فشردند و هم پیروان خود را به سوی این فضلیت بزرگ فرا می خواندند.

ازپیامبر اکرم(ص) روایت شده است: کسی که به پیمان خود وفادار نیست دین ندارد.

در نهج البلاغه  در فرمان مالک اشتر چنین می خوانیم : در میان واجبات الهی هیچ  موضوعی مانند وفای به عهد و پیمان در میان مردم جهان ، با تمام اختلافاتی که دارند ، مورد اتفاق نیست. به همین جهت،بت پرستان زمان جاهلیت نیز پیمانها را در میان خود محترم می شمردند زیرا عواقب دردناک پیمان شکنی را دریافته بودند.

تفسیر نمونه

 

به عهد الهی وفا کنید و آنرا نشکنید.

در اینکه منظور از عهد الهی در این آیه چیست ، مفسران احتمالاتی داده اند، ولی مفهوم آیه، همه پیمانهای الهی را اعم از پیمانهای تکوینی و تشریعی و تکالیف الهی و هرگونه عهد و نذر و قسم را شامل می شود.و باز برای تاکید در پایان این چهار قسمت ،می فرماید: اینها اموری است که خداوند به شما توصیه می کند،تا  متذکر شوید . ذلکم و صاکم به لعلکم تذکرون.

این راه مستقیم من ، راه توحید، راه حق و عدالت، راه پاکی و تقوا است از آن پیروی کنید و هرگز در راههای انحرافی و پراکنده گام ننهید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده می کند و تخم نفاق و اختلاف را در میان شما می پاشد(و ان هذا صراطی مستقیم فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله). و در پایان همه اینها برای سومین بار تاکید می کند که اینها اموری است که خداوند به شما توصیه می کند تا پرهیزگار شوید.(ذلکم و صاکم به لعلکم تتقون)

در ایجا به چند نکته باید توجه کرد:

شروع از توحید و پایان به نفی اختلاف

قابل ملاحظه اینکه در این دستورات دهگانه ، نخست از تحریم شرک شروع شده است که در واقع سرچشمه اصلی همه مفاسد اجتماعی و محرمات الهی است، و در پایان نیز به نفی اختلاف (تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 31)

ياد نعمت هاى خدا داستان خلافت آدم در زمين و بزرگداشت او از سوى فرشتگان ، و سپس فراموش كردن پيمان الهى و خارج شدن او از بهشت و همچنين توبه او را در آيات گذشته شنيديم ، و از اين ماجرا اين اصل اساسى روشن شد كه در اين جهان ، همواره دو نيروى مختلف حق و باطل در برابر هم قرار دارند و مشغول مبارزه اند، آنكس كه تابع شيطان شود، راه باطل را انتخاب كند، سرانجامش دور شدن از بهشت و سعادت و گرفتارى در رنج و درد است ، و به دنبال آن پشيمانى . به عكس ، آنها كه خط فرمان پروردگار را بدون اعتنا به وسوسه هاى شياطين و باطلگرايان ادامه دهند، پاك و آسوده از درد و رنج خواهند زيست . و از آنجا كه داستان نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و خلافت آنها در زمين ، سپس فراموش كردن پيمان الهى و گرفتار شدن آنها در چنگال رنج و بدبختى ، شباهت زيادى به داستان آدم دارد، بلكه فرعى از آن اصل كلى محسوب مى شود خداوند در آيه مورد بحث و ده ها آيه بعد از آن ، فرازهاى مختلفى از زندگى بنى اسرائيل و سرنوشت آنها را بيان مى كند، تا آن درس تربيتى كه با ذكر سرنوشت آدم ، آغاز شد در اين مباحث تكميل گردد. روى سخن را به بنى اسرائيل كرده چنين مى گويد: اى بنى اسرائيل به خاطر بياوريد نعمتهاى مرا كه به شما بخشيدم ، و به عهد من وفا كنيد تا من نيز به عهد شما وفا كنم ، و تنها از من بترسيد (يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و اوفوا بعهدى اوف بعهدكم و اياى فارهبون ) در حقيقت اين سه دستور (يادآورى نعمتهاى بزرگ خدا، وفاى به عهد پروردگار، و ترس از نافرمانى او) اساس تمام برنامه هاى الهى را تشكيل مى دهد. ياد نعمتهاى او انسان را به معرفت او دعوت مى كند، و حس شكرگزارى را در انسان بر مى انگيزد، سپس توجه به اين نكته كه اين نعمتها بى قيد و شرط نيست و در كنار آن خدا عهد و پيمانى گرفته ، انسان را متوجه تكاليف و مسئوليتهايش مى كند، و بعد از آن نترسيدن از هيچكس و هيچ مقام در راه انجام وظيفه سبب مى شود كه انسان همه موانع را در اين راه از پيش پاى خود بر دارد و به مسئوليتها و تعهدهايش وفا كند، چرا كه يكى از موانع مهم اين راه ترسهاى بى دليل از اين و آن است ، به خصوص در مورد بنى اسرائيل ، كه سالها زير سيطره فرعونيان قرار داشتند و ترس جزء بافت وجود آنها شده بود. 1- يهود در مدينه جالب اينكه طبق تصريح بعضى از مورخان قرآن ، سوره بقره نخستين سوره اى است كه در مدينه نازل شد، و قسمت مهمى از آن درباره يهود بحث مى كند، زيرا يهود در آنجا معروفترين جمعيت پيروان اهل كتاب بودند، و قبل از ظهور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) طبق كتب مذهبى خود انتظار چنين ظهورى را داشتند و ديگران را به آن بشارت مى دادند، از نظر اقتصادى نيز وضع آنها بسيار خوب بود، و روى هم رفته ، نفوذ عميقى در مدينه داشتند. اما با ظهور اسلام ، اسلامى كه راه هاى منافع نامشروع آنها را مى بست و جلو انحرافات و خودكامگيهاى آنهاى را مى گرفت ، نه تنها غالبا دعوت اسلام را نپذيرفتند، بلكه در آشكار و نهان بر ضد اسلام قيام كردند، همان مبارزه اى كه هنوز هم بعد از چهارده قرن ادامه دارد. آيه فوق و آيات بعد نازل شد و آنها را زير شديدترين رگبار سرزنشهاى خود گرفت ، و آنچنان با ذكر دقيق قسمتهاى حساس تاريخشان آنها را تكان داد كه هر كس كمترين روح حقجوئى داشت بيدار گشت به سوى اسلام آمد، بعلاوه درس آموزندهاى بود براى همه مسلمانها. در آيات آينده به خواست خدا فرازهائى از قبيل نجاتشان از چنگال فرعون ، شكافتن دريا و غرق شدن فرعونيان ، ميعادگاه موسى در كوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائيل در غيبت موسى ، دستور توبه خونين و نازل شدن نعمتهاى ويژه خدا بر آنها، و مانند آن خواهيم خواند كه هر كدام درس يا درسهاى آموزندهاى در بر دارد.

-2 دوازده پيمان خدا با يهود چه بود؟ آن گونه كه از آيات قرآن استفاده اين پيمان همان پرستش خداوند يگانه ، نيكى به پدر و مادر، بستگان ، يتيمان ، و مستمندان ، و خوشرفتارى با مردم ، بر پاداشتن نماز، اداى زكات ، دورى از اذيت و آزار، و خونريزى بوده است . شاهد اين سخن آيه 83 و 84 همين سوره است : و اذا اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذى القربى و اليتامى و المساكين و قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلوة و آتوا الزكوة و اذ اخذنا ميثاقكم لا تسفكون دمائكم و لا تخرجون انفسكم من دياركم ثم اقررتم و انتم تشهدون . در حقيقت اين دو آيه اشاره به ده پيمان مختلف است كه خدا از يهود گرفته بود، و با ضميمه كردن آيه 12 سوره مائده (و لقد اخذ الله ميثاق بنى اسرائيل و قال الله انى معكم لان اقمتم الصلوة و آتيتم الزكاة و آمنتم برسلى و عزرتموهم ) كه دو پيمان ديگر دائر به ايمان به انبياء و تقويت آنان از آن استفاده مى شود، روشن مى گردد كه آنها در برابر آن نعمتهاى بزرگ الهى و تعهدهاى فراوانى كرده بودند و به آنها وعده داده شده بود كه اگر به اينها وفادار بمانيد در باغهائى از بهشت جاى خواهيد گرفت كه نهرها از زير قصرها و درختانش جارى است (لادخلنكم جنات تجرى من تحتها الانهار) اما متاءسفانه آنها سر انجام همه اين پيمانها را زير پا گذاردند كه هنوز هم به پيمان شكنى خويش ادامه مى دهند، در نتيجه پراكنده و دربدر شدند و تا اين پيمانشكنيها ادامه دارد، اين وضع نيز ادامه خواهد يافت ، و اگر مى بينيم چند روزى در پناه ديگران سر و صدائى دارند هرگز دليل بر پيروزيشان نيست ، و ما به خوبى مى بينيم روزى را كه فرزندان غيور اسلام ، دور از گرايشهاى نژادى و قومى تنها در سايه قرآن بپاخيزند و به اين سر و صداها خاتمه دهند. 4- خدا نيز به عهدش وفا مى كند نعمتهاى خدا هيچگاه بى قيد و شرط نيست ، در كنار هر نعمتى مسئوليتى قرار دارد و شرطى نهفته است . در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه منظور از ((اوف بعهدكم )) اين است كه من به عهد خودم وفا خواهم كرد و شما را به بهشت خواهم برد. <78> و اگر در قسمتى از اين حديث ايمان به ولايت على (عليه السلام ) بخشى از اين پيمان ذكر شده جاى تعجب نيست ، زيرا يكى از مواد پيمان بنى اسرائيل قبول رسالت پيامبران الهى و تقويت آنها بود، و مى دانيم قبول جانشينان آنها نيز دنباله همان مساءله رهبرى و ولايت است كه در هر زمان متناسب با آن عصر بايد تحقق يابد، در زمان موسى عهده دار اين منصب او بود و در عصر پيامبر، پيامبر و در زمانهاى بعد على (عليه السلام ). ضمنا جمله ((اياى فارهبون )) (تنها از مجازات من بترسيد) تاءكيدى است بر اين مطلب كه در راه وفاى به عهدهاى الهى و اطاعت فرمانش از هيچ چيز و هيچكس نبايد ترس و وحشت داشت ، اين انحصار را از كلمه ((اياى )) كه مقدم بر جمله ((فارهبون )) است استفاده مى كنيم . 5- چرا يهوديان را بنى اسرائيل مى گويند ؟ ((اسرائيل )) يكى از نامهاى يعقوب ، پدر يوسف مى باشد، در علت نامگذارى يعقوب به اين نام مورخان غير مسلمان مطالبى گفته اند كه با خرافات آميخته است . چنانكه ((قاموس كتاب مقدس )) مى نويسد: ((اسرائيل به معنى كسى است كه بر خدا مظفر گشت ))! وى اضافه مى كند كه اين كلمه لقب يعقوب بن اسحاق است كه در هنگام مصارعه (كشتى گرفتن ) با فرشته خدا به آن ملقب گرديد))! همين نويسنده در ذيل كلمه ((يعقوب ))مى نويسد: ثبات و استقامت و ايمان خود را ظاهر ساخت ، در اين حال خداوند اسم وى را تغيير داده اسرائيل ناميد، و وعده داد كه پدر جمهور طوائف خواهد شد و بالاخره در كمال پيرى درگذشت ، و مثل يكى از سلاطين دنيا مدفون گشت ! و اسم يعقوب و اسرائيل بر تمام قومش اطلاق مى شود)). همچنين او در ذيل كلمه ((اسرائيل )) مى نويسد: ((و اين اسم را موارد بسيار است چنانكه گاهى قصد از نسل اسرائيل و نسل يعقوب است .)) <79> ولى دانشمندان ما مانند مفسر معروف طبرسى در ((مجمع البيان )) دراين باره چنين مى نويسد: ((اسرائيل همان يعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهيم (عليهماالسلام ) است )) ... او مى گويد، ((اسر)) به معنى ((عبد)) وئيل (به معنى الله ) است ، و اين كلمه مجموعا معنى عبدالله را مى بخشد. بديهى است داستان كشتى گرفتن اسرائيل با فرشته خداوند و يا با خود خداوند كه در تورات تحريف يافته كنونى ديده مى شود يك داستان ساختگى و كودكانه است كه از شاءن يك كتاب آسمانى به كلى دور است و اين خود يكى از مدارك تحريف تورات كنونى است.(پاورقی:78 نور الثقلین ج اول صفحه 72.79 قاموس کتاب مقدس صفحه 53 و 957).

تفسیر قمی

در این تفسیر آمده است خویشاوندی و قرابت ال محمد به عرش خدا آویزان است می گوید: خدایا هر که مرا گرامی بدارد او را گرامی بدار و هر که از من دوری جوید او را از رحمتت دور کن و همانا این آیه درباره آل محمد نازل شده است و همان چیزی است که درعالم ذر از مردم پیمان گرفت که آن ولایت امیرالمومنین و امامان پس از اوست که درود خداوند بر آنان باد.

خداوند در قرآن می فرماید:

ان شرالدواب عندالله الذین کفروافهم لا یومنون *الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مرة و هم لا یتقون *فاما تثقفنهم فی الحرب فشرد بهم من خلفهم لعلهم یذکرون*و اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین* و لا یحسبن الذین کفرو سبقوا انهم لا یعجزون . بی تردید ، بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کافر شدند پس آنها ایمان نمی آورند* همان کسانی که از ایشان پیمان گرفتی ، ولی هر بار پیمان خود را می شکنند و هیچ پروا نمی کنند * پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتی با (تاختن بر)آنان کسانی را که پشت سر آنهایند متفرق ساز،باشد که عبرت گیرند* و هرگاه از قومی بیم خیانت در پیمان داشتی،تو هم مثل خودشات پیمانشان را لغو کن ، چرا که خداوند خائنان را دوست نمی دارد*و کافران گمان نمی کنند که جلو افتاده اند ،آنان هیچ وقت نمی توانند(خدا را) عاجز کنند.(آیات 55 تا 59 سوره انفال)

آیه اول راجع به این است که بدترین جنبندگان چیست؟ فرمود نوعی از انسانها هستند . در اینجا به مناسبت مطلبی که بعد عنوان می فرماید، یکی از صفات غیرانسانی آنها را بیان می کند و آن ، مسئله نقض عهد و پیمان است . کانه اینطور می فرماید که ما به این دلیل اینها را پست ترین حیوانات و جنبنده ها می خوانیم که اینها دارای این ممیزات و خصوصیات هستند یکی از خصوصیاتشان این است که با دیگران پیمان می بندند (پیمان بستن به اصطلاح قول شرف دادن است، شرف انسانیت را گرو گذاشتن است) ولی این پیمانشان دسیسه ای بیش نیست، آن را نقض می کنند ، نه اینکه فقط یک بار نقض کنند بلکه هر پیمانی که می بندند نقض می کنند. ما در امور دینی می گوئیم هیچ کس معصوم نیست، امکان خطا ، لغزش و گناه برای همه هست، اما فرق است میان کسی که پایبند به تقوا است و احیانا گناهی از او سر می زند و این سرزدن گناه ، برای او یک امر غیرعادی است و به همین جهت بعد پشیمان میشود، خودش را ملامت می کند و تصمیم می گیرد که دیگر چنین کاری نکند ، و میان کسی که اساسا گناه برای او مفهومی ندارد، پشت سر یکدیگر مرتکب می شود و این نشان میدهد که آن معنایی که ما به آن می گوئیم تقوا اصلا در این شخص وجود ندارد.

تفسیر مجمع البیان

ترجمه‏ 40. هان اى بنى اسرائيل! نعمتهايم را كه بر شما ارزانى داشتم، بياد آوريد و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم؛ و تنها از من بترسيد. 41. و به آنچه فرو فرستاده‏ام - كه تصديق‏كننده همان چيزى است كه با شماست - ايمان بياوريد؛ و نخستين كفرورزنده به آن نباشيد؛ و آيات مرا به بهايى ناچيز مفروشيد؛ و تنها از من پروا كنيد. نگرشى بر واژه‏ها «ابن» به‏معناى «پسر» آمده و با واژه‏هايى چون «ولد»، «نسل» و «ذرّيه»، با اندك تفاوتى هم‏معناست، جز اينكه واژه «ابن» تنها درمورد پسر بكار مى‏رود، امّا «ولد» هم براى پسر و هم براى دختر؛ و به مجموع آنان «ذرّيه» يا نسل مى‏گويند. واژه «ابن» از ريشه «بناء» به‏معناى «قراردادن چيزى بر پايه و اصل آن» گرفته شده است؛ و از آنجا كه «پدر»، پايه و اساس است و پسر، شاخه و فرعى كه بر روى آن روييده، به او «ابن» گفته مى‏شود. «اسرائيل» واژه‏اى عبرى و نام «يعقوب» نوّاده ابراهيم خليل (ع) است. عدّه‏اى معتقدند كه اين كلمه از دو بخش تشكيل شده است: «اسر» به‏معناى بنده، و «ئيل» به‏معناى خدا؛ و هنگامى كه هر دو كنار هم قرار مى‏گيرند، معادل واژه «عبداللَّه» را مى‏سازند. «اذكروا» به‏معناى «بياد آوريد» است. اين واژه از «ذكر» برگرفته شده كه داراى چند معناى نزديك به هم است؛ از آن جمله: «توجّه كردن» (دربرابر «غفلت و فراموشى»)، «به‏زبان‏آوردن»، «شرافت و شكوه»، «دعا»، «نماز» و «كتابهاى آسمانى». «وفا» به‏معناى «انجام‏دادن و نگاه‏داشتن عهد و پيمان» است. «عهد» به‏معناى «سفارش و پيمان» است. «فارهبون» از ماده «رهب» به‏معناى ترس، دربرابر «رغبت» به‏معناى ميل آمده است. «ثمن» به‏معناى «بها» است و با واژه‏هايى چون «عوض و بدل» هم‏معناست، با اين تفاوت كه «ثمن» در داد و ستد و تجارت به‏معناى قيمت و پول جنس مورد معامله است، امّا «عوض» پول و كالاى ديگر را نيز شامل مى‏شود، و «بدل» چيزى است كه بجاى ديگرى قرار مى‏دهند. «ثمن» با قيمت اندكى تفاوت دارد: «قيمت» به‏معناى ارزش كالا و با آن برابر است، امّا «بها» ممكن است با كالا مساوى، و يا كمتر يا بيشتر از آن باشد. تفسير خداوند پس از بيان دلايل توحيد و يكتاپرستى براى حق‏طلبان و خداجويان، و يادآورى نعمتهايى كه به «آدم» - پدر انسانيت - ارزانى داشت، در اين آيات به ترسيم نعمتهايى مى‏پردازد كه به فرزندان اسرائيل و پدران و نياكان آنان ارزانى داشته است. و در اين مورد مى‏فرمايد: «يا بنى اسرائيل» (هان اى فرزندان اسرائيل!). روشن است كه روى سخن اين آيه شريفه، يهود و مسيحيان است؛ امّا ابن عبّاس برآن است كه خطاب آيه، يهوديان مدينه و اطراف آن است، نه همه فرزندان اسرائيل. «اذكروا نعمتى الّتى انعمت عليكم» نعمتهايى را كه به شما ارزانى كردم، بياد آوريد منظور از اين نعمتها، همان چيزهايى است كه به پدران و نياكان آنان داده شد؛ نعمتهايى نظير «برانگيختن شمار فراوان پيامبران»، «فروفرستادن كتابهاى متعدّد آسمانى»، «نجات‏دادن قوم بنى‏اسرائيل از چنگال فرعون و عبوردادنشان از نيل در زمان موسى(ع)»، «فرستادن غذاهاى آسمانى براى آنان» و «آن فرمانروايى شگفت‏انگيز در زمان سليمان(ع)» و... درست است كه اين نعمتها به پدران يهود عصر پيامبر گرامى (ص) ارزانى نشد، بلكه از آنِ نياكانِ دورِ آنها بود، امّا از آنجا كه افتخارات پدران و نسلهاى گذشته هر قوم، خانواده و جامعه‏اى به فرزندانشان مى‏رسد و نسلهاى كنونى و آينده به افتخارات نسلهاى پيشين خود مى‏بالند، گويى همه آن نعمتها به اينان ارزانى شده است. با اينكه نعمتهاى مورد بحث بسيار بوده، امّا در آيه شريفه واژه «نعمت» مفرد آمده است؛ چرا كه منظور جنس نعمت است، نه شمار آنها؛ درست همانند اين آيه شريفه كه مى‏فرمايد: «وَ اِنْ تَعَدُّوا نِعْمَةاللَّه لا تَحْصُوها». روشن است كه منظور از نعمت در اين آيه، يك نعمت نيست، بلكه همه نعمتهاى خدا است، چرا كه مى‏فرمايد: «اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را بشمار آوريد، نمى‏توانيد آنها را بشماريد». پس واژه مفرد است؛ امّا جنس نعمتها مورد نظر است. گروهى از مفسرّان برآنند كه منظور از اين نعمتها، همانهايى است كه به يهوديان عصر رسالت و يا پدرانشان داده شده است؛ نعمتهايى چون صحّت و سلامت، حيات و نشاط، روزى و بهره‏هاى مادّى، و نعمتهاى معنوى بسان خرد و انديشه و فطرت خدا گرايانه؛ تا درپرتو آنها بتوانند به يكتايى خدا و معارف و مفاهيم آسمانى كه ازطريق پيامبران، بويژه آخرين و برترين آنان، فرستاده شده است، دست يابند و آنگاه با ايمان و عمل شايسته و اطاعت از مقررّات خدا، شايسته دريافتِ پاداش ِ ارزشمندى شوند. با اين بيان، مقصود از نعمتها در آيه شريفه، همان نعمتهايى است كه به خود آنان يا پدرانشان داده شده است. نمونه‏اى از اين نعمتها از نعمتهايى كه خدا به پدران يهوديان ارزانى داشت، در آيه شريفه زير ترسيم شده است: «وَ اِذْ قالَ موُسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‏اللَّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ جَعَلَ فيكُمْ اَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكَاً وَ آتاكُمْ مالَمْ يُؤْتِ اَحَدَاً مِنَ‏الْعالَمينَ.»(131) و [ بياد آور] زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا بر خويشتن را بياد آوريد، آنگاه كه در ميان شما پيام‏آورانى قرارداد و از شما فرمانروايانى ساخت، و آنچه را كه به كسى از جهانيان نداده بود، به شما ارزانى داشت. ابن انبارى مى‏گويد معناى آيه اين است: «نعمتى را كه به شما دادم، بياد آوريد؛ و آن نعمت، دانش تورات بود كه در آن ويژگيهاى محمّد - برترين پيام‏آور من - ترسيم شده بود. من شما را به ايمان به او و تصديق كتاب و رسالت او فرمان دادم». امّا پس از بعثت آن حضرت، اين قوم بهانه‏جو و عهدشكن چنان عمل كردند كه گويى همه نعمتهاى خدا را به‏دست فراموشى سپردند. «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم» به عهد من وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم‏ آن پيمان چه بود؟ در پاسخ به اين پرسش كه آن عهد مورد نظر چه بود كه بنى‏اسرائيل بايد به آن وفا مى‏كردند، ديدگاهها متفاوت است؛ ازجمله: 1. ايمان به آخرين پيام‏آور خدا گروهى ازجمله ابن عبّاس براين اعتقادند كه اين پيمان، همان است كه در تورات آمده بود و براى يهوديان روشن مى‏ساخت كه: پيامبرى به‏نام محمّد(ص) برخواهيم انگيخت؛ آنگاه هركس به او ايمان آورد و فرمانش را گردن نهد، به پاداشى پرشكوه - چون پاداش پيروى از موسى و يا ايمان و عمل به دستورات قرآن و پيامبر - نائل خواهد آمد؛ و هر كه به او كفر ورزد، گناهش سهمگين و كيفرش آتشهاى شعله‏ور دوزخ خواهد بود. با اين بيان، معناى آيه شريفه چنين مى‏شود: هان اى بنى اسرائيل! به سفارش من درمورد آخرين پيامبرم - محمّد - عمل كنيد تا من نيز به پيمان خود با شما عمل كنم و شما را به بهشت درآورم. دليل اينكه چرا اين دستور و سفارش خدا عهد ناميده شده، يا بخاطر اهميت بسيارش است و يا بدان جهت است كه آن را در كتاب آسمانى خويش يافته بودند؛ درست همانگونه كه اين حقيقت در قرآن شريف بعنوان پيمان آمده است: «وَ اِذْ اَخَذَاللَّهُ ميثاقَ‏الَّذينَ اُوتُواالْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاس ِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ...»(132) و [بياد آور] هنگامى را كه خدا از كسانى كه به آنان كتاب ارزانى شده بود، پيمان گرفت كه بى‏گمان بايد [پيام‏] آن را [به روشنى تمام‏] براى مردم بيان كنيد و آن را پوشيده نداريد؛ امّا آنان آن [پيمان‏] را پشت‏سر افكندند. 2. عمل به تورات‏ برخى مى‏گويند: منظور از اين پيمان كه در آيه شريفه آمده، عمل به تورات است. خداوند در آيه ديگرى به آنان مى‏فرمايد: «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ...»(133) آنچه را به شما داديم، با همه توان بگيريد و آنچه را در آن است، بخاطر داشته باشيد. 3. پيمانى است كه از آنان گرفت‏ قتاده مى‏گويد: منظور از پيمان در آيه مورد بحث، همانا پيمانى است كه به بيان قرآن، خدا از فرزندان اسرائيل گرفت: «وَلَقَدْ اَخَذَاللَّهُ ميثاقَ بَنى‏ اِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اَثْنَىْ عَشَرَ نَقيبَاً وَ قالَ‏اللَّهُ اِنّى‏ مَعَكُمْ لَئِنْ اَقَمْتُمُ‏الصَّلوةَ وَ آتَيْتُمُ‏الزَّكوةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلى‏...»(134) بى‏گمان خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت؛ و از آنان دوازده [چهره‏] سرشناس برانگيختيم. و خدا فرمود: من با شما هستم اگر نماز را بپا داريد و زكات بدهيد و به پيام‏آورانم ايمان بياوريد... 4. دستورات و هشدارها عدّه‏اى از مفسّران گفته‏اند: منظور از عهد و پيمان در آيه شريفه، دو چيز است: نخست دستورات واجب خدا، و ديگر هشدارها و محرّمات او. 5. يادآورى نعمتها و سرانجام اينكه گروهى گفته‏اند: منظور از پيمان، برشمردن و يادآورى نعمتهاى گرانى است كه خدا به پدران آنان و خود انسان ارزانى داشته است؛ اين نعمتها آنان را موظّف مى‏سازد كه در مقام سپاس و حق‏شناسى برآيند و به عهد خويش با خدا عمل كنند. يادآور مى‏شود كه ازميان ديدگاههاى پنجگانه، بهترين آنها همان ديدگاه نخست است؛ كه بيشتر مفسّران نيز آن را پذيرفته‏اند. «و ايّاى فارهبون» و تنها از من بترسيد [از اينكه پيمانهاى خود را بشكنيد] سه نكته آموزنده‏ از آيه شريفه افزون بر آنچه آمد، سه نكته درس‏آموز ديگر دريافت مى‏شود: 1. قرآن درس سپاس از نعمتها و سپاسگزارى دربرابر ارزانى‏دارنده آن نعمتها را به ما مى‏آموزد. در روايت آمده است كه: «التّحدّث بالنّعم شكر.» بيان نعمتها و برشمارى آنها، خود نوعى سپاسگزارى است. 2. ناسپاسى و كفران نعمتها گناهى است بزرگ كه كيفر و عذاب درپى دارد. 3. بندگان خدا در گزينش راه زندگى آزادند؛ مى‏توانند راه سپاس را درپيش گيرند يا ناسپاسى اختيار كنند؛ چرا كه اگر جز اين بود، فرستادن پيامبران و فرود كتابهاى آسمانى و تشويق خوبان و سرزنش پيمان‏شكنان، بيهوده بود. «و آمنوا بما انزلت مصدّقاً لما معكم» روى سخن اين آيه نيز، قوم يهود است؛ به آنان مى‏فرمايد: به قرآن كه ازجانب خدا بر قلب مصفّاى محمّد فرود آمده است، ايمان بياوريد؛ كه اين كتاب، تصديق‏كننده تورات شماست. و ايمان به قرآن، درحقيقت نوعى ايمان به تورات است؛ چراكه در تورات و انجيل نيز بسان قرآن به رسالت پيامبر نويد داده شده و ويژگيهاى آن حضرت نيز بروشنى آمده است؛ و با اين بيان، قرآن تصديق كننده كتابهاى پيشين است. برخى نيز برآنند كه منظور از «مصدّقاً لما معكم» اين است كه قرآن به درستى و حقّانيت تورات گواهى مى‏دهد و به آن اعتراف مى‏كند. امّا به اعتقاد ما، ديدگاه نخست بهتر است؛ زيرا اين آيه شريفه، درپى برشمردن دلايل حقّانيت قرآن و پيامبر است و يهوديان را زير باران نكوهش گرفته است كه چرا به قرآن ايمان نمى‏آورند. «ولاتكونوا اوّل كافرٍ به» و نخستين كفر ورزنده به آن نباشيد از آنجا كه نخستين گروه مخالف و كفرورزنده به قرآن و پيامبر، شرك‏گرايان قريش بودند و نه يهود، در تفسير اين فراز از آيه شريفه، چهار ديدگاه مطرح است: 1. ديدگاهى بر آن است كه منظور آيه اين است كه در ميان اهل كتاب، نخستين گروه كفرورزنده به آن نباشيد. 2. منظور اين است كه شما در گروه پيشروان كفرورزنده به آن نباشيد تا ديگران ازپىِ شما روان شوند. 3. ديدگاه سوّم، ضمير متّصل در «به» را به پيامبر (ص) برمى‏گرداند و مى‏گويد مقصود اين است كه شما از انكارگران ويژگيهاى پيامبر نباشيد. 4. و ديدگاه چهارم مى‏گويد: تفسير آيه اين است كه: شما نخستين كسانى نباشيد كه كتاب دينى خود، تورات، را كه در آن نويد آمدن آخرين پيامبر و ويژگيهاى او ذكر شده است، رها كنيد. طرفداران اين ديدگاه - ازجمله «زجاج» - مى‏گويند: از آنجا كه روى سخن آيه شريفه، دانشمندان دينى يهود است، روشن است كه با انكار آنان پيروانشان نيز تورات را انكار مى‏كنند؛ به همين جهت قرآن هشدار مى‏دهد كه شما تورات را كه كتابى آسمانى است و آمدن آخرين پيامبر خدا را نويد مى‏دهد، انكار نكنيد كه نخستين گروه حق‏ستيزان خواهيد شد. و مى‏افزايند كه ضمير «به» در آيه شريفه به تورات برمى‏گردد، نه به قرآن؛ چرا كه آنان با صداى بلند كفرشان را به قرآن اعلان مى‏كردند و اين نكته جديدى نبود كه قرآن آن را بيان كند و به آنان هشدار دهد. 5. و على‏بن عيسى مى‏گويد: ممكن است منظور اين باشد كه نخستين گروه كفرورزنده به قرآن نباشيد؛ چرا كه در كتاب شما، تورات، درستى و حقّانيت قرآن و فرودآمدن آن نويد داده شده است. آفت بدعتگذارى‏ با اينكه آفت ويرانگر كفر و كفرگرايى در هر حال گناهى سهمگين است، قرآن شريف به يهوديان هشدار مى‏دهد كه نخستين كافران به قرآن و پيامبر نباشيد؛ و بدينوسيله نشان مى‏دهد كه سبقت گرفتن در كفر و ارتجاع، از گرايش به كفر ننگين‏تر و زشت‏تر است. و بر اين اساس است كه اگر آنان در كفر پيشتاز شوند، در حقيقت بدعتى را پايه‏گذارى كرده‏اند كه ديگران ازپى‏آن خواهند رفت، و روشن است كه كيفر گناه بدعتگذارى، از گناه عادى سهمگين‏تر است. از پيشواى بزرگ توحيد نقل‏كرده‏اند كه فرمود: مَنْ سنّى سنّةً حسنةً فله اجرها و اجر مَنْ عمل بها الى يوم‏القيامة و من سنّى سنّةً سيّئةً كان عليه وزرها و وزر مَنْ عمل بها الى يوم‏القيامة.» هر كس سنّت و روش شايسته و عادلانه‏اى را بنياد نهد، پاداش عمل به آن تا روز رستاخيز به او برمى‏گردد؛ و هركه سنّت و روش ظالمانه و زشتى را پى‏افكند، گناه همه كسانى كه بدان عمل مى‏كنند تا روز رستاخيز دامنگير او خواهدشد. «ولاتشتروا بآياتى ثمناً قليلاً» در شأن نزول اين فراز از آيه شريفه از حضرت باقر(ع) نقل كرده‏اند كه: گروهى از يهود، همچون «حىّ‏بن اخطب» و «كعب‏الاشراف»، بر يهوديان واجب ساخته بودند كه هر سال مالياتى به آنان بدهند؛ و هنگامى كه اسلام قوانين ظالمانه را باطل اعلان كرد، آنان نيز به انكار پيامبر (ص)، كه در تورات نويد آمدن او و ويژگيهايش را خوانده بودند، پرداختند؛ و آيات تورات را تحريف كردند تا باجگيريها و گرفتن مالياتهاى ظالمانه همچنان ادامه يابد. از اين رو، منظور از «ثمناً قليلاً» هشدار است كه آيات و كتاب خود را به بهاى ناچيز مفروشيد. «و ايّاى فاتّقون» و [در اين گناه دين فروشى و انكار قرآن و پيامبر،] از خدا پروا كنيد روشن است كه وقتى قرآن هشدار مى‏دهد آيات خدا را به بهايى ناچيز نفروشيد، معنايش اين نيست كه اگر به بهايى هنگفت بفروشيد، گناه ندارد، بلكه منظور اين است كه اگر تمامى دنيا را هم دربرابر آن بگيريد، باخته‏ايد و زيان كرده‏ايد، و كيفر شما آتش دوزخ است؛ بنابراين هرگز چنين نكنيد. اين آيه شريفه، بسان اين آيه است كه مى‏فرمايد: «وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ‏اللَّهِ اِلهَاً آخَرَ لابُرْهان لَهُ بِهِ ...»(135) هر كه خداى ديگرى را با خداى يگانه بخواند، براى آن برهانى نخواهد داشت، و حسابش تنها با پروردگارش است؛ براستى كه كافران رستگار نخواهند شد. در اين آيه نيز منظور اين است كه مشرك هيچگاه برهانى بر شرك خود نخواهد داشت، و بايد به راه توحيد و تقوا بازگردد؛ چرا كه در غير اينصورت، روى رستگارى را نخواهد ديد. بلاى اجتماعى رشوه‏ اين نكته نيز از آيه شريفه دريافت مى‏شود كه گرفتن رشوه براى بيان احكام و مقررّات دينى حرام است؛ چرا كه آنچه بيان مى‏شود، يا برابر با احكام خداست كه وظيفه هر ديندار و دين‏باور آگاهى است كه آن را بيان كند، و يا با مقررّات الهى بيگانه است كه نه تنها نبايد بيان شود كه بايد ترك گردد. با اين توضيح، رشوه در هر دو صورت حرام است. و اين خطاب، نه تنها به دانشمندان يهود است، بلكه روحانى‏نمايان دنياپرست و توجيه‏گران ستم و بيداد جهان اسلام را نيز شامل مى‏شود كه براى بدست‏آوردن دل قدرتمندان خودكامه و كسب جاه و جلال دروغين و ارزشهاى مادّى حاضرند جنايتها را توجيه و دژخيمان را بزك كنند، احكام خدا را تحريف كنند و همه آيات و روايات را به دلخواه سلطه‏گران تفسير و تأويل كنند.

تفسیر المیزان

[سوره البقرة (2): آيات 40 تا 44] ترجمه آيات‏ اى پسران اسرائيل نعمت مرا كه به شما ارزانى داشتم بياد آريد و به پيمان من وفا كنيد تا به پيمان شما وفا كنم و از من بيم كنيد (40). به قرآنى كه نازل كرده‏ام و كتابى را كه نزد خود شما است تصديق مى‏كند بگرويد و شما نخستين منكر آن مباشيد و آيه‏هاى مرا به بهاى ناچيز مفروشيد و از من بترسيد (41). شما كه دانائيد حق را با باطل مياميزيد و آن را كتمان مكنيد (42). نماز كنيد و زكات دهيد و با راكعان ركوع كنيد (43). صفحه 227 شما كه كتاب آسمانى ميخوانيد چگونه مردم را به نيكى فرمان ميدهيد و خودتان را از ياد مى‏بريد چرا بعقل در نمى‏آئيد (44). بيان‏ خداى سبحان در اين آيات عتاب ملت يهود را آغاز كرده، و اين عتاب در طى صد و چند آيه ادامه دارد، و در آن نعمتهايى را كه خدا بر يهود افاضه فرمود، و كرامتهايى را كه نسبت بانان مبذول داشت، و عكس العملى كه يهود بصورت كفران و عصيان و عهدشكنى و تمرد و لجاجت از خود نشان داد، بر مى‏شمارد، و با اشاره به دوازده قصه از قصص آنان تذكرشان ميدهد، قصه نجاتشان از شر آل فرعون، شكافته شدن دريا، و غرق شدن فرعونيان، و قصه ميعاد در طور، و قصه گوساله‏پرستى آنان، بعد از رفتن موسى بميقات، و قصه مامور شدنشان بكشتن يكديگر، و داستان تقاضاشان از موسى كه خدا را بما نشان بده تا علنى و آشكارا او را ببينيم، و به كيفر همين پيشنهادشان، دچار صاعقه شدند، و دوباره زنده گشتند، تا آخر داستانهايى كه در اين آيات بدان اشاره شده، و سر تا سر آن پر است از عنايات ربانى، و الطاف الهى. و نيز بيادشان مى‏آورد: آن ميثاقها كه از ايشان گرفت، و ايشان آنها را نقض كرده، و پشت سر انداختند، و باز گناهانى را كه مرتكب شدند، و جرائمى را كه كسب كردند، و آثارى كه در دلهاشان پيدا شد، با اينكه كتابشان از آنها نهى كرده بود، و عقولشان نيز بر خلاف آن حكم مى‏كرد، بيادشان مى‏اندازد، و يادآوريشان مى‏كند: كه بخاطر آن مخالفت‏ها چگونه دلهاشان دچار قساوت، و نفوسشان در معرض شقاوت قرار گرفت، و چگونه مساعيشان بى نتيجه شد. (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي) الخ، كلمه عهد در اصل بمعناى حفاظ است، و همه معانى آن از اين يك معنا مشتق شده مانند عهد بمعناى ميثاق، و عهد بمعناى سوگند، و بمعناى وصيت، و بمعناى ديدار، و بمعناى نزول، و امثال آن. (فارهبون)، كلمه رهبت بمعناى خوف، و مقابلش كلمه رغبت است. (وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ)، يعنى از ميان اهل كتاب، و يا ميان اقوام گذشته، و آينده‏تان، شما كفر بقرآن را آغاز مكنيد، بگذاريد كسانى بدان كفر بورزند كه بهمه كتابهاى آسمانى كفر مى‏ورزند، و آن كفار مكه هستند، كه قبل از يهود بقرآن كفر ورزيده بودند.

تفسیر نور

اسرائيل، نام ديگر حضرت يعقوب است كه از دو كلمه‏ى «اسر» و «ئيل» تركيب يافته است. «اسر» به معناى بنده و «ئيل» به معناى خداوند است. بنابراين اسرائيل در لغت به معناى بنده‏ى خداست. تاريخ بنى‏اسرائيل و اسارت آنان به دست فرعونيان و نجات آنها به دست حضرت موسى عليه السلام وبهانه‏گيرى وارتداد آنان، يك سرنوشت وتاريخ ويژه‏اى براى اين قوم به وجود آورده است. اين تاريخ براى مسلمانان نيز آموزنده و پندآموز است كه اگر به هوش نباشند، به گفته روايات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد. پيمان‏هاى الهى، شامل احكام كتاب‏هاى آسمانى و پيمان‏هاى فطرى كه خداوند از همه گرفته است، مى‏شود. در قرآن به مسئله امامت، عهد گفته شده است: «لاينال عهدى الظالمين» <294> يعنى پيمان من »مقام امامت« به افراد ظالم نمى‏رسد. پس وفاى به عهد يعنى وفاى به امام و رهبر آسمانى و اطاعت از او. ضمناً در روايات مى‏خوانيم: نماز عهد الهى است. <295> 1- ياد نعمت‏هاى پروردگار، سبب محبّت و اطاعت اوست. «اذكروا... اوفوا» به هنگام دعوت به سوى خداوند، از الطاف او ياد كنيد تا زمينه‏ى پذيرش پيدا شود. «اذكروا» 2- ياد و ذكر نعمت‏ها، واجب است. «اذكروا» 3- نعمت‏هايى كه به نياكان داده شده، به منزله‏ى نعمتى است كه به خود انسان داده شود. با اينكه نعمت‏ها به اجداد يهودِ زمان پيامبر داده شده بود، امّا خداوند به نسل آنان مى‏گويد فراموش نكنند. «اذكروا» 4- وفا به پيمان‏هاى الهى، واجب است. «عهدى» 5 - بهره‏گيرى از الطاف خداوند، مشروط به گام برداشتن در مسير تكاليف الهى است. «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم» آرى، اگر مطيع خدا بوديم، خداوند نيز دعاهاى ما را مستجاب خواهد كرد. «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم» 6- در انجام تكاليف الهى، از هيچ قدرتى نترسيم و ملاحظه‏ى كسى را نكنيم. تبليغات سوء دشمن، ملامت‏ها، تهديدها و توطئه‏ها مهم نيست، قهر خدا از همه مهمتر است. «و ايّاى فارهبون»

 

سوره مائده آیه 1

 

متن عربی:(یا ایها الذین امنوا اوفوا یالعقود احلت لکم بهیمه الانعام الا ما یتلی علیکم غیر محلی الصید و انتم حرم ان الله یحکم ما یرد)

ای کسانی که ایمان آورده اید ، به پیمانها وفا کنید حیوانات چهارپا مگر آنهایی که از این پس برایتان گفته می شود، بر شما حلال شده اند و آنچه را که در حال احرام صید می کنید حلال مشمارید خدا به هرچه می خواهد حکم میکند.

Template Design:Afzadi