مقدمه
یکی از اوصافی که قرآن کریم برای خود بیان میکند، تبیان بودنش نسبت به همه چیز و گستردگی مسائل مطرح در آن است. از این گستره به قلمرو موضوعی قرآن یاد میشود. لازم است این مسئله بررسی شود که گستره بیانات قرآن کریم چه مقدار است؛ چراکه بهرهمندی کامل از آموزهها و وفاداری به رهنمودهای قرآن در گرو آگاهی به معارف و تسلیم در برابر دستورهای آن است. این مهم در صورتی میسر خواهد بود که مشخص شود دانشوران مؤمن در کدام مباحث علمیباید به قرآن مراجعه کنند یا دادههای آن را محک داوری و صحت و سقم یافتههای خود قرار دهند و قرآن چه وظایفی را برای دینباوران بیان کرده است.
قلمرو در لغت به معنای ناحیه و ناحیه حکمرانی است[1] و مقصود از قلمرو موضوعی قرآن، گستره مسائل و موضوعات آن است که از آن در زبان فارسی گاه با واژه جامعیت قرآن یاد میشود[2]. کاربرد واژه گستره و قلمرو در این باره، از واژه جامعیت مناسبتر است؛ زیرا بودن نوعی فراگیری در معنای واژه جامعیت[3]ممکن است این را به ذهن تداعی کند که از پیش قضاوت شده که قرآن شامل همه چیزاست.
قلمرو قرآن کریم علاوه بر موضوع، از جهت مکان و زمان نیز درخور توجه است. از گستره مکانی قرآن کریم به جهانی بودن و از گستره زمانی آن به جاودانگی تعبیر میشود. هدف این مقاله تنها بررسی قلمرو موضوعی قرآن است و به آن دو نمیپردازد. قلمرو موضوعی قرآن نیز از دو جهت قابل بررسی است: یکی از این جهت که قرآن کریم به چه مسائل و موضوعاتی پرداخته است؟ و دیگر اینکه قرآن کریم به این مسائل در چه حد پرداخته است؟ مقصود اصلی این نوشته بررسی مسئله نخست است. البته این موضوع در هر دو حوزه ظاهر و باطن قرآن کریم پیگیری میشود. مراد از باطن قرآن، معانی ژرف و نهان در ورای ظاهر واژگان است. [4]وجود بطن برای قرآن کریم، مورد پذیرش اکثرقریب به اتفاق اندیشوران اسلامیاست.
این مقاله آن دسته از آیات را بررسی میکند که مستقیماً به قلمرو موضوعی قرآن کریم مربوط میشود و آیاتی که با واسطه به قلمرو قرآن کریم دلالت دارند، بررسی نخواهد شد.
بحث از مسئله قلمرو موضوعی قرآن قدمتی طولانی دارد و به دلیل نقش به سزای قرآن در زندگی مسلمانان، دانشمندان مسلمان به قلمرو موضوعی آن، توجه داشتهاند. از این رو، در منابع پیشینیان مبحث قلمرو موضوعی مورد توجه بوده است. [5] این بحث، برای عصر و نسل امروز ما ضرورتی متفاوت از گذشته یافته است؛ به ویژه از جهت امکان بهرهمندی از آیات و روایات در تعیین قلمرو قرآن. شاید علت این باشد که مسئله قلمروشناسی وحی، در اصل، بیشتر برای حل تعارض عقل و وحی طرح شده است و در جوامع اسلامیبر خلاف جوامع دینیِ دیگر، [6] این مسئله چندان مطرح نبوده است؛ زیرا از طرفی قرآن مشوق استفاده از عقل در کشف حقایق است و از سوی دیگر علم تجربی آن چنان وسعت و دقت نیافته بود تا بتواند در بعضی عرصههای مربوط به مسائل قرآنی اعلام نظر کند،[7] و دانشمندان برای حل تعارض آن با قرآن در صدد به دست آوردن قلمرو قرآن باشند. به علاوه، درجوامع اسلامیتعارض عقل و وحی به نحو دیگری حل میشده است. مثلاً در دوره اول عصر ترجمه (قرن دوم هجری) که با ورود فلسفه یونان به جوامع اسلامی، موضوع تعارض فلسفه و قرآن مطرح شد و کسانی چون کنْدی (185- 260 ق) برای حل این تعارض، در پی تحدید قلمرو قرآن نشد بلکه آیات معارض با یافتههای فلسفی را تأویل کرد. [8] اما شکلگیری حکومت در ایران بر اساس قوانین اسلام و قرآن و وارد شدن شبهات مطرح درغرب مسیحی توسط برخی روشنفکران وطنی، سبب شد موضوع بحث از قلمرو موضوعی قرآن در کشور ما، جدیتر از گذشته مطرح شود و کتابهایی نیز درباره جامعیت قرآن کریم[9] و قلمرو دین[10] نگارش یابد. اما با این همه، نگاشتهای مستقل که نخست از روش کشف قلمرو موضوعی قرآن کریم و سپس از آیات مربوط به این مسئله به تفصیل سخن بگوید، یافت نشد.
1. ضرورت مراجعه به قرآن در شناخت قلمرو موضوعی آن
شناخت دقیق قلمرو موضوعی قرآن در گرو بهره بردن از روشی صحیح برای کشف آن است؛ زیرا تنها با استفاده از روش صحیح میتوان قلمرو موضوعی دقیق قرآن کریم را بدست آورد. بنابراین، پیش از بررسی آیات قرآن کریم، باید صحت استفاده از قرآن کریم در کشف قلمرو موضوعی قرآن و حجیت بیان قرآن در این باره ثابت شود. عنایت به پافشاری به استفاده از روش بیرون متنی و ناصحیح انگاشتن بهرهگرفتن از آیات و روایات در به دست آوردن قلمرو موضوعی قرآن از سوی برخی، [11] اهمیت بحث از روش کشف قلمرو آن و صحت مراجعه به قرآن کریم را دو چندان میکند. از این رو، پیش از بررسی آیات مربوط به قلمرو موضوعی قرآن، اشاره به روشها و اثبات درستی استفاده از قرآن کریم در کشف قلمرو موضوعی آن و حجیت جوابش ضروری مینماید.
برای به دست آوردن گستره موضوعی قرآن چند روش مطرح است: یکی روش برونمتنی است که با سنجش تجربی، تاریخی و عقلی صورت میگیرد. دوم نگاه درونمتنی است که با بهرهگیری از قرآن و روایات انجام میشود. سوم روش تلفیقی (برونمتنی و درونمتنی) که طبق آن با روش بیرونمتنی
کلیات امور مربوط به قلمرو موضوعی قرآن به دست میآید، اما برای شناخت تفصیلی در این باره باید به قرآن و روایت رجوع کرد.
هر یک از دو روش کلی نخست، مشتمل بر روشهای فرعیِ متعددی است که ذیلاً بدانها اشاره میشود:
1. روشهای برونمتنی:
الف) روش تعیین انتظار از قرآن، از طریق بررسی نیازهای انسان و انتظارات او از قرآن؛
ب) روش بسط تاریخی قرآن، از راه مطالعه در آثار و نقش قرآن در جوامع اسلامی؛
ج) روش عقلی، از راه دلایل نیاز انسان به قرآن؛
2. روشهای درونمتنی:
الف) روش بررسی آیات و روایات بیانگر اهداف قرآن و اهداف و قلمرو رسالت پیامبر اسلام (ص)؛
ب) بررسی آیات و روایاتِ مربوط به قلمرو موضوعی قرآن؛
ج) بررسی استقرایی و دستهبندی تمام آیات قرآن.
مطمئنترین روش کشف قلمرو موضوعی قرآن کریم مراجعه به خود آن است؛ زیرا قرآن که خود را نور[12] و وسیله هدایت[13] و بیانگر همه چیز[14]معرفی میکند، به یقین قلمرو خود را نیز بیان کرده است. به علاوه، استفاده از این روش ضروری است؛ زیرا با هیچ یک از روشهای بیرون دینی نمیتوان قلمرو موضوعی قرآن را به دقت کشف کرد.
با عنایت به اینکه هر یک از روشهای درونمتنی (روشهای دسته دوم) و روش تلفیقی (روش سوم) به ضرورت مراجعه به قرآن و روایت تأکید میکند، برای اثبات ضرورت و صحت مراجعه به قرآن و روایت برای به دست آوردن قلمرو موضوعی قرآن، نقد و بررسی روش برونمتنی و پاسخ به شبهات مربوط به روش درون متنی کفایت میکند.
1-1. کافی نبودن روشهای برونمتنی و نیاز به خود قرآن
اگر روشهای برونمتنی به دقت قلمرو موضوعی قرآن را مشخص میکرد، استفاده از آیات قرآن چندان ضرورتی نداشت؛ اما تحقیق نشان میدهد روشهای بیرونمتنی در این امر کافی نیست و ما را از مراجعه به قرآن بینیاز نمیکند. هر یک از این روشها را به اختصار بررسی میکنیم.
1. روش انتظار از قرآن
این روش متأثر از رویکرد جدید غرب مسیحی[15] در تعیین قلمرو دین است. این روش تأکید دارد که قرآن کریم برای پاسخگوی به آن دسته از نیازهای اصیل آدمی آمده است که در جای دیگری غیر از قرآن به آن پاسخ داده نشده است. ولی شناخت نیازهای اصیل انسان و پاسخ به آنها از طریق شاخههای مختلف انسانشناسی به معنای عام آن امکان پذیر است و تنها رابطه انسان با خدا و جهان غیب را میتوان ویژه قرآن دانست. [16]
این روش بر دو مقدمه نادرست استوار است. مقدمه اول این است که قرآن آن بخش از نیازهای اصیل انسان را پاسخ میگوید که در جای دیگر پاسخی ندارد. اولاً، این مقدمه مصادره به مطلوب است و در آن جامعیت به نحوی مشخص شده و آن اینکه قرآن کریم به نیازهای خارج از قلمرو دانش بشری پاسخ میدهد. ثانیاً، بر این مدعا دلیلی آورده نشده است؛ بلکه اصلاً نمیتوان به امتناع عقلی دخالت قرآن در امور مربوط به قلمرو دانش بشری استدلال کرد. شاید یگانه دلیل آنها این باشد که اگر قرآن در مورد اموری که انسان از طریق علوم بشری به آن میرسد، لغو است. ولی بیان نیازهای اصیل انسان و چگونگی پاسخ به آنها در قرآن نه تنها لغو نیست، بلکه در مواردی ضرورت دارد؛ زیرا، بیان قرآن میتواند ارشاد به حکم عقل و تأیید آن باشد؛ [17] و این ارشاد و تأیید در مواردی است که کشفیات
علوم انسانی در تحریک مردم برای رسیدن به مصالح واقعی کافی نباشد و چنانچه این دستاوردها برای همگان آشکار نباشد بیان آنها در قرآن ضرورت دارد. [18]بررسی متن قرآن نیز نشان میدهد که قرآن و دانش بشری قلمرو موضوعیِ مشترک دارند. به علاوه، نتیجه این روش، نسبی بودن قلمرو موضوعی قرآن است؛ زیرا گستره قرآن به تبع ضیق و سعه قلمرو علوم بشری در شناخت نیازهای اصیل انسانی و پاسخ به آنها، سعه و ضیق پیدا میکند.
مقدمه دوم این روش تأکید دارد که بدون مراجعه به متون وحیانی، با استفاده از انسانشناسی[19] تجربی و فلسفی تمام نیازهای انسان و نیز توانایی او در جوابگویی به بخشی از آنها معلوم میشود. بدین صورت نیازهای خارج از قلمرو دانش بشری و در نتیجه قلمرو موضوعی قرآن مشخص میگردد. به نظر میرسد با توجه به پیچیدگی وجود انسان و برخی ویژگیهای او، انسانشناسی غیر وحیانی به تنهایی نتواند تمام نیازهای انسان و را تأمین آنها را بشناسد. [20]پس ناگزیر باید از قرآن مدد جست. آن ویژگیهای انسان عبارتاند از:
الف) طبق شواهد عقلی[21]، تجربی، و نقلی[22] انسان از بدن مادی و روح معنوی تشکیل شده و روح او میتواند فارغ از بدن و به گونه مستقل زنده بماند. [23]هویت واقعیِ انسان به روح اوست، که در مرحله نهایی از آفرینش انسان خداوند در جسم انسان میدمد. [24]و شناخت کامل هویت روح و ویژگیهای آن از تیررس علوم بشری بیرون است.
ب) در بینش قرآنی مراتب وجودی متعددی برای انسان مطرح شده است. [25]و درجات کمالی بیان گردیده است که علوم بشری حتی تصویر دقیقی از آن نمیتواند در اختیار قرار دهد. [26]به عنوان مثال انسان علاوه بر زندگی دنیوی، دارای زندگی برزخی و اخروی است. [27]که علوم عقلی و تجربی بشری از شناخت کم و کیف آن ناتوان است.
ج) بین زندگی دنیوی انسان و سعادت اخروی او ارتباط وثیقی هست؛ بهگونهای که ثمره یا عین اعمال
اختیاری دنیایی خویش را در آخرت خواهد دید و علوم بشری از شناخت چگونگی رابطه میان رفتار انسان در دنیا و زندگی اخروی وی ناتوان است.
وجود این اوصاف منحصر به فرد در انسان از وی موجودی مرموز و مبهم ساخته و شناخت همه نیازهای جسمیو روحی و مادی و معنوی ودنیایی و آخرتی او را بسیار مشکل کرده است. به رغم پیشرفت روز افزون و تحسین برانگیز علوم بشری ، به سبب محدودیت[28] و خطا پذیر بودن آن، [29] انسانشناسی ِغیر وحیانی، با همه تلاش برای شناخت ابعاد مختلف انسان، دچار نوعی بحران شده و نتوانسته است ابعاد وجودی و تمام نیازهای واقعی او را به دقت بشناسد، [30] و بیشتر پنهانگر ذات انسان در پرده حجاب بوده تا روشنگر آن. [31]پس باید دست نیاز به سوی خالق انسان گشود و از او کمک گرفت که آگاه به تمام ویژگیها و نیازهای انسان است.
2. روش بسط تاریخی قرآن
بررسی نقش تاریخی قرآن در جوامع اسلامی، یکی دیگر از روشهای برونمتنی مطرح در تعیین قلمرو موضوعیِ این کتاب الهی است. [32]این روش میتواند ما را در فهم قلمرو موضوعی قرآن کریم یاری کند؛ ولی با آن نمیتوان گستره موضوعی قرآن را دقیق شناخت؛ زیرا در این روش فهم و عمل مسلمانان به قرآن کریم به آزمون گذاشته میشود و در صورتی نتایج این آزمون را میتوان به پای قرآن نوشت که اولاً، فهمها مصون از خطا باشد (که این امر با قواعد و شرایط خود ممکن است). ثانیاً، حکومت و مردم به فهم صحیح از قرآن با انقیاد کامل عمل کنند. حال آنکه این دو شرط در تمام جوامع و همه زمانها محقق نشده است. [33]در تاریخ طولانی قرآن، فقط چند سالی دو شرط مذکور تحقق یافت که در آن مردم فهم صحیح قرآن را مستقیم از خود پیامبراکرم(ص) میگرفتند و بدان انقیاد کامل داشتند. قرآن در این مدت کوتاه به گونهای نیکو کارآیی خود را نشان داد. [34]مطالعه این بخش
از تاریخ اسلام میتواند به تعیین قلمرو موضوعی قرآن یاری رساند. به علاوه، تجربه تاریخی قرآن کریم نمیتواند به دقت قلمرو موضوعی قرآن کریم را بیان کند؛ زیرا از یک سو مردم و حکومت صرفاً متأثر از قرآن نیستند، از سوی دیگر برخی مصادیق نوظهور سالها بعد و سالهای بافاصله چندین قرن در جوامع مطرح میشود.
گواهِ نادرستیِ این روش آن است که افرادی چون علی عبدالرزاق، به دلیل اینکه غالب حکّام اسلامیکه به نام اسلام و قرآن حکومت کردهاند اهل جور و ستم بودهاند و بیشتر حکومتهای اسلامی توفیقی نداشتهاند، نتیجه میگیرد که قرآن در باب حکومت نظری ندارد. [35]او به رغم وجود آیات متعدد قرآنی در باب حکومت پیامبران الهی، به ویژه پیامبر اسلام(ص)، مدعی شده است: "لا تَجِدُ فِیْهِ الْقُرآن ذِکْراً لِتِلکَ الإمامَه العامَّه والخلاقه "[36]؛ هیچ یادی از این امامت عامه وخلافت در قرآن نمییابی.
نتیجه اینکه گرچه روشهای بیرونمتنی نکات مثبتی دارند، روش کاملی برای تعیین قلمرو موضوعی قرآن کریم نیستند و ما را از رجوع به خود قرآن و روایات در تعیین قلمرو موضوعی قرآن بینیاز نمیکند.
1-2. صحت استفاده از آیات در شناخت قلمرو موضوعی قرآن
به یقین میتوان از آیات قرآن در شناخت قلمرو موضوعی آن استفاده کرد؛ ولی طرفداران روش بیرونمتنی مدعیاند در تعیین قلمرو موضوعی قرآن نمیتوان از آیات استفاده کرد؛ زیرا فهم قرآن در گرو تعیین انتظارات از آن است که در بیرون از دین آشکار میشود و هر انتظاری از قرآن و داشتن نظریه خاص در باب قلمرو موضوعی آن، فهم خاصی از آیات مربوط را به دنبال دارد. [37] برای اثبات این ادعا اولاً، عدم تعیّن معنای متون وحیانی[38] را مطرح میکنند؛ مثلاً میگویند: "متن حقیقتاً و ذاتاً
امر مبهمیاست و چندین معنا بر دارد. ما در عالم متن و سمبولیسم با چنین عدم تعیّنی رو به رو هستیم... پس خداوند تمام معانی را که میفهمند اراده کرده است. "[39] ثانیاّ، بر تأثیر تام انتظارات مفسر در فهم آیات پا میفشارند. برای صحت استفاده از آیات در کشف قلمرو موضوعی قرآن اثبات "تعیّن معنای متن " و " عدم تأثیر تام انتظارات در فهم متن " کافی است. ما از این دو مسئله در جای دیگر به تفصیل سخن گفتهایم. [40]اینک مسئله را به اختصار بررسی میکنیم:
الف متون زبانی ـ از جمله متون وحیانی ـ از جهت مفاد استعمالی و مراد جدی در مقام استعمال و از حیث دلالت تعیُّن دارند. اگر چنین نبود، مفاهمه صورت نمیپذیرفت. به علاوه، لازمه سخنان مذکور نسبیت در فهم متون است؛ زیرا برپایه آن، فهم هر کس از متون ـ با توجه به مجموعه تشکیل دهنده آن ـ درست خواهد بود؛ هرچند در شرایط و موقعیت دیگر، همین فهم نادرست جلوه کند. روایات نهیکننده از تفسیر به رأی[41] و روایات تأکیدکننده عرضه روایات به قرآن، برای به دست آوردن مراد واقعی آنها، [42] همه ناقض این نظر است.
ب) تأثیر انتظارات مفسر در فهم حتمی نیست و قابل اجتناب است [43] و باید در تأثیر ندادن انتظارات خود در فهم آیات سعی وافر داشت. برای انتظارات، در مراجعه به آیات مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم و فهم آنها، مجاری مختلفی طرح کردهاند که برخی مربوط به گردآوری[44] و تعدادی دیگر مربوط به فهم به طور مستقیم [45] یااز طریق پرسش [46]و از طریق پیشفرضهای ایمان به قرآن کریم[47] و پارهای در مقام داوری و حجیت بخشی[48] است. تأثیر انتظارات مفسر در هیچ یک از این مجاری قطعی نیست؛ زیرا:
اولاً، دلیلی بر ضرورتِ اشاره نکردن قرآن به قلمرو موضوعی خود وجود ندارد. پس و صرف این احتمال، عالم دینی را به جستوجو وا میدارد؛ به ویژه در قرآن کریم که خود را بیانکننده همه چیز معرفی میکند. [49]بنابراین چرا نتوان پیش از مشخص شدن انتظارات از قلمرو موضوعی آن در آیات
جستوجو کرد؟!
ثانیاً، فهم معانی قرآن بر داشتن انتظاری خاص از آن استوار نیست و بدون آن نیز میتوان قرآن را فهمید؛ چنانکه نخستین مسلمانان و ناباوران به حقانیت قرآن کریم بدون سابقه ذهنی و انتظار خاص از قرآن، آن را میفهمیدند. اگر بدون انتظار خاص در باب قلمرو موضوعی قرآن، فهم قرآن کریم ممکن نبود، دعوت به تدبر در آیات قرآن و نکوهش قرآن از افرادی که خود را به تجاهل میزنند، جایی نداشت; چون به فرض تدبر چیزی خلاف انتظار خود نمیفهمیدند.
ثالثاً، بیشک پرسش در فهم متون دینی ـ همانند هر متن دیگری مؤثر است و پرسشهای جدید کاوشهای جدیدی در کتاب وسنت پدید میآورد؛ اما این نکته که فهم آن دو، سراپا وامدار پرسشها باشد، به گونهای که بدون پرسش هیچ فهمیو معرفتی حاصل نشود، سخنی نادرست است؛ زیرا مفاد آیات کلامیو معرفتی است و بر خلاف مبانی این نظریه، الفاظ در سایه وضع و تعیّن معنای مورد اراده متکلم، آبستن معانیاند، و شریعت با تکلم معنا و مقصود خویش را بیان کرده و سکوت را شکسته است. بنابراین، قرآن نه تنها زبان در کام نکشیده، بلکه همچون دانشمندی است، که با دیگران سخن میگوید، گرچه به هر انتظاری پاسخ مثبت نمیدهد و شناخت پیام آن همیشه وامدار پرسشهای ما نیست و با داشتن شرایط لازم، به مراد آن میتوان رسید.
رابعاً، گرچه پیشفرضهای معرفتیِ اعتقاد به قرآن فیالجمله در فهم آن مؤثر است ـ و فرد مؤمن به حقانیت قرآن و سنت، نمیتواند تناقض و تعارض بین پیشفرضهای قبول آن دو و فهم خود از آنها را بپذیرد و لازم است این تعارض را به نحوی حل کند ـ لکن رابطه فهم قرآن با پیشفرضهای اعتقاد به آن، رابطه شرط و مشروط نیست؛ زیرا فهم قرآن بر مبادی خود استوار است. مثلاً یک عالم مسیحی قادر است به درستی از قرآن کریم دریابد که این کتاب الهی، به داستان برخی از پیامبران الهی اشاره دارد. به علاوه، تلاشهای محقق معتقد به حقانیت قرآن، در هماهنگسازی بین فهم خود از آن و
پیشفرضهای پذیرش آن، همیشه به نفع پیشفرضهای ایمان به آن تمام نمیشود، بلکه در مواردی فهم آیات سبب تغییر و تصحیح باورها و پیشفرضهای ایمان به آن میشود.
خامساً، با تحدی و تلاش مخالفان به هماوردی و ناکامی آنها، معجزه و سخن الهی بودنِ قرآن ثابت شده است. بنابر این در صدق بیان آن درباره قلمرو موضوعی خود جای تردید باقی نیست و به آزمون تجربی نیازی ندارد.
نتیجه اینکه مراجعه به قرآن برای کشف قلمرو موضوعی آن، صحیح است و بیان قرآن در اینباره حجت است.
2. آیات مربوط به قلمرو موضوعی قرآن
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که میتوان از بیان قرآن قلمرو موضوعی آن را کشف کرد. جز برخی از محققان این روزگار، بیشتر صاحب نظران از روش دروندینی بهره برده و دیدگاه خود را در تفسیر آیات مربوط به قلمرو قرآن بیان کردهاند.
باید توجه داشت که کشف قلمرو موضوعی قرآن کریم از آیات، تفسیر موضوعی به شمار میآید و تفسیر موضوعی دو رکن اساسی دارد: یکی رکن درونی که خود آیات و روایات است؛ دیگری رکن بیرونی که دستاوردهای دانش بشری است. البته نسبت رکن بیرونی به درونی، نسبت خادم و مخدوم است و هیچگاه خادمان در مرتبه مخدومان نمینشینند و نباید از بیرون چیزی بر قرآن تحمیل شود. [50]
برای اینکه به روشنی نظر قرآن کریم در این باره به دست آید تمام آیات مطرح در این مسئله را به ترتیب موجود در قرآن بررسی و مشخص میکنیم کدام مربوط به قلمرو موضوعی قرآن نیست و کدام مربوط است و دلالت آنها چیست. [51]
آیه اول
وَ ما مِنْ دَابَّه فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْء؛ (انعام: 38) و هیچ جنبندهای در زمین و نه هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند، نیست، مگر آنکه آنها نیز گروههایی مانند شما هستند. ما هیچ چیزی را در کتاب فرو گذار نکردهایم.
با عنایت به اینکه تفریط به معنای فروگذار کردن است، [52] آیه اشاره دارد که در کتاب از چیزی فروگذاری نشده و همه چیز در آن آمده است؛ اما در مورد اینکه مراد از کتاب چیست، چند احتمال وجود دارد[53] که دو تا از آنها مهم است: یکی اینکه مراد از کتاب قرآن کریم باشد و دیگر اینکه مراد لوح محفوظ باشد. [54]گویا لوح محفوظ و قرآن کریم هر دو میتواند مراد از کتاب باشند؛ زیرا:
اولاً، آیه در آغاز از مخلوقات سخن میگوید که تناسب بیشتری با لوح محفوظ دارد و بیان میکند که تمام آفرینش در لوح محفوظ هست. سیوطی از ابن عباس نقل میکند که در تفسیر آیه گفته است: همه چیز را در لوح محفوظ نوشتهایم. [55]
و نیز آیه پیش از آن، درخواست نزول معجزه و امر خارق العاده را مطرح میفرماید: "وَ قَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَه مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَی أَن یُنَزِّلٍ آیَه وَلَـکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ (انعام: 37) و گفتند: "چرا معجزهای از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است ". بگو: "بیتردید خدا قادر است که پدیدهای شگرف فرو فرستد؛ لیکن بیشتر آنان نمیدانند ". ظاهر این آیه این است که آنان امر خارالعاده ای غیر از قرآن میخواستند و این با لوح محفوظ سازگارتر است.
ثانیاٌ، روایات آیه را به قرآن کریم تطبیق دادهاند. از جمله حضرت علی(ع) در نکوهش اهل اختلاف و کامل بودن دین فرمودهاند: "اللهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: "مَا فَرَّطْنَا فی الکِتَابِ مِنْ شَیْء " وَ "فِیهِ تِبْیَانٌ لِکُلِّ شَیْء "؛ [56] خدا دین کامل فرستاده و پیامبر(ص) نیز آن را کامل به مردم رسانده است؛ زیرا خداوند
سبحان میفرماید: "ما در این کتاب چیزی را فروگذار نکردهایم " و نیز میفرماید: " در این کتاب برای هر چیزی، بیانی روشن است ".
امام رضا(ع) نیز میفرمایند:
إن الله ـ عز وجل ـ لم یقبض نبیه(ص) حتی اکمل له الدین وأنزل علیه القرآن فیه تبیان کل شئ. بین فیه الحلال والحرام، والحدود والاحکام، وجمیع ما یحتاج إلیه الناس کملا، فقال عز وجل: "ما فرطنا فی الکتاب من شئ "؛ [57] همانا خداوند ـ عز و جل ـ روح پیامبرش را، که درود خدا بر او خاندانش باد، نگرفت، مگر اینکه دین را برای او تکمیل کرد و قرآن را بر او فرو فرستاد که در آن بیان همه چیز آمده است و در آن، حلال و حرام و حدود و احکام و تمام آنچه را انسان بدان نیاز دارد بیان کرد؛ زیرا خداوند ـ عز و جل ـ میفرماید: در کتاب از هیچ چیز فرو گذار نکردهایم.
بنابر این واژه "کتاب " مشترک معنوی است و لوح محفوظ و قرآن هر دو مصداق کتاباند و آیه به جامعیت کتاب تکوین و کتاب تشریع الهی اشاره دارد. فخر رازی با بیان دو قول در تقسیر آیه شریفه، این دیدگاه را که مراد از آن قرآن باشد اظهر میشمارد؛ زیرا وقتی "ال " بر سر اسم مفرد درآید، به معهودِ سابق انصراف مییابد و معهود سابق از کتاب نزد مسلمانان قرآن کریم است. پس مراد از کتاب در آیه قرآن کریم است. [58]همچنین فخر رازی از واژه "تفریط " که در مورد بیان امور لازم به کار میرود و به قرینه دیگر آیات استفاده کرده است که مراد آیه این است که در قرآن کریم از بیان امور لازم فرو گذار نشده است. "من " در عبارت "من شیء " برای تبعیض است و چون به صورت نفی آمده، نقیض سالبه جزئیه یعنی موجبه کلیه میشود و بر نهایت مبالغه دلالت دارد. یعنی همه امور لازم در قرآن کریم آمده است. [59]ابن عربی نیز این
احتمال را میپذیرد و گوید: "این کتاب، قرآن کریم است که جامع همه چیز است... قرآن علوم انبیا و
ملائکه و هر علمی را در بر دارد و آن را برای اهلش بیان میکند ". [60]
نتیجه اینکه این آیه مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم است و دلالت دارد که همه امور لازم در قرآن بیان شده است.
آیه دوّم
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ و َیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَه إِلاَّ یَعْلَمُهَا و َلاَ حَبَّه فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ؛ (انعام: 59) و کلیدهای غیب تنها نزد اوست. جز او کسی آن را نمیداند و آنچه را در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر اینکه آن را میداند و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن ثبت است.
درباره مصداق "کتاب مبین " در این آیه شریفه[61] دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اول: مراد از آن قرآن کریم است؛ [62] زیرا در آیه دیگر "کتاب مبین " بر قرآن اطلاق شده است: [63]"قَدْ جَاءکُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ؛ (مائده: 15) قطعاً برای شما از جانب خدا روشنایی و کتابی روشنگر آمده است. بر این اساس آیه دلالت دارد که همه چیز در قرآن ثبت شده است.
بررسی: صرف کاربرد عبارت "کتاب مبین " درباره قرآن، در این آیه شریفه نمیتواند قرینه باشد که مراد از کتاب مبین در آیه 59 سوره انعام نیز حتماً قرآن کریم است. به ویژه اینکه ابتدای آیه با اینکه مراد از کتاب لوح محفوظ یا علم الهی باشد بیشتر سازگاری دارد؛ زیرا از کلید های غیب الهی سخن میگوید.
دیدگاه دوم: مقصود از کتاب مبین، لوح محفوظ میباشد که مرتبهای از علم خداوندی است. کتابی
است که تمام اشیا و امور پیش و هنگام و پس از آفرینش در آن ثبت است و هیچگاه تغییر نمییابد. [64]و به سبب تغییرناپذیری و محفوظ ماندنش از دستبرد شیاطین از آن به لوح محفوظ یاد میشود. [65]نسبت آن کتاب به حوادث همانند نسبت خطوط کلی برنامه به خود عمل است. در آیات دیگر نیز به کتاب اشاره شده است؛ [66] از جمله:
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَه قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمُ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّه فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ؛ (سبأ: 3) و کسانی که کافر شدند، گفتند: رستاخیز برای ما نخواهد آمد. بگو چرا به پروردگارم سوگند که حتماً برای شما خواهد آمد؛ همان دانای نهانها که هموزن ذرهای نه در آسمانها و نه در زمین از وی پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن است؛ مگر اینکه در کتابی روشن درج شده است.
در تفسیر کشف الاسرار در تأیید این نظر، روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است که در آن، حضرت میفرمایند: "خداوند مقدار و اندازه مخلوقات را پنجاه هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین نوشته است ". [67]
پس، با توجه به آنچه در نقد دیدگاه اول گذشت، مصداق کتاب مبین در آیه 59 سوره انعام لوح محفوظ است که تغییرناپذیر است، بنابر این آیه شریفه مربوط به قلمرو موضوعی قرآن نیست.
آیه سوّم
أّ فَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ (انعام: 114) پس آیا داوری جز خدا جوییم؟ با اینکه اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است. و کسانی که کتاب آسمانی بدیشان دادهایم میدانند که آن به حق از جانب پروردگارت فرود آمده است و هیچ تغییر دهندهای برای کلمات او
نیست و او شنوای داناست.
بیشک مراد از کتاب در این آیه قرآن کریم است؛ ولی درباره ارتباط آن با قلمرو موضوعی قرآن کریم و نیز مفادش چند دیدگاه وجود دارد: [68]1. تمام امور مورد نیاز انسان در قرآن به تفصیل آمده است که در این صورت این آیه هم مضمون آیه 89 سوره نحل خواهد بود؛ [69] 2. قرآن صادق و کاذب و حق و باطل در دین و حلال و حرام و ایمان و کفر را از هم جدا کرده است؛ [70] 3. معانی قرآن روشن بوده و خلط و ابهامیدر آن نیست. [71]
با توجه به اینکه فصل در لغت به معنای تمییز دادن و جدایی انداختن بین دو چیز است[72] و نیز به قرینه "حکماً " (به معنای داور) که در قسمت نخست آیه آمده، دیدگاه سوم درست به نظر میرسد و مراد این است که معانی قرآن کریم روشن است و هیچ ابهامیدر آن نیست. [73]ممکن است گفته شود: با عنایت به عبارت "تَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ " (یوسف: 111) دیدگاه اول درست است و آیه بر قلمرو موضوعی قرآن و گستردگی آن دلالت دارد. پاسخ این است که در آن آیه بر خلاف آیه مورد بحث، پس از "تفصیلاً " عبارت "کُلَّ شَیْءٍ " آمده و از آن، مربوط بودنِ آیه به قلمرو موضوعی و گستره آن بر میآید.
نتیجه آنکه این آیه شریفه مربوط به جامعیت و قلمرو موضوعی قرآن کریم نیست.
آیه چهارم
لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَه لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَی وَلَـکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَه لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ (یوسف: 111) حقیقتاً در قصه آنان برای صاحبان خرد عبرتی است. قرآن سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه از کتابهایی است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمیکه ایمان میآورند رهنمود و رحمتی است.
درباره مرتبط بودن این آیه شریفه به قلمرو قرآن کریم چند کلمه از آن نیازمند بحث است:
1. "حدیثاً " که در آن دو احتمال مطرح شده است: یکی آنکه به این سوره یا آیات مربوط به قصه حضرت یوسف(ع) باز گردد که در این صورت آیه مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم نخواهد بود. [74]دیگر آن که مراد از آن، همه قرآن باشد. چنانکه بیشتر مفسران پذیرفتهاند، احتمال دوم درست و آیه به جامعیت قرآن مربوط است؛ زیرا از کتابی سخن میگوید که دروغ نیست و تصدیق دیگر کتابهای الهی است و در آیات متعدد قرآن این گونه وصف شده است، [75] از جمله: وَمَا کَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن یُفْتَرَی مِن دُونِ اللّهِ وَلَـکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ؛ (یونس: 37)؛ و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا و به دروغ ساخته شده باشد؛ بلکه تصدیق کننده آنچه پیش از آن است میباشد.
2. "تفصیل " باب تفعیل از فصل به معنای جدا کردن و مشخص نمودن و در این آیه به معنای بیان است. [76]احتمال میرود از واژه تفصیل برای نشان دادن مبالغه استفاده شده است؛ [77] یعنی بیانی دقیق که حق را نیز از باطل جدا کرده است.
3. "کل شیء "[78]. چنانکه گفیتم، قرائن دلالت دارد که آیه درباره کل قرآن کریم سخن میگوید؛ بنابر این، کل شیء دلالت بر قلمرو موضوعی قرآن کریم دارد. روایات نیز مؤید این مطلب است و برای قلمرو موضوعی قرآن به این آیه استناد کردهاند. از جمله شیخ صدوق در کتاب شریف کمالالدین و تمام النعمه با دو سند متفاوت از عبد العزیز بن مسلم آورده که امام رضا(ع) فرموده اند:
إن الله ـ تبارک أسمه ـ لم یقبض رسوله(ص) حتی أکمل له الدین، فأنزل علیه القرآن فیه تفصیل کل شئ، بین فیه الحلال والحرام، والحدود والاحکام وجمیع ما یحتاج الناس إلیه کملاً...؛ [79]به یقین خداوند که اسمش مبارک باد، روح پیامبرش (که درود خدا بر و بر خاندانش باد) را نگرفت، مگر این که دین را برای او به کمال رساند؛ زیرا قرآن را بر وی فرو فرستاد که بیان همه چیز در آن است. حلال و حرام و حدود احکام و تمام آنچه مردم بدان نیازمندند کاملاً در آن آمده است.
نتیجه آنکه آیه شریفه مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم است، اما اینکه اطلاق آیه مقید است، یا نه و نیز اینکه بیان قرآن نسبت به این امور به تفصیل یا اجمال[80] و بیواسطه یا با واسطه[81] است، اختلاف هست: کسانی آن را به امور هدایتی[82]، امور مربوط به سعادت دنیا و آخرت[83] یا علوم شرعی[84] مقید کردهاند. در مقابل، شماری از مفسران مراد از "تَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ " را بیان تمام امور مورد نیاز انسان در مسائل دنیا و آخرت و معاش و معاد دانستهاند. [85]با عنایت به اینکه اصل بر عدم تقیید است، مگر دلیل قطعی بر خلا ف آن باشد ـ چون نه تنها دلیلی بر تقیید آیه شریفه نیست، بلکه روایت بیان شده، معنای عام آیه را گرفته و آن را قید نزده است ـ پس معنای عام آیه شریفه مراد است. نیز از اینکه هیچ دلیل یا شاهدی نیست که مفاد آیه شریفه، بیان اجمالی یا بیان غیر مستقیم قرآن باشد، بر میآید که مراد آیه بیان تفصیلی و مستقیم قرآن کریم است. این مطالب با مباحثی که ذیل آیه بعدی میآید، بیشتر روشن خواهد شد.
آیه پنجم
وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّه شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء وَ هُدی وَ رَحْمَه وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ (نحل: 89) و به یاد آور روزی را که در هر امتی گواهی از خودشان برایشان برانگیختیم و تو را هم بر این امّت گواه آوردیم و این کتاب را که روشنگر هر چیزی ست و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.
این آیه شریفه بیش از آیات دیگر در باب جامعیت قرآن کریم مورد توجه بوده و دلالتش بر این موضوع از آیات دیگر روشنتر است. در تفسیر آن، نکات بسیاری در خور بحث و دقت است، از جمله دلالت آیه بر بلندی مقام پیامبران به ویژه پیامبر اکرم(ص)؛ لکن برای پرهیز از طولانی شدن بحث، تنها نکات مرتبط با قلمرو موضوعی قرآن را بررسی میکنیم.
1. "الکتاب ". اتفاق نظر هست که مراد از کتاب در این آیه شریفه، قرآن عربیِ
نازل شده و موجود در دست مسلمانان است، نه آنچه در "ام الکتاب " یا "لوح محفوظ " وجود دارد و این اتفاق نظر صحیح است؛ زیرا خود آیه میفرماید: "نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ ".
2. "تبیان ". در این واژه دو احتمال میرود: مصدر باشد یا اسم. در هر صورت حالت مبالغه دارد و به معنای بیان بلیغ است. [86]از این عبارت بر میآید که خود قرآن به طور مستقیم بیانگری است؛ زیرا بیانگرِی غیر مستقیم با مبالغه سازگار نیست. بنابراین، اجمالی دانستن بیان قرآن در زمینه قلمرو موضوعی آن[87] درست نیست و این مطلب با تصریح قرآن کریم به وظیفه تفسیریِ حضرت رسول اکرم(ص) [88]ناسازگار نیست؛ زیرا اولا، قلمرو بیان شده در این آیه ویژه پیامبر اکرم و ائمه اهل بیت(س) است، پس این بیان نیز ویژه آنهاست. ثانیاً، این آیه قرآن را برای همه بر حسب سطح فهم آنان بیانگر معرفی میکند؛ با این حال، معصومان از نظر معرفت به قرآن کریم در اوج قرار دارند، لذا در برخی موارد زمینه برای بیان آن بزرگواران باقی است. این امر با بیانگر بودن قرآن کریم منافات ندارد؛ چنانکه علامه طباطبایی با اشاره به همین آیه (نحل: 44) و عبارت "یعلمهم الکتاب " در آیه سوم سوره جمعه تصریح میکند، [89] تبیین و تعلیم در جایی است که مطلب فیالجمله روشن و قابل فهم است.
3. "واو " وسط آیه، "واو " عاطفه میباشد و صدر و ذیل آیه با هم مرتبط است. قسمت نخست آیه وجود گواه در هر امت و گواه بودن پیامبر اسلام(ص) بر همه گواهان یا تمام انسانها را مطرح میکند و چون به علت زیادی انسانها و کثرت اعمالشان و سپری شدن زمان زندگیِ آنان این پرسش پیش میآید که چگونه پیامبر میتواند به اعمال همه انسانها آگاه شود و روز قیامت در مورد آنها شهادت دهد، قسمت دوم آیه گستره موضوعی قرآن را مطرح میکند تا بفهماند با نزول قرآن کریم با این گستردگی موضوعی بر حضرت، شهادت ایشان به آنچه باید در قیامت شهادت بدهد، میسور خواهد
بود.
تفاوت زمان مورد اشاره در دو بخش آیه و مربوط بودن قسمت نخست به قیامت و قسمت دوم به دنیا دلیل بر اسینافیه بودن "واو " و بی ارتباطی دو بخش نیست؛ زیرا اولاً، اصل این است که اجزای یک آیه به هم پیوسته باشد؛ چون با هم نازل شده است. ثانیاً، گرچه این شهادت در قیامت صورت میگیرد، تحمل آن در دنیاست کما اینکه. قرآن کریم در حکایت از حضرت عیسی(ع) میفرماید: و کنتُ علیهم شهیداً ما دمت فیهم و لمّا توفیتنی کنتَ انتَ الرقیب علیهم و انت علی کل شیء شهید؛ (مائده: 117) تا وقتی در میانشان بودم. بر آنان گواه بودم، پس چون روح مرا گرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودی، و تو بر هر چیز گواهی.
4. التفات در آیه شریفه دلالت دارد که قرآن کریم تنها برای پیامبر ـ و به تبع آن حضرت برای معصومان (س) ـ تبیاناً لکل شیء است؛ زیرا طبق قواعد عربی میبایست "الکتاب " در آیه شریفه بدون فاصله، بعد از فعل "نرلنا " میآمد؛ چون مفعولٌ به است و مقدم بر ظرف و جار و مجرور میباشد؛ حال آنکه جار و مجرو یعنی "علیک " بر آن مقدم شده که حاکی از نکتهای است. نکته این است که قرآن کریم تنها برای تو بیانگر همه چیز است. و تنها خود پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(س) این گونه مورد خطاب قرآناند.
چنانکه گذشت، طبق روایات، قرآن کریم علاوه بر ظاهر، باطنی دارد. نیز روایات دلالت دارد جز معصومان، کسی نمیتواند به فهم تمام ظاهر و باطن قرآن برسد. از جمله بنا به نقل صحیح امام صادق(ع) فرموده اند: ما یَسْتَطِیْعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِی، اَنَّهُ جَمَعَ الْقُرآنَ کُلَّهُ ظاهِرَهُ وَ باطِنَهُ اِلاَّ الْاُوصِیاءُ؛ [90] کسی غیر از اوصیا نمیتواند ادعا کند که فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را گرد آورده است.
همچنین در روایات آمده است: "اِنَّما یَعْرِفُ القُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ؛ [91] حقیقت قرآن را کسی در مییابد که مخاطب آن است.
از مجموع این دلیلها و شواهد انحصار فهم آن به معصومان(س) استفاده میشود که قرآن کریم علاوه بر شأن هدایتی برای تمام مردم، شأن ویژه برای آنان دارد که با داشتن بطن آن را ایفا میکند.
4. "کل شئ ". واژه "کل " عمومیت دارد و "شئ " اطلاق، و اگر قرینهای نباشد، باید به اطلاق آیه ملتزم بود. برخی معتقدند که کل در آیه شریفه بیانگر شمول و عمومیت نیست، بلکه برای تکثیر و تفخیم است. بنابراین، منظور آیه آن است که قرآن بیانگر بسیاری از امور است نه تمام آن. گواهِ مطلب این است که در مورد نزول عذاب بر قوم عاد میفرماید: تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ ربّها؛ (احقاف: 25) همه چیز را به دستور پروردگارش
ویران میکند. حال آنکه خداوند همه چیز عالم را خراب نکرد؛ بلکه تنها خانههای قوم عاد ویران نمود. [92]
این قیاس درست نیست، زیرا پیش و پس از "کُلَّ شَیْءٍ " در آیه 25 سوره احقاف آشکارا نشان میدهد که مراد از "کل شیء " همه چیز در وادی قوم عاد از انسانها و خانه ها و اثاث منزل است. دقت به تمام عبارت آیههای 24 و 25 سوره این مدعای ما را روشن میکند. بنابراین در عمومیت واژه "کل " تردید نیست؛ و "شئ " نیز اطلاق دارد، مگر دلیل قطعی بر خلاف داشته باشیم. با توجه به آنچه گذشت، عمومیت و اطلاق "کل شیء " مقید به اموری است که پیامبر اکرم(ص) و ائمه اهل بیت(س) در اجرای رسالت خود بدان نیاز دارند. در نتیجه:
پذیرفتن عمومیت و اطلاق آیه به صورت همه جانبه مانند کار ابن مسعود[93] صحیح نیست؛ زیرا آمدن معارفی بیش از مقدار نیاز حضرت محمد و امامان(س) در رسالتشان، ضرورت ندارد و شاید بیفایده است.
محدود کردن اطلاق شئ به امور هدایتی[94] نیز دلیل کافی ندارد و درست نیست گفته شود: خود آیه 89 سوره نحل و آیات دیگر، هدف قرآن را هدایت انسانها به سعادت معرفی میکند؛ زیرا اولاً، مقید
کردن "کل شیء " به امور مرتبط با سعادت انسان بر خلاف دلالت خود آیه 89 سوره نحل است؛ زیرا اگر تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء بیان برای امور هدایتی باشد، این عبارت به معنای "هدیً للمسلمین " است و آمدن "هدیً " در آیه تکرار خواهد بود. حال آنکه اصل بر عدم تکرار در آیه است. ثانیاً، این دیدگاه از اهداف فرعی قرآن غفلت کرده است. قرآن علاوه بر هدف اصلی یعنی هدایت و سعادت انسان، اهداف فرعی نیز دارد که برای بهتر شدن زندگی انسان بیان آن ضروری است. مثلاً برقراری عدالت و بسط معنویت در جامعه غیر از آثار آخرتی، آثار دنیایی نیز دارد و سبب آرامش خاطر انسانها میگردد. در سایه عدالت فردی، غیر معتقد به خدا نیز به آرامش میرسد. بنابراین اگر هدایت به سعادت را هدف اصلی قرآن بدانیم، نمیتوان
"شئ " را مقید کرد، به ویژه آنکه آیه در مقام بیان است و خود قیدی نیاورده است. ثالثاً، قرآن کریم برای مردم هدایت است؛ ولی برای معصومان(س) شأن هدایتگری دارد. آن بزرگواران برای هدایت کردن بیش از آنکه مردم برای هدایت شدن لازم دارند، نیازمند احکام و معارف الهیاند. شاید با عنایت به این جهت باشد که یکی از اندیشوران قرآنی معتقد است با وجود اینکه آنچه از طریق وحی در اختیار مردم قرار میگیرد محدود است؛ لکن آنچه پیامبران از طریق وحی دریافت میکنند گسترده است و برخی آیات و روایات دلالت دارد که نه تنها پیامبر، بلکه کسانی هستند که به تمام آنچه هست و خواهد بود آگاهاند. [95]پیامبر و امام باید به پرسشهای مردم نیز پاسخ دهند.
بنابراین، آیه شریفه به شأن قرآن کریم برای حضرت محمد(ص) اشاره دارد که باید به وسیله آن مردم را هدایت کند. در روایات نیز برای قلمرو گسترده و بیش از امور هدایتی قرآن به این آیه شریفه استناد شده است[96] که برخی از آنها صحیح السنداند؛ [97] از جمله:
1. در اصول کافی با سند صحیح[98] آمده است که امام صادق(ع) فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ ذِکْرُهُ ـ... خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِیهِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْءٍ وَ خَلْقَکُمْ وَ
خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض وَ نَبَأَ مَا قَبْلَکُمْ َ و فَصْلَ مَا بَیْنَکُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَکُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّه وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ؛ [99] همانا خداوند ـ که یادکردش گرامیباد ـ... کتابهای آسمانی را به کتاب شما پایان داد و بعد از آن کتابی نیست و هر چیزی و آفرینش شما و آسمانها و زمین و خبرِ پیش از شما و حکم کننده بین شما و خبرِ پس از شما و امور مربوط به بهشت و جهنم و آنچه را بدان نیاز دارید در آن بیان فرود آورده است.
2. با سند موثق، [100]محمد بن یحیی از محمد بن عبد الجبار از ابن فضال از حماد بن عثمان از عبد الأعلی بن أعین روایت میکند که از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود:
أنا أعلم کتاب الله وفیه بدء الخلق، وما هو کائن إلی یوم القیامه، وفیه خبر السماء وخبر الأرض، وخبر الجنه وخبر النار، وخبر ما کان، و خبر ما هو کائن، أعلم ذلک کما أنظر إلی کفی، إن الله یقول: " فیه تبیان؛ [101] من به کتاب خدا آگاهم و آغاز آفرینش و آنچه تا روز و خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و آتش و خبر آنچه بوده و آنچه خواهد بود در آن هست من این را همانند کف دست خود میدانم خداوند میفرماید در قرآن بیان همه چیز هست.
3. در محاسن برقی با سند صحیح آمده است امام صادق علیه السلام فرموده اند:
إن الله عزوجل أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَاناً لکُلِّ شَیْءٍ حَتَّی وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهّ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادّ حَتَّی ما یَسْتَطِیعَ عَبد یَقُولُ لَوْ کَانَ فی الْقُرْآنِ هَذَا إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیه؛ [102] خداوندِ شکستناپذیر و والا مقام در قرآن کریم بیان هر چیزی را فرود آورده است، حتی به خدا سوگند از هیچ چیزی که بندگان بدان نیازمندند، در آن فروگذار نکرده است، تا بندهای نتواند بگوید کاش این در قرآن کریم میبود، جز اینکه خداوند در آن فرو فرستاده است.
نتیجه: با توجه به اطلاق آیه شریفه و ارتباط دو قسمت آن و روایاتی که در تفسیر آن آمده است میتوان گفت این آیه بر تبیان بودن قرآن نسبت به همه چیز برای حضرت محمد(ص) اشاره دارد.
آیه ششم
وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ ءامَنواْ أَن لَّوْ یَشَاء اللّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعًا وَلاَ یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُواْ تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَه..؛ (رعد: 31) و اگر قرآنی بود که کوهها بدان روان میشد یا زمین بدان قطعه قطعه میگردید، یا مردگان بدان به سخن درمیآمدند باز هم در آنان اثر نمیکرد. نه چنین است؛ بلکه همه امور به خدا وابسته است. آیا کسانی که ایمان آوردهاند، ندانستهاند که اگر خدا میخواست، قطعاً تمام مردم را به راه میآورد؟! و کسانی که کافر شدهاند، پیوسته به سزای آنچه کردهاند، مصیبت کوبندهای به آنان میرسد....
در اینکه مراد از قرآن در این آیه شریفه قرآن نازل شده به پیامبر اکرم(ص) است یا چیز دیگر، دو نظر کلی وجود دارد:
1. آیه شریفه بیانگر ویژگیهای قرآن نازل شده است. [103]برای این نظر به روایتی استناد شده است که در آن امام کاظم(ع) ضمن بیان این که پیامبر اکرم(ص)، علم تمام انبیا را به ارث برده است و آگاهتر از تمام آنهاست به این آیه شریفه استناد کرده، میفرمایند:
وَ قَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ الَّذِی فِیهِ مَا تُسَیَّرُ بِهِ الْجِبَالُ وَ تُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ تُحْیی بِهِ الْمَوْتَی وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ؛ [104] و به تحقیق ما قرآنی را وارثیم که در آن چیزی است که کوهها بدان روان میشود و زمین بدان قطعه قطعه میگردد یا مردگان بدان به سخن درمیآیند. و ما آب زیر جوّ را میدانیم.
2. مراد قرآن فرضی است و چنانکه ذیل آیه دلالت دارد، منظور این است که اگر قرآنی با این ویژگی نازل میشد، باز آنها ایمان نمیآوردند و روایتی که در آن به این آیه استناد شده، ضعیف است. [105]
طبق تفسیر نحست، آیه شریفه بر اشتمال قرآن بر اموری بیش از معارف مورد نیاز برای هدایت، دلالت خواهد کرد؛ و طبق نظر دوم آیه مربوط به قرآن نازل شده نیست. دیدگاه دوم به واقع نزدیکتر و
روایت مورد استناد واقعاً ضعیف است. [106]بنابراین، آیه شریفه مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم نیست.
آیه هفتم
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا؛ (اسراء: 88) بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند برخی از آنها پشتیبان برخی دیگر باشند.
قرآن کریم معجزه الهی است[107] و این امر با تحدی آن ثابت میشود. آیات متعدد قرآنی با صدایی رسا از همگان میخواهد، اگر در الهی بودن آن شک دارند، با همکاری فکری و معنوی خود، همانند قرآن، [108] ده سوره[109] یا دست کم یک سوره[110] مانند سورههای آن بیاورند. آیه شریفه، در پایان از ناتوانی همیشگیِ انسانها و جنیان از همانندآوری خبر میدهد. تاریخ نشان نداده که کسی بر این امر موفق شده باشد. آیات تحدی به تمام قرآن، با دلالت التزامیبر گستردگیِ قلمرو موضوعی قرآن دلالت دارد؛ زیرا قرآن کریم باید از تمام جهات از جمله گستره و قلمرو موضوعی معجزه باشد. علامه طباطبایی اشاره دارد که قرآن برای فرد بلیغ در بلاغت و فصاحتش و برای حکیم در حکمتش و برای دانشمند در دانشش و برای عالم اجتماعی در مسائل اجتماعی و برای قانونگذار در قانونگذاری و برای سیاسمتداران در سیاستشان و برای حاکمان در حکمرانیشان و برای همه عالمیان، در حقایقی مانند امور غیبی معجزه است و معارف دقیق الهی، فلسفی، اخلاق فاضله، قوانین دینی و فرعی از عبادتها، معاملات، امور اجتماعی و... را دارد. [111]
برخی از قرآنپژوهان نیز، یکی از وجوه اعجاز قرآن را، اعجاز در محتوا و اشتمال آن بر علوم فراوان دانسته و به آیه 49 قصص استناد کردهاند[112] که به همانندآوری در باب هدایت تحدی میکند: قل
فأتوا بکتاب من عندالله هو اهدی منهما اتبعه ان کنتم صادقین؛ (قصص: 49) بگو: پس اگر راست میگویید، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایتکنندهتر باشد تا پیرویش کنم. دلالت این آیه بر جامعیت در محتوا بدین جهت است که آیه خواسته است کتابی بیاورند که بهتر و بیشتر از قرآن کریم هدایتگر باشد. آنچه در هدایت نقش دارد محتوا و معارف است.
دلالت آیات بر شأن هدایتگری قرآن برای حضرت محمد(ص) چنانکه گذشت، ظاهر آیات 38 و 59 سوره انعام، آیه 111 یوسف ، آیه 89 نحل و آیات تحدی به کل قرآن کریم، مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم است و ظاهر آنها دلالت دارد که همه چیز در آن آمده است. اما بیشک قرآنی که در دست ماست، با دلالت لفظی، تمام امور دینی و هدایتی را در بر نمیگیرد، تا چه رسد به فراگیری همه چیز. حتی تعداد رکعت های نماز های واجب ـ نخستین فرع و ستون دین ـ در ظاهر الفاظ قرآن نیامده است. [113]نیز ظاهر قرآن کریم نه تنها نام و احوال همه پیامبران؛ بلکه تعداد آنها را بیان نمیکند. [114]از این رو، نمیتوان پذیرفت که مراد از کتاب و حدیث در این آیات، همین قرآن کریم با دلالت لفظی باشد و نمیتوان به اطلاق آیه نیز اخذ کرد. بنابر این باید یکی از چند امر ذیل را پذیرفت:
1. مراد از کتاب و حدیث در این آیات، قرآن موجود در لوح محفوظ است نه قرآن نازل شده؛
2. مراد ظاهر و باطن قرآن نازل شده است نه ظاهر تنها؛
3. مراد از "تبیان کل شیء " بیان اجمالی یا کلیات امور است؛
4. دلالت قرآن بر همه چیز تنها لفظی نیست؛
5. اطلاق " کل شیء " در آیات مقید است.
این آیات مربوط به شأن هدایتگری قرآن برای پیامبر اکرم(ص) اشاره دارد. و قرآن کریم با ظاهر و باطن خود تمام امور مورد نیاز آن حضرت و امامان معصوم(س) در اجرای رسالت را بیان فرموده است؛ زیرا از این آیات بر میآید که:
1. با عنایت به سیاق این آیات مراد از کتاب و حدیث، قرآن فرود آمده بر پیامبر اکرم(ص) است، نه قرآن در لوح محفوظ، به ویژه عبارت " نَزَّلْنا علیک " در آیه 89 سوره نحل که نشان میدهد کتاب بر آن حضرت نازل شده است.
2. "تفصیلاً " در آیه 111 سوره یوسف و "تبیاناً " در آیه 89 سوره نحل دلالت دارد که بیان قرآن درباره کل شیء روشن است؛ چون تفصیل از فصل به معنای جدا کننده دو چیز است و تبیاناً مبالغه در بیان است که هیچ یک با بیان اجمالی سازگار نیست. بنابراین، باور به بیان اجمالیِ قرآن در این امر درست نیست.
3. سیاق آیه 89 سوره نحل دلالت دارد که پیامبر اکرم(ص) و اوصیای حضرت آگاه به این قلمرو است و مراد آیه این است که به واسطه کتابی که بر تو نازل شده و بیان هر چیز است، میتوانی به حقیقتِ اعمال و نیّت همه انسانها آگاه شوی و روز قیامت گواهی بدهی. این مطلب با عنایت به دلالت روایات بر وجود بطن برای قرآن کریم و ناتوانی از فهم تمام ظاهر و باطن قرآن جز برای پیامر اکرم و اوصیای حضرت(س) ، آشکارتر نمیشود.
4. عبارت "کل شیء " در آیات اطلاق دارد و اصل بر این است که مفسر باید در حد امکان بکوشد اطلاق را حفظ کند و آن را قید نزند، چنانکه اصل بر این است که دلالت ظاهری آیه را تأویل نبرد. به ویژه با عنایت به اینکه روایات متعدد ـ که برخی از آنها قابل اعتمادند ـ بر شمول قرآن در مورد امور غیر هدایتی دلالت دارند. [115]بنابراین بدون دلیلِ یقینآور نباید اطلاق آیه را به امور هدایتی مقید کرد.
5. روایات مربوط به قلمرو موضوعی قرآن[116] دلالت دارند که بیان جامع قرآن ویژه پیامبر و اهل بیت(س) است و شامل امور مورد نیاز آنهاست. این روایات چهار دستهاند: دسته اول بدون اشاره به عالمان به قلمرو موضوعی قرآن، بیان میکند که خبر گذشته و آینده و هرچه در آسمانها و زمین است، در قرآن کریم وجود دارد. دسته دوم ضمن بیان جامعیت قرآن کریم اشاره دارد که عقل
2. انسانهای عادی به آن نمیرسد. دسته سوم اشاره دارد همه چیز در کتاب و سنت آمده است. دسته چهارم ـ که بیشترین تعداد این روایات را شامل میشود ـ به نحوی اشاره دارد که بیان همه چیز در قرآن کریم، ویژه معصومان(س) است. در خبر موثقی[117] امام صادق(س) فرمودهاند: فیه خبرکم وخبر من قبلکم وخبر من بعدکم وخبر السماء والارض، ولو أتاکم من یخبرکم عن ذلک لتعجبتم؛ [118] در آن قرآن خبر پیش از شما و پس از شما و خبر آسمانها و زمین آمده است، و اگر کسی از آنچه در قرآن هست به شما خبر دهد، تعجب خواهید کرد.
نتیجه
آیات مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم به شأنِ هدایتگری قرآن برای معصومان(س) اشاره دارد. این گستره موضوعی مربوط به ظاهر و باطن قرآن و ویژه آن بزرگواران است.
[1] محمد معین، فرهنگ فارسی، مدخل قلمرو، ج 2، ص 2720.
[2] همان.
[3] امام کاظم(ع) فرمودهاند: "لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنٌ... و باطِنُهُ عَمِیقٌ؛ قرآن را ظاهر و باطنی است... و باطن آن ژرف است ". محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 90.
[4] ر. ک: ابوجعفر محمد بن الحسنالطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 90؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص 30-34 و ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، تفسیر الکبیر، ج 2، ص 39-43.
[5] . ر. ک: جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر السیوطی، معترک الاقتران فی اعجاز القرآن، ص 12ـ 16؛ محمد حسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 59 ـ 60 / محمد بن یعقوب فیروز آبادی، تنویر المقباس عن تفسیر ابن عباس، ص 229؛ محمد بن الحسن الطوسی، همان، ج4، ص 244 و ج 6، ص 209؛ محمد بن جریر الطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 14 ص 90؛ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 353 و 5 - 6، ص 586؛ جلال الدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، نوع 65، ص 33؛ ابوحامد الغزالی، جواهر القرآن، ص 8؛ ابوحیّان الاندلسی، بحرالمحیط فی التفسیر، ج 6، ص 582؛ محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 21 - 31 و 481 و 516؛ محی الدین عربی، رحمه من الرحمن فی تفسیر و اشارات القرآن، ج 2 ص 77 ـ 78.
[6] بحث از قلمرو متون وحیانی، در میان اندیشوران غربی ـ که در پی یافتن راه حل تعارض عقل و وحی مطرح شده است ـ قدمت بیشتری دارد. از جمله راههایی که در غرب برای حل تعارض بین علم و دین و عقل و وحی مطرح شده، تشکیک در پیشفرضهای تعارض از طریق تفکیک بین قلمرو آنهاست. مسئله جدایی بین قلمرو علم و دین و عقل و وحی، از قرن 13 به جد برای دانشمندان مسیحی مطرح شد (اتین ژیلسون، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه شهرام پازوکی، ص 61 ـ 62) و با پیشرفت علم، ضرورت بیشتری یافت.
[7] محمدتقی جعفری، فلسفه دین، ص 82 ـ 83.
[8] ر. ک: حنا الفاخوری و خلیل الحر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص 380.
[9] مانند کتاب جامعیت قرآن از آقای سید محمدعلی ایازی در سال 1378 منتشر شده است.
[10] مانند: قلمرو دین، نوشته عبدالحسین خسرو پناه؛ در آمدی بر قلمرو دین، نگارش حسنعلی علی اکبریان؛ قرآن و قلمرو شناسی دین، از نگارنده.
[11] ر. ک: عبدالکریم سروش، "گفتگوی زبان قرآن "، مجله فراراه، سال اول، شماره 1، زمستان 1377، ص 12.
[12] "قَدْ جائَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ "(مائده: 15).
[13] "شَهْرُ رَمَضانَ الذی أُنْزِلَ فِیْهِ القُرانُ هُدی للناسِ " (بقره: 185).
[14] تِبْیاناً لِکُلِّ شَیء " (نحل: 89).
[15] ا ین روش نخستین بار در مورد کتاب مقدس مسیحی به کار گرفته شده است. توضیح اینکه با آغاز عصر روشنگری در غرب و پیشرفت علوم تجربی که هر یک بخشی از طبیعت و انسان را کاوید و نیز به میدان آمدن فلسفه جدید که به نقد سنت پرداخت از یک سو و مشکلات موجود در مسیحیت و کتاب مقدس از سوی دیگر، این پرسش برای عالمان مسیحی پیش آمد که "انتظار از کتاب مقدس کدام است؟ " چون آیین مسیحیت و کتاب مقدس در جوهر خود این آمادگی را داشت که عرصه علم و مسائل اجتماعی را به دانش بشری واگذارد. دانشوران مسیحی در این عصر کوشیدند قلمرو موضوعی علم و تفکر را از کتاب مقدس جدا سازند و دست وحی را از عرصههای تفکر و علم کوتاه کنند. برای نمونه، گالیله گوید: به نظر من، در بحث از مسائل فیزیکی، ما باید بنای کارمان را نه به اعتبار نصوص مقدسه، بلکه به تجارب حسی و براهین ضروری بگذاریم. (ایان باربور، علم و دین، ص35 ـ 36).
[16] مهدی بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص 37.
[17] در مورد حکم ارشادی، ر. ک: محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج 2ـ1، ص 227 و ج 2، ص 134. حتّی مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی یکی از اهداف وحی را تأیید عقل در آنچه کشف میکند شمرده است(ر. ک: علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، تعلیقه استاد حسن حسن زاده آملی، ص 347).
[18] ر. ک: السید محمود الهاشمی، دروس اصول الفقه، ج 4، ص 31 ـ 33.
[19] مراد از انسانشناسی، هر منظومه معرفتی است که به بررسی بُعد یا ابعادی از وجود انسان یا گروه یا قشر خاصی از انسانها میپردازد. انسانشناسی انواع مختلفی دارد که به لحاظ روش یا نوع نگرش از یکدیگر متمایز میشوند. انسانشناسی را میتوان بر اساس روش به انسانشناسی تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی تقسیم کرد (ر. ک: محمود رجبی، انسانشناسی، ص 16 و 17.)
[20] محمدتقی جعفری، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی معنوی، ج 2، ص 47.
[21] ر. ک: ابن سینا، الشفاء، الطبیعیّات، الفن السادس، الفصل الاول؛ محمد صدرالدین شیرازی، الحکمه التعالیه، ج 8، السفر الرابع، الباب الاول، الفصل الاول، ص 6 ـ 11؛ محمد حسن احدی و شکوه السادات بنی جهانی، علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی، ص 18 ـ 21.
[22] سجده: 7 ـ 8 و نیز مؤمنون: 12ـ 14. و نیز ر. ک: عبدالله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص 30؛ عائشه بنت الشاطیء، القرآن و قضایا الانسان، ص 179 ـ 204؛ عبدالله نصری، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص113 ـ 118؛ محمود رجبی، انسانشناسی، ص40-50.
[23] ر. ک: خواجه نصیر الدین الطوسی، "بقای روح "، در کتاب بقای روح یا جسم، نوشته پرویز تاجدار.
[24] اذ قال ربک للملائکه انّی خلقٌ بشراً من طین، فاذا سوَّیْتُهُ و نَفَختُ فیه من رُوحی فقعوا لَهُ ساجدین "
[25] انعام: 132 و نیز ر. ک: احقاف: 19؛ محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 3، ص 66.
[26] تین: 5 و 6 و اعراف: 79.
[27] و کنتم امواتاً فاحیکم ثم یمیتکم ثم یُحییکم ثم الیه ترجَعُون (بقره: 28). آیه 11 سوره مؤمن نیز به این مطلب اشاره دارد. ر. ک: محمدحسین الطباطبایی، همان، ج 1، ص 112 ـ 113.
[28] و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلاً؛ به شما از دانش جز اندکی داده نشده است. (اسراء: 85).
[29] یکی از دانشمندان مشهور غرب مشاهده و عقل را منبع معرفت نمیشمارد و اغلبها تقریرها را غلط میداند (ر. ک: کارل ریموند پور، حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام، ص 30 و 35)
[30] ر. ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 4، ص 258.
[31] ر. ک: ارنست کاسیرر، رسالهای در باب انسان، ترجمه بزرگ زاد، ص 46.
[32] برخی شبیه این سخن را درباره اسلام طرح کردهاند. (ر. ک: عبدالکریم سروش، "آزمون و عقیده "، در فربهتر از ایدئولوژی، ص 181 ـ 197؛ مجید محمدی، سر به آسمان قدسی دل در گرو عرفی، ص 99.)
[33] ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، 98-99.
[34] پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، همواره یکی از این دو شرط، یا هر دو مفقود بوده و با وجود امامان معصوم (س)، مردم تسلیم آنان نبودند.
[35] ر. ک: علی عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص 120.
[36] همان، ص 25.
[37] عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، ص 135 و همو، مجله کیان، شماره 23، ص 16.
[38] برای معنای متن چند گزینه میتوان ارائه داد: 1ـ معنایی که یک عبارت با توجه به معانی واژگان و هیئت ترکیبی آنها میتواند داشته باشد. 2ـ مدلول تصدیقی یعنی معنایی که صاحب سخن قصد دارد آن را با سخن خود به مخاطبان بفهماند. 3ـ آنچه مفسّر از متن میفهمد. در این نوشتار مراد ما از معنای متن به معنی سوم یعنی مراد صاحب سخن است.
[39] ر. ک: عبدالکریم سروش، مجله کیان، شماره 40، بهمن و اسفند 1376، ص 16 و 17.
[40] نخست در مقاله "هزار جامه نا موزون بر تن متن "، مجله قبسات، شماره 23 و دیگری در " مجرای تأثیر انتظارات بر فهم قرآن کریم و شرایط آن، مجله معرفت، شماره 39.
[41] "من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار " محمد بن الحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 4؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج 5، ص 31، ح 8085؛ المتقی الهندی، کنز العمال، ج 2، ص 16، ح 2985 و ج 10 ، ص 222.
[42] برای نمونه حضرت امام رضا(ع) فرمودند: "فما ورد علیکم من خبرین مختلفین فاعرضوهما على کتاب الله فما کان فی کتاب الله موجوداً حلالاً أو حراما فاتبعوا ما وافق الکتاب... " محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج 1، ص 66.
[43] البته تأکید بر عدم تأثیر مطلق همانند سید قطب نیز قابل دفاع نیست. وی گوید: راه درست این است، که انسانِ عالِم... پیشفرضها را از ذهن خود پاک کند، و با قرآن، بدون هیچ پیشفرضی رو به رو شود (همو، فی ظلال القرآن، ج 3، ص 1226).
[44] عبدالکریم سروش، همان، ص 268 و390.
[45] ر. ک: محمد مجتهد شبستری، "اقتراح "، نقد و نظر شماره 1، ص 21؛ عبدالکریم سروش، مدارا و مدیّریت، ص 136.
[46] ر. ک: عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 264؛ محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک، کتاب و سنّت، ص 22 و31.
[47] ر. ک: عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 281 و 351
[48] عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریّت، ص 124 و 126.
[49] تبیاناً لکل شیء (نحل: 89).
[50] ر. ک: سید محمد باقر صدر، المدرسه القرآنیه، ص 19 تا 24.
[51] در این بحث از جزوه درسی جامعیت قرآن، اثر استاد محمود رجبی، ارائه شده در مقطع دکتری رشته تفسیر وعلوم قرآن مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) بهره وافر بردهام.
[52] احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج 2، ص 1215.
[53] احتمال دیگری نیز دادهاند که مراد از کتاب "أجل " باشد؛ یعنی هر چیزی اجلی دارد و سپس به سوی خدا محشور میشوند؛ ولی این احتمال بعید است. ر. ک: فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3-4، ص461. نیز احتمال دیگر این است که مراد علم خداوند به نیتها و گفتار و رفتار انسانها باشد. ر. ک: محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج 2، ص 185.
[54] الزمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 21؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 5-7، ص 1080.
[55] جلال الدین السیوطی، الدر المنثور، ج 3، ص 268؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 5 ذیل آیه.
[56] نهج البلاغه، خ 18.
[57] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 195؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1 ص 198؛ عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 714؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج25، ص120.
[58] ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 81 و 82.
[59] ر. ک: محمد بن عمر فخرالدینرازی الشافعی، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج 12، ص 177 -180
[60] محی الدین بن عربی، رحمه من الرحمن، فی تفسیر و اشارات القرآن، ج 2، ص 71-72. البته محی الدین عربی در تفسیر دیگرش مراد از کتاب را لوح محفوظ دانسته است. ر. ک: همو، تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 36.
[61] در مورد آیه " وَ ما مِنْ غائِبَه فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ " (نمل: 76) نیز اختلاف وجود دارد.
[62] الزمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 31.
[63] عبداالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج 1: قرآن در قرآن، ص 224.
[64] محمد بن جریر الطبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 5، ص 211 / نیز ر. ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 129؛ محمد بن محمد الزمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 31؛ وهبه الزحیلی، تفسیر المنیر، ج 7، ص 229؛ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 5، ص 251.
[65] ر. ک: محمود آلوسی، همان
[66] و نیز مانند: وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّه فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِکَ وَلا أَکْبَرَ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ؛ (یونس: 61).
[67] ابوالفضل رشیدین المیبدی، کشف الاسرار و عده الابرار، ج 3، ص 379؛ محمد عبده ضمن تأیید این دیدگاه، حدیث یاد شده را آورده و آن را صحیح دانسته است. ر. ک: محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج7، ص 457.
[68] در مورد دیدگاهها ر. ک: محمد بن حسن الشیخ الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 244
[69] محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج 9، ص 204.
[70] محمد بن محمد رضا مشهدی، کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج 4، ص 429.
[71] ر. ک: ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 3-4، ص 546
[72] ر. ک: احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ماده "فصل "؛ احمد بن محمد الفیّومی، المصباح المنیر، ج 2،
ص 148.
[73] محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 346
[74] سلطان محمد الجنابادی، ملقب به سلطان علیشاه، بیان السعاده، ج 2، ص 375.
[75] مورد دروغ نبودن قرآن، ر. ک: سوره هود، آیه 13 و به مصدّق بودن قرآن در بیش از 16 آیه اشاره شده است. از جمله: بقره، آیات 41 و 89 و احقاف، آیه 12.
[76] ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 6 ـ 5، ص 416
[77] همان، ص 209.
[78] طبق احتمال ارتباط "حدیثاً " در سوره یوسف یا آیات داستان یوسف (ع)، "کل شیء " به جزئیات این قصه یا سنتهای حق و باطل مقید میشود. این دیدگاه احتمالاً بر این پایه استوار است که هنگام نقل جزئیات قصص این ذهنیت برای برخی پدید میآمد که شاید اینها از سوی خدا نباشد. این آیه در پاسخ به آن ذهنیت تأکید دارد که تمام این جزئیات نیز از جانب خداست و پیامبر در آن نقشی ندارد. طبق این نظر، آیه بیانگر آن است که تمام آیات قرآن کریم از خداست نه اینکه قرآن بیانگر همه چیز است. ر. ک: سلطان محمد الجنابادی، ملقب به سلطان علیشاه، بیان السعاده، ج 2، ص 375.
[79] ابو جعفر محمد بن علی الشیخ الصدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 195؛ همو، کمال الدین وتمام النعمه، ص 675. نیز ر. ک: علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 714.
[80] محمد بن الحسنطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص
[81] فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج5، ص 86
[82] ابوجعفر محمد بن الحسنطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 209؛ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 5-6، ص 416 / مولی محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 3، ص 55؛ محمد بن محمد رضا مشهدی، کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج 6، ص 401.
[83] ر. ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج، 11، ص 308.
[84] محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج17، ص 186.
[85] ر. ک: فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج5، ص 86؛ محمد شیخعلی الشریف اللاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج2، ص 571؛ محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج 12، ص 334؛ محمد السبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 4، ص 99؛ ابو الفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج11،
ص 172.
[86] ر. ک: محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 589؛ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 8، ص 316.
[87] محمد بن حسن الشیخ الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، محمود بن محمد بن محمد الزمخشری، همان، ج 2، ص 481 و 516.
[88] میفرماید: وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (نحل: 44).
[89] محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج3، ص85.
[90] محمد بن یعقوب الکلینی، همان، ج 1، کتاب الحجه، "باب انه لم یجمع القرآن کلّه الا الائمه "، ح 2.
[91] محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 349
[92] ر. ک: محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 10، ص 316.
[93] ر. ک: محمد بن جریر الطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 14 ص 90
[94] ر. ک: محمد بن یعقوب، تنویر المقباس عن تفسیر ابن عباس، ص 229؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج 4، ص 589؛ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 5 - 6، ص 586؛ فخرالدین الرازی، همان، ج 2، ص 98؛ ابوحیّان الاندلسی، بحرالمحیط فی التفسیر، ج 6، ص 582؛ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 8، ص 216؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، رشید رضا، المنار، ج 7، ص 395؛ محمد بن طاهر ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 253، محمد بن عبدالحق بن عطیه، المحرر الوجیز، ج 3، ص 452.
[95] ر. ک: محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (1-3)، ص 406.
[96] ر. ک: محمد بن الحسن الصفار قمی، بصائر الدرجات، ص 128، جزء سوم، باب ششم، احادیث 2 تا 7؛ فرات کوفی، تفسیرفراتالکوفی ص146؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 26، ص 65، ج 35، ص 433 و ج 89،
ص 103.
[97] ر. ک: محمد باقر مجلسی، مرآه العقول، ج 1، ص 202. در سند این حدیث?محمد بن یحیى، محمد بن عبد الجبار، ابن فضال، حماد بن عثمان و عبد الأعلى بن أعین آمده است که همگی امامی و ثقهاند.
[98] محمد باقر مجلسی، همان، ج3، ص 157.
[99] محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 269، ح 3.
[100] تمام راویان این روایت جز ابن فضال امامیو ثقهاند وی فطحی مذهب ولی ثقه است
[101] محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 61.
[102] احمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن، ج 1، ص 267. شبیه این روایت در کافی، ج1، ص59 با سند صحیح آمده است.
[103] شیخ طوسی گوید: از پیامبر اکرم (ص) خواستند معجزهای بیاورد که کوه با آن حرکت کند و این آیه نازل شده و بیان کرد که اگر به واسطه چیزی کوه حرکت کند همین قرآن است. ر. ک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 252.
[104] محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 226?
[105] ر. ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 505.
[106] مجلسی روایت را مجهول میداند. ر. ک: محمد باقر مجلسی، مرآه العقول، ج3، ص 21.
[107] درباره معجزه الهی بودن قرآن ر. ک: عبدالله الدراز، النبأ العظیم، ص20-32.
[108] ر. ک: طور: 33 ـ 34.
[109] ر. ک: هود: 13.
[110] بقره: 22 ـ 23.
[111] . ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 60 ـ 61.
[112] ر. ک: جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، معترک الاقتران فی اعجاز القرآن، ص 12ـ 16؛ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قرآن، در قرآن، ج 1، ص 137؛ محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص 130؛ محمد هادی معرفت، التمهید، ج 4، ص 29؛ محمدحسین حسینی تهرانی، نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 22.
[113] محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص210.
[114] که طبق روایات 124 هزار نفر بودهاند. " ر. ک: محمد بن الحسن الصفار قمی، بصائر الدرجات، ص 121، جزء سوم باب " ناب نادر من الباب " حدیث 2.
[115] ر. ک: علی بن جمعه عروسی الحویزی، همان، ج 3، ص 74 ـ 76.
[116] از باب نمونه ر. ک: همان. در این کتاب (نور الثقلین) 19 روایت آمده است که برخی صحیح السنداند.
[117] محمد باقر المجلسی، مرآه العقول، ج 12، ص 479.
[118] محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 2، ص 599؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 19، حدیث 18؛ علی بن جمعه العروسی الحویزی، همان، ج 3، ص 77، حدیث 189.