مقدمه

علي رغم بي توجهي هايي كه در اغلب فرهنگ ها ومكتبهاي بشري نسبت به مسئله اساسي ( انسان سازي ) وجود دارد و در آن ها غالباً از تعليم وتربيت، تنها به تعليم اكتفا مي شود، در دين مبين اسلام نه تنها مسئله اخلاق و سازندگي شخصيت معنوي امري فراموش شده نيست، ‌بلكه اولين و اساسي ترين مسئله است به طوري كه در قرآن هرجا تعليم ذكر شده است قبل از آن خود سازي وتزكيه را ذكركرده« و يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتاب‏»[1] يعني اول خودسازي و تقوا و سپس علم و تعليم .

لذا تقوی از اصول اولیه دین مبین اسلام محسوب میشود که مقدمه و پیشینه ایست برای دیگر اصول اسلامی. در قرآن کریم واژة «تقوی»  هفده بار و مشتقات آن بیش از دویست بار آمده است. بررسی موارد کاربرد این کلمه نشان می دهد که تقوا در قرآن به سه معنا به کار رفته است:

1) به معنای حائل و مانع مادی

2) ترس از خدا و یا به تعبیر بهتر ترس از عقاب و یا عذاب او

3) رعایت اوامر و نواهی خداوند و یا عمل به طاعت و ترک معصیت.

 

 اميرالمومنين ( ع) نیز در برخی سخنان مباركش كه سيد رضي (ره) در نهج البلاغه جمع آوري فرموده ،‌ در 77 مورد تقوا را مورد توصيه وتأكيد قرار داده است. مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز به مفهوم منطقى آن نیست. تقوا در این کتاب، نیرویى است روحانى كه بر اثر تمرین‌هاى زیاد پدید مى‏آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یك طرف، سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود. به عبارت دیگر تقوی در نهج البلاغه مصونیتی است برای صاحبش و نه محدود کنندۀ وی. همچنین از منظر نهج البلاغه تقوا حالتى است كه به روح انسان شخصیت و قدرت مى‏دهد و آدمى را مسلط به خویشتن و مالك «خود» مى‏نماید

 

معناي لغوي تقوي :

در لغت به معنای «حفظ کردن و نگاه داشتن از بدی و گزند» است . گفته اند این کلمه در اصل «وقوی» بوده که واو آن به تاء بدل شده است . مصدر اتّقاء از همین ریشه به معنای «ترسیدن و حذر کردن» است. اسم فاعل آن، تقیّ و متّقی به معنای «صاحب تقوا» است. همچنین گفته شده است که تقوا یعنی «مصون داشتن خویش از آنچه خوف آسیب و گزند آن وجود دارد». به سبب ملازمت میان تقوا و خوف ، این واژه را خوف نیز معنا کرده اند (فراهیدی ؛ راغب اصفهانی ؛ جوهری ، ذیل «وقی ابن منظور، ذیل «وقی»؛ طریحی، ذیل «وقا»؛ شرتونی ، ذیل «وقی» .جناب راغب اصفهاني نیز در کتاب مفردات الفاظ القرآن مي‌گويد :الوقاية: حفظ الشئ مما يؤذيه و يضرّه و التقوي جعلُ النفس في وقايةٍ مما يخاف.

هذا تحقيقه. ثم يسمّي الخوف تارة تقوي، و التقوي خوفاً حسب تسمية مقتضي الشئ بمقتضيه و المقتضي بمقتضاه. و صار التقوي في تعارف الشرع حفظ النفس عمّا يؤثم و ذلک بترک المحظور و يتم ذلک بترک بعض المباحات لماروي[2] الحرام بين و من وقع حول الحمي فحقيق أن يقع فيه»(راغب، 881) در مجموع میتوان گفت که لفظ تقوي به اين معاني به کار رفته است: حفظ ـ صيانت ـ رعايت ـ ورع ـ خشية ـ‌ خوف ـ تجنّب و ساير معاني که شايد خيلي‌ها با هم مترادف بوده و بعضي‌ها هم به صورت مجازي به آن اطلاق شود. شهيد مطهري (ره) در کتاب «ده گفتار» مي‌فرمايد: چيزي که نسبتاً عجيب به نظر مي‌رسد ترجمه فارسي اين کلمه به پرهيزگاري است. ديده نشده تا کنون احدي از اهل لغت مدعي شده باشد که اين کلمه به اين معنا هم استعمال شده است. معلوم نيست از کجا و به چه جهت در ترجمه‌هاي فارسي اين لغت به پرهيزگاري ترجمه شده است؟! گمان مي‌کنم که تنها فارسي زبانان هستند که از اين کلمه معناي پرهيز و اجتناب درک مي‌کنند در حالي که هيچ عرب زباني در قديم و جديد اين مفهوم را از اين کلمه درک نمي‌کند. شک نيست که در عمل لازمه تقوي و صيانت نفس نسبت به چيزي ترک و اجتناب از آن چيز است اما نه اين است که معناي تقوي همان ترک و پرهيز و اجتناب باشد

معناي اصطلاحي تقوي و گفتاري پيرامون آن :

علامه مجلسي (ره) در بحارالانوار مي‌گويد: معناي عرفي تقوي حفظ نفس است از آنچه در قيامت به آن ضرر مي‌زند و نيز محدود کردن نفس در آنچه که به آن نفع رساند شهيد دستغيب (ره) مي‌فرمايد : تقوي شرعاً به معناي بازداشتن خود است از آنچه زیان آخرتي دارد به اينکه پرهيز کند از مخالفت پروردگار در اوامر و نواهي چنانچه از حضرت صادق (ع) پرسش شد از معناي تقوي ، حضرت فرمودند: هر جا امر خدا هست حاضر باشي و هر جا نهي اوست حاضر نباشي يعني امرهاي خدا را به جا آورنده و نهي‌هاي او را ترک کننده باشي. بنابراين تقوي را دو جهت است : اول اکتساب طاعات و امتثال اوامر الهي به اينکه سعي کند واجبي از او ترک نشود و در مرتبه دوم سعي کند مستحبات را تا آنجا که بتواند ترک نکند. جهت دوم اجتناب از محرمات و ترک نواهي پروردگار است به اينکه محرمات را مرتکب نشود و در مرتبه دوم سعي کند مکروهات را نيز ترک کند. کسي که طالب سعادت و مقام شامخ تقوي است بايد جهت دوم را بيشتر اهميت دهد زيرا اگر از محرمات پرهيز کرد عمل خويش هر اندازه هم کم باشد پذيرفته شده و او را به خدا نزديک مي‌کند (انّما يتقبل الله من المتقين)[3]

امام صادق عليه السلام در اين باره مي‌فرمايد : کفايت مي‌کند تو را دعاي همراه با نيکوکاري آنچه کفايت مي‌کند از نمک طعمام را.

          يعني چنانچه براي گوارا شدن طعام مقدار کمي نمک کفايت مي‌کند، براي مستجاب شدن دعا هم اگر شخص متقي باشد مختصر دعائي کافي است[4].

 

در تفسير نمونه ذيل آيه 13 سوره حجرات چنين آمده :

از آيات قرآن به خوبي استفاده مي‌شود که تقوي همان احساس مسئوليت و تعهدي است که به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاکم مي‌شود و او را از فجور و گناهان باز مي‌دارد و به نيکي و عدالت دعوت مي‌کند و آدمي را خالص و فکر و نيت او را از آلودگي‌ها مي‌شويد. حضرت يوسف ( ع) بعد از آن همه سرگذشت ،‌ در پايان ماجرا پس از ديدار با برادران خاطي خود ،‌ نتيجه موفقيت خويش را به تقواي الهي نسبت مي دهد ومي فرمايد :«اِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَاِنَّ الله لَا يُضيعُ اَجْرَ المُحْسِنينِ»[5]

به درستي كه هركس تقواي الهي داشته باشد و براي خدا در مشكلات صبر كند ،‌ خداوند اجر نيكوكردن را ضايع نمي كند ، يعني اگر در چاه افتادم و به عنوان بنده ي زرخريد فروخته شدم و يا به زندان افتاده ام هرگز از تقوا دست بر نداشتم ،‌ بلكه در مقابل گناه و معصيت ، صبر پيشه كردم و از گناه فرار كردم از اين رو خدا نيز دست مرا گرفت و در حقيقت در همه جا تقواي الهي به دادم رسيد و در مواقع حساس توانستم ضبط نفس كنم .

علي ( ع) نیز تقوا را به حصن وحصار تشبيه مي كند « فَانَّ التَقويَ فِي اليَومِ العِرز و الجَّنَهِ وَ فِي غِدٍ الطَريق إلي الجَّنَه » يعني تقوا در دنيا به منزله ي سپر ، حصن وحصار در مقابل سيل بنيان كن گناه است و در فرداي آخرت ،‌ راه گشاي بهشت برين است .

در حقيقت اسلحه ي خود نگهداري براي رسيدن به هدف غائي . غالب شدن بر هوس هاي شيطاني همانان تقواي الهي كه با خود سازي حاصل خواهد شد و از محققات و لوازم انسانيّت و هدف داري است كه با تمرين ،‌ ممارست و مراقبت به دست خواهد آمد و مستلزم احتساب و گذشت است .

 

 

تقوا در قرآن

خداوند متعال در قرآن مجيد در 240 مورد موضوع تقوا را با اشكال مختلف مورد تشويق ودستور جدي و نتايج حيـات بـخش آن را تـصريح فـرموده است .

در قرآن کریم واژة «تقوی» هفده بار و مشتقات آن بیش از دویست بار آمده است . بررسی موارد کاربرد این کلمه نشان می دهد که تقوا در قرآن به چند معنا به کار رفته است . ابتداییترین معنای این واژه به کاربرد آن در میان عرب پیش از اسلام بر می گردد؛ فعل إتَّقی ' در زبان آنان لزوماً معنای دینی یا اخلاقی نداشته و در زمینه ای عرفی به این معنا بوده که شخص میان خود و چیزی که از آن می ترسد، حایل و مانعی مادّی قرار دهد تا از گزند آن حفظ شود در قرآن فعل اتّقی ' بارها به این معنا به کار رفته است ، از جمله «اَفَمَنْ یَتَّقی بِوَجْهِه سُو´ءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ»؛ آیا آن کس که با چهرة خویش عذاب سخت روز قیامت را از خود باز می دارد[6].، یعنی در روز قیامت دستهای انسان گناهکار ــ که ابتداییترین سپر دفاعی او در برابر آسیب و گزند است ــ چنان بسته است که او برای حفظ خود باید چهره اش را، که شریفترین عضو اوست، حایل قرار دهد تعبیر «سَر'ابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ» (جامه هایی که شما را از گرما حفظ می­کند؛[7] و «لِباسُ التَّقْوی»[8] نیز ناظر به این معناست؛ زیرا لباس، پوشش و حایلی است که تن آدمی را از گرما و سرما حفظ می کند. تقوا در معنایی متعالی در زمینه اخلاق نیز بکار میرود و در قرآن نیز میتوان این معنا را یافت: «فَاَمّا مَنْ اَعْطی ' وَ اتَّقی»؛ اما کسی که بخشایش و پرهیزگاری کرد.[9] قولی را آورده که بنا بر آن متقی کسی است که اعمال صالح خویش را سپر عذاب الاهی قرار دهد. با این معنا می توان برخی آیات راجع به تقوا را تفسیر کرد، از جمله این آیه را «وَ اتَّقُوهُ و اَقیمُوا الصَّلوةَ ...»؛ از او بترسید و نماز بگزارید[10].

معنای دیگر تقوا در قرآن، ترس از خدا، یا به تعبیر دقیقتر، ترس از قهر یا عذاب اوست که ممکن است شخص گناهکار در حیات دنیوی یا اخروی بدان دچار شود[11]. این ترس آمیخته به احترام ، حاصل آگاهی در برابر مالک روز داوری است و با ترس معمولی تفاوت دارد و در حوزة معنایی ای قرار دارد که مفاهیمی چون خوف و خشیت با آن هم ردیف و هم معنایند[12].

سومین معنای تقوا در قرآن، رعایت اوامر و نواهی خداوند[13] یا، به تعبیر دیگر، عمل به طاعت و ترک معصیت است اگر مراد، تقوا به معنای «احتراز» باشد، احتراز از انجام دادن نواهی و ترک اوامر معنا می شود[14]؛ بدین معنا، ترس از عذاب الاهی می تواند انسان را به سوی تبعیت از اوامر و ترک نواهی خداوند سوق دهد: «وَ کَذ'لِکَ اَنْزَلْناهُ قُرْا'ناً عَرَبِیّاً وَ صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»؛ اینچنین آن را قرآنی عربی نازل کردیم و در آن گونه گون هشدار دادیم ، شاید بترسند[15]. پیوستگی مفهوم تقوا با امر به طاعت و نهی از معصیت در آیات بسیاری آشکار است، از جمله : امر به نماز[16]، امر به روزه[17]، امر به زکات[18]، امر به انفاق یا به نظر مفسرانی همچون طبرسی[19] امر به زکات[20]  و نهی از ربا[21]. در اغلب آیاتی که تقوا یا مشتقات آن به این معنا آمده است می توان توصیه ای (امر یا نهی) یافت ، از جمله توصیه به رعایت احکام و حدود الاهی[22] :«تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذ'لِکَ یُبَیّنُ اللّهُ ایاتِه لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقوُنَ»؛ (اینها حدود فرمان خداست ، پیشتر مَیایید. خدا آیات خود را اینچنین بیان می کند، باشد که به پرهیزگاری برسند). شاید بتوان گفت این معنا، در کنار تقوا به معنای «خدا ترسی »، آشکارترین معنای تقوا در قرآن است .ذیل معنای یاد شده و مرتبط ، اما متفاوت ، با آن می توان معنای دیگری برای تقوا در قرآن یافت که عموم مفسران آن را معنایی مستقل ندانسته اند. در این معنا، تقوا نوعی حالت قلبی و ملکة نفسانی است که مایة بصیرت انسان به طاعت و معصیت (در مقام نظر) و پس از آن ، محرک ارادة او به رعایت اوامر و نواهی خداوند (در مقام عمل ) است . حصول این معنا، منوط به تبعیت از اوامر و نواهی خداوند و مداومت بر آن است تا، به اصطلاح اخلاقیون، آن حال به ملکه (در عرفان: مقام) تبدیل شود. به این ترتیب ، عمل به طاعت و اجتناب از معصیت ، شرط لازم برای رسیدن به تقواست . تعبیر «لَعلَّکُمْ تَتَّقُونَ» یا «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»، در پایان آیاتی که احکام و حدود الاهی را بیان می کنند و مراقبت بر آنها توصیه می شود، بر این معنا دلالت دارد[23]. همچنین آیاتی که در آنها به نسبت تقوا و قلب اشاره شده است[24]، دالّ بر این معنایند. در آیة 32 سورة حج از تقوای قلب سخن گفته شده است : «... وَ مَنْ یُعَظِمْ شَعائِرَ اللّه فَاِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»؛ (کسانی که شعائر خدا را بزرگ می شمارند کارشان نشان پرهیزگاری دلهایشان باشددر تفسیر این آیه ، حقیقت تقوا را امری معنوی دانسته که جایگاه آن قلب است[25]. نیز تقوا را از مقامات قلبی دانسته است

با ملاحظة معانی یاد شده می توان سیر بسط معنایی تقوا را در قرآن مشاهده کرد. معنای اولیة تقوا (حایل قراردادن در برابر عذاب الاهی ) پس از گذشتن از مرحلة میانی (ترس مؤمنانه از خدا)، بسط و تحول یافت و معنای «تبعیت از اوامر و نواهی خداوند» را پیدا کرد

 

 

 

هدف هاي اعلاي تقوا ورزيدن از ديدگاه قرآن :

انواعي از هدف اعلاي انساني در قرآن براي تقوا ذكر شده است كه همه ي آنها سازندگي تقوا را به خوبي اثبات مي كند ، از آن جمله :‌

1ـ نمایان شدن راه درست و بخشش گناهان: « يَا اَيُّهَاالذينَ آمَنُوا إنْ تَتَقُواالله يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقَاناً وَيَكْفِّرْ عَنْكُمْ سَيَاتِكُمْ وَ يَغْفِر لَكُمْ وَ ذوالفَضْلِ العَظْيم» ( يعني اي مردمي كه ايمان آورديده ايد ،‌ اگر براي خدا تقوا بورزيد ،‌ خدا در شما نيروي تمييز و تفكيك كننده ي حق از باطل به وجود مي آورد)[26]

2- آموزش الهی: « وَاتَقُوا الله وَيَعْلِّمَكُمْ الله و الله بِكُلِ شَي ء عَليم » ( و براي خدا تقوا بورزيد ، خـدا بـراي شــما تعليم مي دهد )[27]

اين گروه از آيات مردم را آماده ي پذيرش معارف عالي عالم هستي مي كند ،‌ معارفي كه بدون فهم بر اين در اختيار كسي قرار نمي گيرد ،‌ درست است كه تفكر و انديشه و هوش وحدس وتجسم هاي ما كه هستند به وساطت حواس وآزمايشگاه هاست ،‌ وسايل ضروري هستند ، ولي ثمره و نتايج اين نيروها و استعدادها از حيطه ي موضع گيري هاي محدود ما در جهان هستي تجاوز نمي كند . 

3ـ بدست آوردن بصیرت و دیدگان نکته یاب: « إِنَّ في‏ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُون »‏ در جريان پشت سرهم شب و روز و آنچه كه خداوند در آسمانها و زمين آفريده است ،‌ آياتي است براي مردمي كه تقوا مي ورزند[28].

 

4ـ صبر و وفاداری: « إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون‏ » و اگر شكيبايي كنيد و تقوا بورزيد ،‌ اين روش شما صحيح و از تصميم عاقلانه در امور ناشي است[29].

بعضي ديگر از آيات هم اوصاف رشد وكمال را به مردم با تقوا نسبت مي دهد مانند :

5ـ‌ مجموعی از محسنات معنوی: « لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون‏ » : نيكوكاري آن نيست كه صورتهايشان را به طرف مشرق و مغرب بر گردانيد ،‌ بلكه نيكوكاري از آن كس است كه به خدا وروز قيامت و فرشتگان و كتاب و پيامبران ايمان بياورد و در راه محبت خداوندي به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و نيازمنداني كه نياز خود را آشكار مي كنند و آزاد كردن بردگان مال مي دهد و نماز را بر پا ميدارد[30] و زكات مي دهد و هنگامي كه تعهدي مي بندد به عهد خود وفا مي كنند و آناني كه در ناگواري ها شكيبايي مي كنند ، آنان راستگويان و راست كردارانند و آنان كه تقوا مي ورزند.

6ـ عدالت: « أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ » عدالت بورزيد ،‌ زيرا عدالت به تقوا نزديكتر است[31].

7ـ سرانجام نیک: « إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين‏ » خداوند زمين را در اختيار بندگاني كه مي خواهد مي گذارد وپايان امور از آن متقيان است[32].

8ـ « تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين‏ » آن سراي آخرت را براي كساني قرار مي دهيم كه در روي زمين برتري نمي طلبند و فساد به راه نمي اندازند و پايان امور از آن متقيان است[33].

بنابــر مفــاد ايــن آيات مردم باتقوا كه توانسته اند شخصيّت انساني خود را از دستبرد عوامل انحراف و پليدي ها محفوظ بدارند ونجات بدهند ، داراي اوصاف زير هستند .

1ـ فهم برين و آگاهي هاي عالي كه عامل تميز حق از باطل وتحصيل معارف عالي هستي است .

2ـ نگرش عالي در تحولات وكائنات آسماني وزمين و شناخت برين درباره ي آن موجودات كه آيات ،‌ الهي بودن آنها را نشان مي دهد و اين نگرش از معلومات رسمي ساخته نيست .

3ـ اراده و تصميم صفاتي در برابر رويدادهاي زندگي مادي ومعنوي ،‌ اگر چه اين صفت تقوا با نظر سطحي ناچيز مي نمايد ،‌ ولي با اندك دقت وتأمل جدي روشن مي شود كه اصل مبناي زندگي ،‌ اغلب اوقات مقصود و متنوع بوده ،‌ با نظر به دگرگوني موضع گيري ها در برابر رويداد ها وواقعياتي كه دائماً در حال تحوّل اند ،‌ چگونگي اراده وتصميم ، حساس ترين و حياتي ترين نقش را به عهده دارند ،‌ به طوري وضع رواني و هدفگيري ها و چگونگي استعدادهاي يك انسان را مي توان از چگونگي اراده و تصميم هاي او به خوبي كشف كرد .

4ـ ايمان به خدا و فرشتگان و كتب آسماني (‌كه قاطعانه ترين نسخه ي درمان دردهاي بشري است )‌ و پيامبران .

5ـ استفاده از اندوخته ها در راه ريشه كن شئون فقر و آزادي بردگان‌ ،‌ خلاصه اين صفت متقين ،‌ نظم مسائل اقتصادي است كه هيچ فرد و جامعه اي بدون آن نمي تواند ادعاي حيات داشته باشد .

6ـ بر پا داشتن نماز : هوگو با يك عبارت مختصر درباره نماز مي گويد :‌ « در تماس نهادن بي نهايت كوچك ( انسان ) يا بي نهايت بزرگ ( خدا ) در حال معرفت مي باشد » .

7ـ پرداخت ماليات به عنوان زكات : نكتـه بـسيار با اهميتي كه در آیة مربوطه[34] وجود دارد ،‌ اين است كه به اضافه ي بيان لزوم پرداخت هايي كه فقر را در اشكال مختلفش ريشه كن مي كند ،‌ زكات رامستقلاً از اوصاف متقين قرار مي دهد ،‌معلوم مي شود حقوقي كه بايد پرداخت شود ، يك كميّت معين قاطعانه به نام زكات وغيره ندارد،‌ بلكه مقدار پرداخت بايستي براي مرتفع كردن احتياجات مادي جامعه كافي باشد .

8ـ عمل به عهد و پيمان .

9ـ شكيبايي در برابر ناگواري ها و مشقّت ها وعوامل وحشت و ترس كه پيرامون زندگي بشري را فرا گرفته است .

10ـ عدالت .

11ـ رهبري سرنوشت نهاي زندگي انسانها در كره ي زمين با متقين خواهد بود .

12ـ دوري از برتري طلبي و فساد كردن در روي زمين :‌

اگر اين اوصاف نتوانند مدينه ي فاضله را در روي زمين ايجاد كنند ،‌ كدامين مكر بازي ها و حيله گري ها وچپاولگري ها و دروغ ها و ستمگري ها اين مدينه ي آرماني را به وجود آورد .

 

تقوا و متقين در قرآن

با عظمت ترين پاداش اين است كه خداوند مردم با تقوا را دوست مي دارد .

« فَإنَّ الله يُحِبُ المتَقّين » [13] .قطعي است كه خداوند مردم با تقوا را دوست مي دارد .

« إنْ اَوْلِيَاوُهُ إلا المُتَّقُونَ وَلكِنَّ اَكْثَرهُمْ لا يَعْلَمُونَ » [14]. نيست دوستان خدا مگر مردم با تقوا ولي اكثر آنان نمي دانند .

اگر ما انسان ها طعم محبت خدا را مي چشيديم و عظمت محبت او را در مي يافتيم ،‌ يعني اگر درك مي كرديم كه خداوند ما را دوست مي دارد ،‌ و بالعكس ،‌ اگر درك مي كرديم كه طعم عظمت اين كه ما خدا را دوست بداريم يعني چه ،‌ آن موقع مي فهميديم درجه ي رشد وكمال انساني چيست و به كجا مي رسد . در اين صورت قطعاً در سود تحصيل عوامل به وجود آمدن محبت به خدا و جلب محبت خدا كه همان تقواست بر مي آمديم .

قرار گرفتن در جاذبه ي محبت خدا كه در نتيجه ي تقوا بوجود مي آيد ،‌ بالاترين مرحله ي تكامل يك انسان است زيرا تا آدمي از زرق و برق دنيوي حيات نگذرد و زنجيري را كه با دست خود به جهت علاقه به مال و منال و مقام و شهرت ،‌ به روح خود بسته است ، از رخ خود باز نكند ،‌ موفق بر قرار گرفتن در جاذبه ي محبت خدا وندي نمي شود .

خدا با مردم با تقواست : « وَاتَّقُوا الله وَ اعْلَمُوا اَنَّ الله مَعَ المُتَّقيِن»[35] و براي خدا تقوا بورزيد و بدانيد كه خدا با مردم متقي است .

همين معني در سوره ي توبه آيات 36 / 24/ 123 و سوره نحل آیة 128 نيز وارد شده است . البته همانگونه كه امير المومنين ( ع) فرموده است : «خدا با همه چيز و با همه كس است ‌» .

« مَعَ كُلِّ شَي ء َلا بِمَقارَنهٍ»[36]. «او با همه موجودات است ، بدون پيوستگي ». يعني معيت و نزديكي خداوند باهمه ي انسانها ، معيت و نزديكي نيست بلكه در اتصالي بي تكليف و بي قياس است كه فقط در رابطه ي ما بين خدا و مخلوقات است.

اگر بخواهيم تشبيهي ناقص درباره ياين ارتباط بياوريم ،‌مي توانيم بگوييم ،‌ مانند جسم وحياتي كه در آن وجود دارد يا انساني كه با روح است « روح با انسان » يا مانند عقل وعدد 2 تجريد شده كه بدون عقل نه به وجود مي آيد و نه بقايي دارد.

بار ديگر تأكيد مي كنيم كه هر دو تشبيه فوق براي آماده كردن ذهن به پرواز و صعود به فوق معيت و تقارن ها واتصال هاي جسماني است ، يعني مي خواهيم با اين دو تشبيه اثبات كنيم كه انسان با نظر به قواي عالي كه دارد مي تواند معيت وتقارن ها واتصال هاي فوق جسماني را درك و دريافت كند والا خاك بر فرق من و تمثيل من .

به هر حال ،‌ معناي اين كه خدا با مردم با تقواست ، با اين كه خدا با همه ي مردم است ، هدف و عنايت رباني است كه استعداد پذيرش آن را فقط تقوا مي تواند در درون انسان به وجود بياورد . به عبارت ديگر مردم با تقوا با تلاش و تكاپو در مسابقه ي خيرات و كمالات ،‌درون خود را آماده ي پذيرش فروغ الهي مي كنند و اين فروغ الهي همواره آنان را در بارگاه الهي قرار مي دهد. با كرامت ترين و شريف ترين انسان ها نزد خدا با تقواترين آنهاست .

«يَاَيُهَا النَاسُ اِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنع ذِكَرٍ وَاُنْثيَ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبَاً وَ قَبائِلَ لِتَعارِفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ الله اَتْقَئكُمْ اِنَّ الله عَليمٌ خَبير»[37] « اي مردم ها ، شما را از مردي وزني آفريديم و شما را ملل و قبيله هايي قرار داديم تا به يكديگر معرفت پيدا كنيد ،‌ {و براي زندگي هماهنگي كنيد}با كرامت ترين شما نزد خدا با تقواترين شماهاست .» بر اساس اين آيه كرامت طبيعي را خداوند به عموم انسانها عنايت فرموده است .

« وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا » : « ما فرزندان آدم را تكريم كرديم و آنان را در خشكي و دريا به جريان انداختيم و از هوا و پاكيزه به آنان روزي داديم و به مقداري فراوان از آن چه آفريديم برتري داديم»[38]

اين كرامت از نظر عظمت و ارزش قابل مقايسه با كرامت ناشي از تقواست ،‌كرامت طبيعي كه براي همه ي انسان ها عنايت شده است ،‌ در نتيجه ي تلاش وتكاپوي اختياري به دست نيامده است ،‌ به همين جهت اغلب مردم آن را نمي شناسند و از آن بهره برداري نمي كنند. اي گران جان خوار و پوستي مرا زان كه پس ارزان خريدش مـرا هركه بس ارزان خرد ارزان دهد گوهري طفلي به قرص نان دهد در صورتي كه كرامتي كه در نتيجه ي كوشش ها و تلاش ها و رياضت ها به دست مي آيد ،‌ داراي عظمت و ارزش فوق العاده است اين كرامت است كه انسان را براندازنده ي تقرب به بارگاه الهي مي كند . چنانكه خود آیة شريف با جمله ي « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏ »[39] اشاره مي كند ،‌ولي آن كرامت طبيعي خود به خود موجب تقرب به بارگاه خداوندي نيست . بهترين توشه ها و اجرها در دنيا و آخرت تقوي است . آياتي متعدد و همچنين جملاتي فراوان درنهج البلاغه و ديگر منابع حديثي با كمال صراحت بيان ميكند كه تقوا بهترين توشه ها در همه ي عوالم هستي است .

« وَ تَزَوًّدُوا فَانَّ خَيْرَ الزّادِ التَقويَ »[40] و توشه ي برگيريد زيرا بهترين توشه تقوا است .

« وَلَو اَنَّهُمْ وَامَنُوا وَ اتّقُوا لَمَثُوبَهٌ مِنْ عِنْدِ الله خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُون »[41] و اگر آنان ايمان بياورند و تقوا بورزند ،‌ قطعاً پاداش خداوندي{ براي آنان بهتر است .

اين مضمون در سوره ي آل عمران آيات 172 و 179 و سوره ي محمد ( ص) آیة 36 وسوره طلاق آیة 5 و سوره يوسف آیة 57 و سوره ي اعراف آیة 96 نيز آمده است .

عاقبت نيكو از آن متقين است .

« قُلْ مَتاعُ الدُّنيا قَليلٌ وَآلاخِرهُ خيرٌ لِمَنْ اتَّقَي وَلا تُظْلِمُونَ فَتيلاً »[42] به آنان بگو :‌ متاع دنيا اندك است و آخرت براي كسي كه تقوا بورزد بهتر است .

« لِلّذينَ اتَّقُوا عِنْدَ ربِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتَها الانْهارُ خَالدينَ فيها »[43] براي كساني كه تقوا ورزيده اند درنزد پروردگارشان باغ هاي بهشتي است كه اززير آنها نهرها جاري است .

« وَلَلدَارُ الاخِرَهِ خَيْرٌ لِلَذَّينَ اتَّقُوا اَفَلا تعْقِلُون»[44] و البته براي آخرت بهتر است براي كساني كه تقوا وزيده اند آيا تعقل نمي كنيد .

اين مضمون در آيات فراواني از قرآن مجيد آمده است ،‌ بديهي است كسي كه به نعمت عظماي تقوا موفق شده است از درجات پست حيواني عبوركرده و جان ، روان ،‌ من ،‌شخصيت ، و نفس خود را از آلودگي ها و كثافات تمايلات و هوي و هوسها و ظلم بر خويشتن و ديگران نجات داده ،‌ و آن را رهسپار كوي الهي كرده است . چنين شخص با تصفيه وتهذيب درون خود و با مهاركردن اميال وتمنيات حيواني خويشتن ،‌ توشه و اجري راكد ضرورت حيات معقول ايجاب مي كند ،‌ به دست مي آورد و همان گونه كه آن توشه و اجر اين زندگي طبيعي محض را در همين دنيا به حيات معقول مبدل مي كند ، همچنين در آن دنيا كه سراي جاوداني است حيات ملكوتي الهي را نصيب انسان متقي مي كند .

 

 

 

تقوا عامل جدايي حق از باطل را به وجود مي آورد :‌

« اي مردمي كه ايمان آورده ايد اگر براي خدا تقوا بورزيد ،‌ خداوند براي شما عامل تفكيك حق از باطل را عنايت مي فرمايد » .

به راستي اگر درون يك انسان مزبور به وجود نيايد ،‌ آيا مي توان ما بين آن درون و صندوق پر از مارهاي مهلك فرق گذاشت ؟ ! چه تاريك است دروني كه از نور روشنگر خالي باشد و براي صاحب آن درون هيچ چيز به عنوان حق و باطل مطرح نباشد .

« وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ » ، « و هر كسي كه خداوند براي او نوري عنايت نفرمايد ، نوري ندارد»[45].

مضمون اين آيه شريفه در مواردي از قرآن مجيد آمده است . اين قاعده ،‌ يعني تقوا ، كه اخلاص ركن اساسي آن است ،‌ و موجب به وجود آمدن نور وعامل جدايي حق از باطل مي شود ، از مهمترين دلايل آن مسئله است كه مي گويد بذرهاي معرفت حق و باطل و استعداد تفكيك آن دو از يكديگر در درون آدميان كاشته شده است. حيله ي مكر پردازان راهي به جان هاي مردم با تقوا ندارد.

« وَ إنَّ تَصْبِروا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدَهُمْ شَيئاً »[46]. اگر شما صبر پيشه كنيد و تقوا بورزيد حيله ي آنان ضروري بد شما نمي فرستد .

همان گونه كه گفتيم ،‌ تقواي راستين نوانيتي را در درون انسان ايجاد مي كند كه حق و باطل را تشخيص مي دهد وانسان با تقوا نوعي هشياري و فراست پيدا مي كند و واقعيات را در آن حدود كه امكان پذير است ، درك و دريافت مي كند .

 

اينكه در بعضي از روايات آمده است :‌

« مؤمن از يك لانه دو بار گزيده نمي شود » و اينكه :‌ « بپرهيزيد از فراست مؤمن ،‌ زيرا او با نور خدا وندي مي نگرد ».

دلايلي بر اين مدعي هستند كه جان شخص با تقوا از حيله گري ها و مكر پردازي ها در امان است . زيرا او با آن فرقان وفراست ومحاسبه و پرهيز دقيقي كه در برابر دشمنان وديگر مزاحمان حيات مادي ومعنوي دارد ،‌ منطقه ي جان و شخصيت و روح خود را از دست نمي دهد ،‌ اگر چه قفس كالبد نگهدارنده ي جان وشخصيت وروح با نيروي باطل شكافته شود و مرغ باغ ملكوتي او خارج از نوبت به پرواز در مي آيد. اگر واقعاً خداوند سبحان مورد اعتقاد قرار بگيرد ،‌ تقوا ضروري تلقي خواهد شد .

« بگو كيست كه از آسمان وزمين به شما روزي مي دهد ،‌يا كيست كه مالك گوش وديدگان است وكيست كه زنده را از مرده بيرون مي آورد مرده را زا زنده ،‌ وكيست {‌هستي }‌را تدبير مي كند ،‌ { آنان درپاسخ شما خواهند گفت :‌ الله } به آنان بگو {‌حال كه چنين است }‌چرا تقوا نمي ورزيد». عقل سليم انساني تلازم قطعي (‌لازم و ملزم بودن قطعي) اين دو حكم بديهي را درك و به آن اصرار مي ورزد .

الف : نظر تأمل وتعقل و قانون وشكه ملكوتي هستي دردو قلمرو انسان و جهان ،‌ به خداشناسي و اعتقاد موجود خدا منتهي مي شوديعني اعتقاد به وجود خدا نتيجه ي ضروري نظر و تأمل و تعقل درنظم و قانون و شكوه ملكوتي هستي است .

ب : اعتقاد به وجود خدا منتهي به حركت وتكاپو در مسير انجام تكاليف الهي وتقوا مي شود ، يعني انجام تكاليف الهي و تقوا نتيجه ي ضروري اعتقاد به وجود خداست .

 

بنابراين در هر موردي كه مشاهده كرديد ميان دو قضيه فوق تلازم وجود ندارد ،‌ يعني مثلا ً خداشناسي واعتقاد به وجود خدا ادعا مي شود ولي عمل به تكاليف وتقوا وجود ندارد ،‌ بدانيد كه قضيه اول كه جنبه ي عليت دارد مختل است ،‌ يعني ادعاي مزبور اساس ندارد. اگر يك انسان تقوا بورزد قطعي است كه خداشناسي و خداپرست خواهد بود .

« وَ لَقَدْ أرْسَلْنَا نُوحَاً إلي قَوْمِه ِي فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اِلهِ غَيْرُهُ اَفَلا تَتَقُونَ»[47]‌(‌ما نوح را به سوي قومش فرستاديم ،‌به آنان گفت :‌ اي قوم من ،‌ عبادت كنيد خدا را ، نيست براي شما خداي جز او ، آيا تقوا       نمي ورزيد.)

اين هم يك قاعده ي ثابت است كه اگر انسان تقوا بورزد يعني در زندگي شخصي و اجتماعي خود در اشكال وارتباطات متنوعي كه دارد ،‌از خرد و وجدانش پيروي كند و ازلجن سود جويي ها و خود كامگي ها و خود پرستي ها نجات پيدا كند ، نورانيتش در درون او به وجود مي آيد كه به طور قطع فروغ آن نور تا بارگاه خدا گسترده شده وحركتت به آن بارگاه ربوبي را ايجاب مي كند . اين قاعده را از آیة زير نيز مي توان استفاده كرد .

« يَا اَيُّهَا الَّذينَ وَ أمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا الله يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً »[48]

(اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر تقوا براي خدا بورزيد ، خدا به شما عامل جدايي { حق از باطل }‌را عنايت مي فرمايد.)

تقوا ، ظرفيت براي تحمل ناگواري ها را بيشتر و اراده را براي مقاومت در برابر شدايد تقويت مي كند .

« لَتُبْلَوُنَّ فِي اَمْوَالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الذَّينَ اُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنْ الذَّينَ اَشْركُوا اُذيً كَثيراً وَ إنْ تَصْبِرُوا فَانَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الاُمُور »[49].

البته شما درباره ي اموال ونفس هايتان آزمايش خواهيد شد و از كساني كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده است و از كساني كه شرك ورزيده اند ، مطالب آزار دهنده ي فراواني را خواهيد شنيد و اگر تحمل كنيد و تقوا بورزيد ،‌ { اين استقامت ازتجليات } تصميم و اراده ي قوي در امور است » .

اگر در ماده ي اصلي صبر و وقايه خوب دقت كنيم ،‌ خواهيم ديد تحمل و افزايش ظرفيت و خويشتن داري در مقابل عوامل متزلزل كننده ي دنيا ،‌ اگر عين ماهيّت صبر وتقوا نباشد ،‌ قطعاً از مختصات ذاتي آن دو است صبر و خويشتن داري ،‌ همان گونه كه در مباحث مربوط به صبر و شكيبايي مطرح كرديم ،‌ موجب شكوفايي و به فضيلت رسيدن استعدادهاي عالي انسان است ،‌ حتي چنانكه در مباحث گذشته ديديم ،‌ صبر ،‌ خود به تنهاي يا به اضافه ي شكر گزاري ،‌ يكي از عوامل بسيار مهم شناخت آيات خداوندي است ،‌ وچه معرفتي با ارزش تر از معرفت آيات الهي. اين معني در سوره ي ابراهيم ،‌ آیة 5 و سوره ي سبأ ، آیة 19 و سوره ي شورا ،‌ آیة 33 با اين جمله آمده است :‌

« در آن حقيقت { يا حقايق } قطعاً آياتي است براي هر صبركننده شكر گزار »‌.

به همين علت بوده است كه همه ي پيروزمندان حيات معقول در تاريخ ،‌ مردمي شكيبا ومتحمل در برابر شدايد بوده اند. و عده اي كه خداوند سبحان به مردم با تقوا داده است ،‌ چيست ؟‌امير المومنين (‌ع)‌مي فرمايد :‌

« وَاَرْغَبُوا فيما وَعَدَ المُتَّقينَ فَانَّ وَعَدَوُا اَصْدَقَ الوْعِدِ »[50]

(‌ و علاقه پيدا كنيد به آنچه كه خداوند متقيان را وعده فرموده است ،‌ زيرا وعده ي خداوندي راست ترين وعده هاست ) .

وعده هاي كه خداوند سبحان به مردم با تقوا داده است ،‌ فراوان و متنوع است ،‌ كه جامعترين همه ي آنها سعادت واقعي دنيا و آخرت است . اين كه گفتيم وعده هاي خداوند سبحان به مردم با تقوا فراوان و متنوع است ،‌ به اين جهت است كه به اضافه ي وعده هاي صريح در قرآن ،‌ انجام هر يك از تكاليف ،‌ جديد به صورت بجا آوردن بايستگي ها وشايستگي ها وچه به صورت اجتنابت از معاصي و ناشايستگي ها ، نتيجه اي را در بر دارد كه تحقق آن نتيجه ، به دنبال انجام آن تكليف يا تكاليف ،‌به طور مشخص و يا به طور كلي مورد وعده ي خداوندي است ،‌ به عنوان مثال خداوند براي كساني كه در بر آوردن نيازهاي مستمندان گام بر مي دارند ،‌ وعده ي طول عمر داده است . اين طول عمر نتيجه ي همان انجام تكاليف است كه مورد وعده ي خداوندي است . به اضافه ي اين وعده ي مشخص ،‌ همين انجام تكليف مورد وعده ي كلي خداوند است كه درباره ي انسانهاي باتقوا داده است . سوره ي بقره آیة 103 ،‌ سوره ي آل عمران آيات 15و 198 ،‌ سوره ي زمر آيات 20 و 73 دلالت اين مضمون دارند كه اگر ايمان بياورند و تقوا بورزند { براي اينان }‌پاداش است در نزد خدا كه بهتر است اگر بدانند ».

همين معنا در سوره هاي رعد آيه 35 ، فرقان آيه 15 ،‌ محمد (‌ص ) آیة 15 و آل عمران آیة 134 ، مرسلات آیة 41 . نبأ آیة 31 ،‌ تكرار شده است .

 


 

نتيجه‌

پس به طور كلي تقوا يعني خود نگهداري يعني تسلط بر نفس تقواي الهي يك خاصيتش اين است كه انسان را از محرمات الهي نگهداري مي كند و اين كه خوف خدا را در دل انسان جايگزين مي سازد وكسي كه تقوا دارد همه چيز دارد كه بالاترين پاداشها وهم در دنيا و آخرت مي گيرد در دنيا آرامشي كه همراهش ترس فقط از خدا دارد و در آخرت پاداش های فراوان و درجات بسیار بالا همانطور که در روایات و قرآن دیدیم.

 

 

 


 

نتیجه:

تقوا از مفاهیم کلیدی و بنیادی دین مبین اسلام محسوب می­شود که آیات و روایات به عنوان دو منبع اصیل معرفتی بسیار به آن پرداخته­اند. در قرآن کریم تقوا به سه معنا به کار رفته است: 1) به معنای حائل و مانع مادی 2) ترس از خدا و یا به تعبیر بهتر ترس از عقاب و یا عذاب او 3) رعایت اوامر و نواهی خداوند و یا عمل به طاعت و ترک معصیت. همچنین بررسی مفاهیم آیاتی که این کلمه در آنها بکار رفته است نشان می­دهد که دست یابی به اهداف برجسته و مهمی چون: فهم برين و آگاهي هاي عالي، ايمان به خدا و فرشتگان و كتب آسماني، عمل به عهد و پيمان، شكيبايي در برابر ناگواري ها، عدالت، دوري از برتري طلبي و فساد و ... از طریق تقوی بدست می­آید.

این مفهوم در نهج البلاغه نیز مرادف با مفهوم پرهیز به مفهوم منطقى آن نیست. تقوا در این کتاب، نیرویى است روحانى كه بر اثر تمرین‌هاى زیاد پدید مى‏آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یك طرف، سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود. به عبارت دیگر تقوی در نهج البلاغه مصونیتی است برای صاحبش و نه محدود کنندۀ وی. همچنین از منظر نهج البلاغه تقوا حالتى است كه به روح انسان شخصیت و قدرت مى‏دهد و آدمى را مسلط به خویشتن و مالك «خود» مى‏نماید .


 

منابع

·         قرآن کریم

·         نهج البلاغه

·         ایزوتسو، توشیهیکو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، تهران، شرکت سهامی انتشار،1361.

·         دستغیب شیرازی، عبد الحسین، گناهان کبیره، قم، انتشارات اسلامی، بی­تا.

·         راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب الفاظ القرآن، بیروت، دار العلم، 1412ق.

·         طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، حوزه علمیه، 1417ق.

·         طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش.

·         فخر رازی، ابو عبد الله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث، 1420.

·         مجلسی، بحار الانوار، بیروت: لبنان، دار الوفاء، 1404ق.

·         مطهری، مرتضی، ده گفتار، تهران، صدرا، 1386ش.

 



[1] (جمعه/2)

[2] «الحلال بين و 1_ر.ک»؛ زمخشری ، قسم 2، ص 255؛

[3] مائده، 27

[4]«الحلال بين و 1_ر.ک»؛ زمخشری ، قسم 2، ص 255؛

[5] یوسف/90-.ر.ک1_ (ده گفتار، 5) 2_رک (بحارالانوار ج 70 ص 136)3_ ر ک (گناهان کبیره، 1/13)4_ رک(گناهان کبیره، 1/14)

[6] زمر: 24

[7] نحل: 81

[8] اعراف : 26

[9] . لیل : 5  - طبرسی (ج 1، ص 119)

[10] روم : 31 - ر.ک (فراء، ج 2، ص 418؛ فخررازی ، ج 26،274) 2_ر.ک(ایزوتسو، 1361 ش ، ص 305

[11]  (طبرسی ، ج 3، ص 240، ذیل مائده : 2، ج 7، ص 113، ذیل حج : 1).

[12]  (نور: 52؛ انبیا: 48ـ49

[13]  (طباطبائی ، ج 5، ص163)

[14]  (فخررازی ، ج 3، ص223)

[15]  (طه : 113)

[16]  (روم : 31)

[17] (بقره : 183، 187)

[18] (اعراف/156)

[19]  1، ص 122)

[20] (بقره : 2ـ3؛ آل عمران : 133ـ134)

[21]  (بقره : 278)

[22] در آیة 187 سورة بقره

[23] (برای نمونه رجوع کنید به بقره : 187؛ انعام : 153)

[24]  (حجرات : 3؛ حج : 32) - ر.ک طبرسی ، ج 8، ص 769، ذیل زمر: 16) )2_ر.ک. طباطبائی، ج 14، ص 374 ) 3_ر.ک(طبرسی ، ج 1، ص 118، ج 2، ص 823؛4_ر.ک طباطبائی ، ج 19، ص 218)

[25]  (صدرالدین شیرازی، ج 1، ص 218)

[26] (انفال/29)

[27] ‌ (بقره/282)

[28]  (یونس/6)

[29]  (بقره/177)

[30]  1_ر.ک(قس ایزوتسو، 1361 ش ، ص 13)

[31] (مائده/8)

[32] (اعراف/128)

[33] (قصص/83)

[34] (سوره ي بقره آیة 177)

[35]  (بقره/194).

[36] (نهج البلاغه/ خطبه 1)

[37] (حجرات/13)

[38] (اسراء/70)

[39] (حجرات/13)

[40] (بقره/197)

[41]  (بقره/103).

[42]  (نساء/77)

[43]  (آل عمران/15)

[44]  (یوسف/109)

[45] (نور/40)

[46]  (آل عمران/120)

[47]  (مومنون/22 و 23)

[48] (انفال/29)

[49]  (آل عمران/186)

[50]  (نهج البلاغه، خطبه 110)