مقدمه
امروزه سوالی ذهن بسیاری از جوانان و مخاطبان مسائل اعتقادی را به خود مشغول نموده است . آیا قرآن پاسخگوی نیاز ها و مسائل روز است ؟ آیا تئوری های مطرح شده از سوی جوامع مختلف از سوی قرآن قابل پاسخ دادن هستند ؟ حال آنکه واژه هایی نظیر فرهنگ ، تمدن و آزادی بسته به دیدگاه مذهبی افراد مختلف ، تعاریف متفاوتی دارند و این تعاریف بیشترین تاثیر خود را بر افرادی دارند که از ویژگی "خودآگاهی" برخوردار نیستند . عدم خودآگاهی منجر به جهالت و پذیرش باورهایی می شود که نه تنها صحیح نیستد بلکه خروج از مسیر آفرینش که همانا کمال و سعادت است را باعث می گردد . لذا در این کوشش سعی بر آن داریم تا با بیان مفاهیم آزادی ، فرهنگ و تمدن از دیدگاه قرآن کریم ، تعاریف استاندارد و سنجیده هر یک را ارائه دهیم .
آزادی از دیدگاه قرآن
از نظر قرآن انسان موجودى است كه در انتخاب راه پس از هدايت، آزاد است. در آيه سوم سوره انسان پس از آن كه انسان را شنوا و بينا معرفى مى كند، مى فرمايد:
"انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا"؛ ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس. بر اساس اين آيه شريفه، انسان در انتخاب راه آزاد است و مى توان آن را بپذيرد و يا رد كند؛ بنابراين يكى ديگر از ويژگى هاى انسان، آزاد بودن اوست.
آزادی به دو دسته اصلی تقسیم می گردد :
1. آزادی فلسفی: انسان اساساً آزاد آفریده شده است. این مسألهای است که هم فلسفه و هم عقلا و هم منطق قرآن آن را مسلم میدانند. در روایتی، امیرمؤمنان به امام حسن(علیه السلام) میفرمایند: «لا تکن عبداً لغیرک، فقد خلقک الله حراً; هرگز بنده کسی نشو; چون خدا تو را در آفرینش آزاد آفریده است». منطق اسلام همین است که انسانها بالفطره خودشان حق انتخاب دارند و نباید چیزی را بر آنها تحمیل کرد.
2. آزادی حقوقی: انسان این حق را دارد که از تمام مظاهر حیات و طبیعت بهرهمند شود، چنانکه در قرآن آمده است: «خلق لکم ما فیالأرض جمیعاً» یا «سخّر لکم ما فیالسموات و الأرض جمیعاً». البته اینجا بحث است که این حقوق و آزادی، مطلق است یا نه. تمام اختلافهایی که بر سر مفهوم آزادی داریم، همین جاست.
از لحاظ حقوقی دو تعریف برای آزادی شده است: الف) «الانطلاق من القیود»; یعنی اینکه انسان در تصرفاتش از هر تقیدی آزاد است; ب) «امکان التمتع بالحقوق»; یعنی امکانات طوری در نظام فراهم شده باشد که هرکس بتواند به حقوق حقه خودش، مانند حق تعلیم و تربیت تا آنجا که قانون مشخص کرده است برسد.
حال کدامیک از این دو معنا صحیح است؟ معنای اول اصلا معقول نیست. آیا امکان دارد جایی از دنیا بدون حد و مرز بتوانند هر کاری که دلشان میخواهد انجام دهند؟ خیر; چون تزاحم میشود. اما معنای دوم معقول است; یعنی اینکه هر انسانی که دارای حق مشروعی است بتواند از حق خود به نحو احسن و اکمل بهرهمند شود. این معنای معقولی است که تمام عقلای جهان آن را میپذیرند. اگر پرسیده شود پس ارتباط آیه «لا إکراه فی الدین» با آیهای که میفرماید غیر از اسلام دینی از فرد قبول نمیشود چیست، گفته میشود «لا إکراه فی الدین» نمیخواهد بگوید کسی را اجبار در دین نکنید; این یک مسأله طبیعی در دین است. لذا این آیه میگوید که دین چیزی نیست که با چماق بشود به مردم باوراند و باید آن را با دلیل و برهان روشن کنید. آیه نمیگوید اسلام را عرضه نکنیم; بلکه میگوید برای مردم ادله را روشن کنید تا خودشان اسلام را بپذیرند. اما آیه «إنَّ الدینَ عند الله إلاسلام» و آیه «و من یَبتغِ غیر الإسلام دیناً فلن یُقبلَ منه و هو فیالآخرة من الخاسرین» میخواهد بگوید که بدانید دین پذیرفته پیش ما اسلام است. آن آیه میگوید حقیقت، زوربردار نیست و باید دلیل اقامه کنید و این آیه میگوید بدانید اگر غیر از اسلام دینی انتخاب کردید، در پایان کار متوجه میشوید صحنه را باختهاید. این منطق قرآن، منطق عقلی است، منطق ارشاد است.
امیرمؤمنان(ع) می فرماید: {لاتكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرّاً} : بنده دیگری مباش كه خدا تو را آزاد آفریده است. بنابراین آزادی در این رهیافت و بینش یك حق طبیعی است. امام صادق(ع) نیز آزادی را مهم ترین خصلت و ویژگی انسان می داند كه بدون آن نمی توان از زندگی دنیوی بهره گرفت و به رشد دست یافت; وی می فرماید: پنج خصلت و ویژگی است كه اگر در شخص نباشد از زندگی خود بهره ای نمی برد: وفای به عهد، تدبیر، حیا، حسن خُلق و خوی و آزادی كه جامع و در بردارنده همه آنهاست. به نظر می رسد كه در این رهیافت همه آن چه به عنوان ویژگی های یك زندگی موفق، سعادتمند و مطلوب برای فرد بیان شده در آزادی یافت می شود.
آزادی را می توان به دو صورت اثباتی و سلبی تعریف كرد. آزادی در معنای اثباتی آن «قدرت اعمال اراده» و در معنای سلبی آن «رفع موانع در جهت اعمال اراده» است. به نظر می رسد در اندیشه و بینش قرآنی مفهوم دوم مورد تأیید باشد; زیرا آزادی و اختیار را در انسان به جهت وجود عقل امری ثابت و طبیعی فرض كرده است كه می بایست با به كارگیری عقل و فعلیت در آوردن آن و نیز رهایی از موانع آزادی و اختیار بستر و زمینه «اعمال اراده» فراهم آید. در مفهوم قرآنی، آزادی دارای دو جنبه اثباتی و سلبی است، ولی جنبه سلبی آن اصل و جنبه اثباتی آن فرعی است. هدف از آزادی در اسلام این است كه انسان از تسلط دیگران رهایی یابد و همه قیدها و زنجیرهایی كه دست های او را بسته بگسلد. در این معنا، «رهایی از تسلط» به عنوان یك جنبه سلبی مورد توجّه است. انسان نمی كوشد تا چیزی را به دست آورد; زیرا در حقیقت آزادی ذاتی انسان است و انسان از همان هنگام زاده شدن حرّ و آزاد متولد می شود ولی در طول زندگی كس یا كسانی او را به انواع و اقسام بندها و قیدها در آورده و آزادی او را سلب نموده اند، پس اكنون می خواهد تا همان چیزی را آشكار و هویدا سازد كه ذاتی او بود و این امكان پذیر نیست مگر آن كه از بندها و قیدهای ظهور و بروز آزادی رهایی یابد.
در حالی كه آزادی در مفهوم قرآنی به عنوان یكی از شالوده های ذاتی انسان و بخشی از سرشت او است. بنابراین بدون این آزادی، «انسانیت» لفظی بی معنا و قالبی تهی است. آزادی انسان به عنوان یك عطیه و موهبت الهی است كه در نهان و نهاد انسان، به ودیعت نهاده شده است; بنابراین رنگ هیچ نظام و سیستمی را به خود نمی گیرد تا براساس و یا در محدوده آن بررسی و مورد مطالعه قرار گیرد و به عنوان یك آرمان اجتماعی طرح گردد. در نگرش قرآنی آزادی در همه شقوق آن یك امر ذاتی است. به این معنا كه خداوند به جهت ایجادی و ربوبیت، یعنی به دلیل آفریدگاری و پروردگاریش بر انسان «حاكمیت» و سلطه دارد، امّا دیگران را بر او حاكمیت و تسلطی نیست و انسان از این جهت آزاد مطلق است و تنها بند خداست نه كس دیگر. حال این كس در هر مقام و منزلتی باشد. از این رو هیچ كس یا چیز دیگری بر انسان هیچ گونه حق و حاكمیتی ندارد. این چنین انسانی جانشین خداوند در زمین است. در حقیقت انسان با پذیرش حاكمیت و ایمان به خداوند، مساوات همه افراد را در به دوش كشیدن این بار سنگین امانت الهی (خلیفه و جانشینی)،پذیرفته و از حاكمیت های بشری رهایی یافته و هیچ كسی را بر خود برتر و حاكم نمی بیند.
مقصود از حاكمیت مطلق خداوند این است كه انسان آزاد است و هیچ كس، طبقه و یا گروهی بر او سروری، سیادت و حاكمیت ندارد. این اصل قرآنی، هر گونه، زورگویی، بهره كشی و سلطه انسان بر انسان را نابود می نماید. خداوند در قرآن به این مسأله توجّه داده و بیان می دارد كه هدف پیامبران در طول تاریخ تثبیت آزادی از دست رفته انسان از راه نفی موانع بروز و ظهور آزادی در فرد و جامعه بوده است: «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَـلَ»]اعراف/ ۱۵۷[ و از آنان قید و بندهای سنگین را بر دارد كه بر آنان مقرر شده بود » .
لذا در نگرش قرآنی، فرد زمانی آزاد است كه بتواند بر خود و بندهای درونی و شهوانی چیره شده و از بند بندگی و بردگی بیرونی و سلطه دیگران رهایی یابد; یعنی هم در بُعد روان شناسی و نیز در بُعد اجتماعی از آزادی های رفتاری و اندیشه ای برخوردار باشد. در این هنگام است كه می توان او را موجودی واقعاً مختار و آزاد و مسؤلیت پذیر دانست و به عنوان یك انسان كامل، خلیفهٔ اللهی و جانشینی خدا را به او واگذار نمود.
جایگاه فرهنگ در قرآن
فرهنگ عبارت است از همهي نهادها، فنون، هنرها، رسوم و سنت ها ، ادبيات و اعتقادات متعلق به يك قوم كه به اكتسابي و نيز در جريان آموزشهاي گوناگون از نسلي به نسل ديگر انتقال مييابد. واژههاي فرهنگ در زبان عربي «الثقافه» است كه در قرآن چنين واژهاي وجود ندارد، اما در پارهاي از آيات قرآن مفاهيمي نزديك به واژهي فرهنگ وجود دارد. مفاهيمي مانند: ملت، سنت، امت، دين و خلق كه هركدام بيانگر عنصري از عناصر متعدد فرهنگ هستند.
واژهي «ملت» بيشتر ناظر به بعد اعتقادي يك فرهنگ است كه ممكن است تركيبي از عقايد صحيح و پسنديده يا خرافي و افكار غلط باشد. خداوند متعال در آخرين آيه از سورهي حج مسلمانان را به تبعيت از ملت ابراهيم فرا ميخواند و ميفرمايد: « ملة ابيكم ابراهيم» و يا در آيهي 120 سورهي بقره متذكر ميشود كه «يهوديان و مسيحيان از تو راضي نميشوند مگر از ملت آنان تبعيت كني.»
مفسران «ملت» را در اين آيات به معاني مذهب، نحله فكري، خواستهها و راه و رسمي كه در بين يك قوم معمول است تفسير كردهاند. تعبير «ملت» در قرآن گاه به طريقه و روش بتپرستان نيز اطلاق شده است. چنانكه در آيه 89 سورهي اعراف ميخوانيم كه پيامبران خطاب به قوم خود ميگفتند:« ما قطعاً بر خداي خود افترا بستهايم چنانكه در ملت شما داخل گرديم.» .بنابراين ميتوان گفت آنچه مشركان بدان پايبند بوده و حاضر به از دستدادن آن در مقابل پيامبران نبودهاند چيزي جز مجموعهاي از اعتقادات، آداب و رسوم و در يك كلام فرهنگ مبتني بر شرك نبوده كه از آنها با تعبير «ملت» سخن به ميان رفتهاست.
در آيه 26 از سورهي مؤمنون، فرعون در مقام تكذيب موسي عليهالسلام به قوم خود ميگويد:« اني اخاف ان يبدل دينكم او ان نظير في الارض الفساد» يعني «من بيم آن دارم كه موسي دين شما را از دست شما بگيرد و يا در زمين فساد ايجاد كند.»
منظور از «دين» در اين آيه همان فرهنگ و راه و رسمي است كه فرعون برقوم خود تحميل كرده نه ديني كه موسي عليهالسلام فرعون را به آن دعوت و براي ترويج آن برانگيخته شده است.
و بالاخره واژهي «خُلق» كه به معناي عادت، طبع، مروت و دين ميباشد. اين كلمه در دو آيه آمدهاست: نخست آيهي چهارم از سورهي ن والقلم كه در وصف رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرموده: «انك لعلي خلق عظيم» كه «خلق» به معناي خلق و خوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم است.
و ديگر در آيهي 137 سورهي شعرا: «ان هذا الا خلق الاولين» كه مفسران واژهي «خلق» را در اين آيه به معناي راه و رسم بيان كردهاند. به اين ترتيب كلمه «خلق» ناظر بر اخلاقيات و رسومي است كه بيشتر در فرهنگ يك جامعه متجلي ميشود. با آمدن اسلام فرهنگ غني قرآن و معارف قرآني در اختيار بشريت قرار گرفت و درواقع اسلام آمد تا فرهنگ زلال و سازندهي قرآن را جايگزين فرهنگ جاهليت و شركآلود نمايد.
روشن است كه اگر در جامعهاي كتابي بيايد و بخواهد فرهنگ منحط را براندازد و فرهنگ توحيدي و عدالت محور را گسترش دهد تا چه اندازه دشمن پيدا ميكند. دشمناني كه براي رسيدن به مقاصد خود و جلوگيري از هر گونه تأثيرگذاري و سازندگي از پيشرفتهترين ابزار در هر زمان استفاده كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه بايد عقايد، فرهنگ، اخلاق و ايمان را مورد تهاجم قرار دهند و به سراغ مبارزهي فرهنگي رفتند.
توسعه فرهنگی و آموزههای قرآنی
بر پایه این برداشت نگرش قرآن به توسعه فرهنگی چگونه است؟ به نظر میرسد كه قرآن به عنوان رسالتی كه بر عهده پیامبران گذاشته شده، به مقوله توسعه فرهنگی اهتمام ویژه داشته است. حركت فرهنگی پیامبر در راستای روشنگری و ایجاد تمدن فرهنگی بود. آموزههای قرآنی به دنبال امت سازی میبایست به توسعه همه جانبه یعنی توسعه انسانی توجه میداشت. توسعه انسانی دربرگیرنده توسعه فرهنگی است. اگر بپذیریم كه شاخصهای توسعه فرهنگی امور پیش گفته است، همه این موارد را میتوان در آموزههای تمدن ساز و امت ساز قرآن یافت. حتی در ابعاد هنری و هنرهایی كه اكنون به عنوان شاخصهای اصلی فرهنگی شمرده میشود، قرآن به آن موارد توجه داشته است. موسیقیایی آیات قرآن موجب شد تا هنر موسیقی در تمدن اسلامی از شكل لغو و بیهوده خود خارج شده و به عنوان خلاقیت و تاثیرگذاری فرهنگی و تمدنی نقش فعال و سازندهای را به عهده گیرد. قصص و داستانهای قرآن، جو فرهنگی را به شیوهای تغییر میدهد كه داستان به عنوان ابزاری مفید و سازنده با كاركرد و كار ویژههای خاص در توسعه فرهنگی نقش بازی میكند. این گونه است كه هر امر فرهنگی مضر و زیانبار یا تغییر ماهیت و هویت میدهد و یا با بازسازی و دگردیسی در راستای اهداف توسعه انسانی وارد میدان میشود.
قرآن و تمدن
قرآن به ِانحاء گوناگون بر تمدن اسلامي تأثير نهاده . در يك نگاه كلي , چهار نوع يا قسم تأثير پذيري را مي توان براي تمدن اسلامي ,از قرآن ,تشخيص داد.
1-تأثير مستقيم كه علوم و دانش هاي چون تفسير ,شأن نزول ,قرائت ,اعجاز و تاريخ قرآن كه در راستاي تحقيقات قرآني پديد آمدند .
2- تأثير غير مستقيم , تمام علوم و دانشها, اختراعات ,صنايع آثار هنري و بناهاي كه در نتيجه تشويق ها و در ترغيب هاي قرآني و سنت ,نصيب مسلمانان شد.
3- تأثير كمي كه ما حصل و حاصل جمع دو نوع تأثير پيش است . يعني مجموع دست آوردهاي علمي و فني و هنري مسلمين را در يك تعبير ديگر مي توان تأثير كمي قرآن نام نهاد .
4- تأثير كيفي كه مهمتر از همه است . و آن نفوذ و رسوخ انديشه هاي قرآن در زير ساخت ها فكري و بنيان هاي فكري و اعتقادي ملل مختلف .و تغيير و تحول بنيادين و همه جانبه در اين زير ساخت ها فكري بود كه در واقع ,شالوده تمدن عظيم و درخشان اسلامي از اين جا پي افكنده شد.
تعریف تمدن
تمدن در لغت يعني به اخلاق اهل شهر آراسته شدن. انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و اُنس و معرفت ,همچنين در شهر بود و باش كردن و انتظام شهر نمودن . اما در اصطلاح ,واژه تمدن ,در حوزه هاي مفهومي متعدد و احيانا متفاوتي به كار رفته است . جمعي .آن را مرادف وهم معنا با اصطلاح و فرهنگ دانسته اند . برخي بين تمدن و فرهنگ رابطه جزء و كل قائلند. وعده اي نيز تعريفي كاملاٍِْ متفاوت از فرهنگ ,از آن ارائه داده اند.
ويل دورانت ,تمدن شناسي معروف امريكايي مي گويد : تمدن را مي توان به شكل كلي آن , عبارت از نظم اجتماعي دانست كه در نتيجه وجود آن ,خلاقيت فرهنگي امكانپذير مي شود .و جريان پيدا مي كند ,در تمدن ,چهار ركن و عنصر اساسي ميتوان تشخيص داد كه عبادتند از پيش بيني و احتياط در امور اقتصادي ,سازمان سياسي ,سنن اخلاقي و كوشش در راه معرفت و بسط هنر ).
به عبارت ديگر تمدن يعني ,عبور كردن بشر از مرحله زندگي غارنشيني- و انفرادي كه در آن مرحله تنها بر طرف كردن حاجات اوليه زندگي دغدغه اش بود – و پيوستن به زندگي جمعي و رسيدن او به مرحله اي رشد اقتصادي و كمال فكري و روحي كه زمينه براي خلاقيت هاي فرهنگي مساعد و مهيا گردد .لازمه ضروري چنين جامعه اي ,وجود عناصر چهار گانه فوق است . يعني نمي توان جامعه اي را تصور كرد كه به اين مرحله از رشد رسيده باشد ولي سازمان سياسي نداشته باشد يا از پيش بيني و احتياط در امور اقتصادي بر خور دار نباشد و...
دكتر علي شريعتي تعريف ديگري از تمدن دارد . مي گويد : تمدن به معناي كلي عبارت است از مجموعه ساخته هاي و اندوخته هاي معنوي و مادي جامعه انساني . وقتي كه مي گوئيم ساخته هاي انساني مقصود آن چيزي است كه در طبيعت در حالت عادي وجود ندارد و انسان آن را مي سازد . بنابراين ساخته انساني در برابر ساخته طبيعت قرار مي گيرد . ساخته انسان يعني چيزي كه در دنيا وجود دارد و ساخته طبيعت نيست . مقصود از اندوخته عبارت است از انباري از تجربه ها, و داده ها و دانش و قرار دادها و اختراع هاي گذشته يا ديگران كه به جامعه به ميراث مي رسد .
ليكن با محدود ساختن بررسي موارد كاربرد به علوم اجتماعي .مي توان نظمي در معاني گوناگون ايجاد كرد و مي توان در يافت كه دو مضمون در يافت كه دو مضمون در تعريف هاي مختلف وجود دارند.
(1) مضمون اصلي اين است كه تمدن صورتي از فرهنگ محسوب مي شود . در درون اين مضمون سه شكل كار برد اصلي وجود دارد :
الف: تمدن و فرهنگ مترادف يكديگرند .
ب :تمدن زماني همان فرهنگ است كه مشخصه دومي عناصر و خصوصيات كيفيتا پيشرفته تري باشد كه با برخي معيارهاي پيشرفته قابل سنجش باشند .
(2) مضمون اولي ,فرعي , فرهنگ را در نقطه مقابل تمدن قرار مي دهد در اين مضمون معناي فرهنگ تغيير كرده همه عقايد و آفرينش هاي انساني مربوط به اسطوره دين ,دين هنر و اديبان را شامل مي شود , حال آنكه تمدن به حوزه خلاقيت انساني مرتبط به فن آوري (تكنولوژي )و علم اشاره مي كند .
در دنياي امروز هر نوع ترّقي، تكامل و پيروزي انجام بگيرد، اگر چه در بُعد مادّي و همراه با گناه، انحطاط، ظلم و تجاوز باشد بدون توجّه به قانون الهي آن را پيشرفت مي داند ولي در فرهنگ قرآن كريم، قوانين تشريعي الهي را كه از طرف خدا آمده است، مكمّل قوانين تكويني آفرينش و خلقت مي داند، چنان چه هر تمدّني، برنامه عملي آن ها به قوانين الهي بيشتر مأنوس باشد و با قوانين تكويني منطبقتر و براي خدا عمل كنند و تسليم در برابر قوانين الهي باشد، آن تمدّن را پيشرفته مي داند، و برنامه خواستههاي مادبي آن ها هم حساب شدهتر خواهد بود، و هر تمدّني پايبند به قوانين الهي و انبياء نباشد و فرهنگ پذيرش، نسبت به قوانين الهي نداشته باشد، آن را علاوه بر اين كه تمدّن نميداند، پيشرفت هم نمي داند و مسير آن را به سوي انحطاط و نابودي مي انگارد بنابراين لازم است به آيات ذيل توجّه شود:
1. فَأَمَّا مَنْ طَغَي وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَي(1) پس هر كس از حكم شرع خدا سركش و طاغي شد، و زندگي دنيا را برگزيد، دوزخ جايگاه اوست. محدود كردن زندگي را به پيشرفتهاي مادّي، نه تنها پيشرفت در تمدّن نمي داند، بلكه نوعي طغيان مي داند كه موجب عذاب خواهد شد.
2. در مورد فرعون كه پيشرفت مادّي فوقالعادهاي دارد و جزء اركان تمدّن بشري در تاريخ شناخته ميشود، قرآن كريم ميفرمايد: وَقَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَي أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّي يَرَوُا الْعَذَابَ الألِيمَ(2) و موسي به پروردگار خود عرض كرد بارالها تو به فرعون و فرعونيان در حيات دنيا ملك و اموال و زيورهاي بسيار بخشيدي كه بدين وسيله بندگان را از راه تو گمراه كنند، بارخدايا اموال آن ها را نابود گردان و دلهايشان را سخت بربند، كه اينان هرگز ايمان نياورند تا هنگامي كه عذاب دردناك را مشاهده كنند.
منابع
1.قرآن کریم
2. پيام جاودانه ، محمدرضا حكيمي
3. مباحثي در تاريخ و علوم قرآني، دكتر مجيد معارف
4. مفهوم آزادی از دیدگاه قرآن ، منصور میراحمدی
5. تحلیل مفهومی آزادی در قرآن، مقالات ارسالی به آفتاب ، خلیل منصوری
6.آزادی در قرآن ، مشارکت16/1/1379 ، محمدهادی معرفت
7.نقش قرآن در تمدن اسلامی ، محمدرضا امینی
8. قرآن، كدام تمدن را پيشرفته ميداند؟ ،واحد دار القرآن تبیان زنجان
9. سوره اعراف ، آیه 89 ، 157
10 سوره مومنون ، آیه 26
11.سوره بقره ، آایه 120
12.سوره شعرا ، آیه 137