مکتب محی الدین ابن عربی 

وقتی جستجو در تصوف ایران موضوع بحث است،بدون شک طرح گفتگویی درباب ابن عربی(صوفی وعارف اندلسی) ضرورت ندارد.اما چون ادب صوفیه (نظم ونثر)وهمچنین آنچه در نزد متاخران  عرفا به عنوان علم تصوف خوانده می شود برطریقه ابن عربی ومخصوصا براساس تعلیم اودر فصوص الحکم مبتنی است،بدون اشارت به احوال واقوال اوجستجو در تصرف ایران ممکن نیست.چرا که سررشته نفوذ روحانی وفکری او را در ایران باید از خود او ومخصوصا از دوره اقامت اودر شام وروم جستجو کرد.

مسافرتهای او در شرق که او رابا بعضی مشایخ ایرانی چون شهاب الدین عمر سهروردی ،شیخ سعد الدین حمویی وشیخ اوحد الدین کرمانی ارتباط داد وارتباط با خانواده شیخ مکن الدین اصفهانی در مکه که شیخ اشعار عاشقانه ترجمان الاشواق را ظاهرا در خطاب به دختر او عین الشمس نظام سرود،وبالاخرهم مصاحبت طولانی با مجد الدین سحق که ارادت پسر وی صدر الدین قونوی وخانواده او را به وی ارمغان نمود،نفوذ فکر وفرهنگ شرقی وایرانی  را در وی قابل ملاحظه ساخت والبته غیر از این عوامل ،تاثیر اجتناب ناپذیر آثار واقوال متصوفه عراق وخراسان هم که از این آشناییها نمی توانست جدا باشد،بی شک در مجموع  یا قسمتی از تعلیم او بی انعکاس نیست.

دربین آثار او مخصوصا کتاب فصوص الحکم تاثیر قابل ملاحظه ای  در تصوف ایران یافته است وشروح متعدد که بر آن نوشته اند از اینجاست .فتوحات مکیه هم مخصوصا از جهت اشتمالش بر بعضی مبادی شیعه قابل ملاحظه است وبه قولی اگر یک صوفی شیعه هم در بعضی از مباحث مذکور در ین کتاب عظیم می خواست چیزی بنویسد،شاید با آنچه شیخ درین زمینه نوشته است تفاوتی نمی یافت.

رساله اسفاراوکه شامل شرح اشارت به سفرهای سه گانه سالک:سفرالی الله،سفرفی الله،سفرمن الله است.

تاثیر وانعکاسی در حکمت وادب صوفیه وحکما باقی گذاشته است وکتاب عظیم اسفار اربعه صدر المتالهین از تاثیر آنبر کنار نیست.ترجمان الاشواق وشرح آن نیز از لحاظ تاویل عرفانی  اشعار عاشقانه،رهگشای جالبی برای فهم وتفسیر اشعار صوفیه واقع شده است.با آنکه خود شیخ وحتی شاگردان بلافصل وی ظاهرا سسلسه خاصی به نام او به وجود نیاوردند.مکتب ابن عربی وتعلیم اودر مسائل مربوط به وحدت وجود ،فیض اقدس،فیض مقدس،مسله انسان کامل،مساله وحدت جوهری ادیان ونظایر آنها مخصوصا به وسیله شاگرد دست پرورده اش صدر الدین قونوی ذر بین صوفیه تدریجا انتشار قابل ملاحظه ای یافت.

اینکه بعضی آثار او در فکر ریمون لول اسپانیایی از حکما ومتالهین اسکولاستیک هم تاثیر بگذارد وکتاب معراج او به نام الاسراء الی مقام الاسری درپیدایش کمدی دانته به نحوی موثر افتاده باشد جنبه حیاتی وپر تحرک آثار اورا نشان می دهد ونقش افکار او را در ادب صوفیه ایران بیشتر در خور عنایت می کند.

صدر الدین قونوی که مکتب ابن عربی از طریق تعلیم وتقریر او نشر وترویج شده است، علاوه بر تصوف عرفان در علوم ظاهر نیز صاحب نظر بود ،چنانکه جامع الاصول در علم حدیث تالیف ابن الاثیر ابوالسعادت (وفات606)را به یک واسطه از مولف روایت می کرد وقطب الدین شیرازی (وفات710)هم آن را بر وی قرائت کرد واز وی اجازه روایت گرفت.

خواجه نصیر الدین طوسی (وفات672)استاد همین قطب الدین نیز در حق وی با ادب وتکریم سخن می گفت،وگویند وقتی صدرالدین ،یکی از رسایل خود را با مکتوبی نزد وی فرستاد ،خواجه در جوابش  نوشت که خطاب عالی مولانا الاعظم هادی الامم کاشف الظلم صدر المله والدین مجد الاسالام والمسلمین لسان الحقیقه برهان الطریقه قدوه السالکین الواجدین ومقتدی الواصلین المحققین ملک الحکما والعلما فی الارضین ترجمان الرحمن افضل واکمل جهان ادام الله ظله به خادم دعا وناشر ثنا مرید صادق ومستفید عاشق محمد طوسی رسید،بوسیده بر چشم نهاد .رساله سوال وجواب او با خواجه نصیر که به نام المفاوضان یا اجوبه المسائل معروف است ارتباط علمی او را با علمای عصر نشان می دهد .مسائل مورد بحث در زمینه بحث در زمینه مباحث فلسفی مثل وجود وماهیت ومساله الواحد لا یصدر رعنه الاالواحد ونظایر آنست که اشتغال ذهن صدر الدین را به مباحث فلسفی وکلامی نشان می دهد.

غالبا آثار شیخ صدر الدین در واقع تقریر وتهذیب وتنقیح اقوال شیخ محی الدین است وهمین تقریر قونوی بود که بین تعلیم مکتب ابن عربی وتصوف ایران ارتباط واتصال واقعی برقرار کرد،همین نکته که او از یک طرف استاد قطب الدین شیرازی شارح معروف حکمه الاشراق سهروردی ،از یک طرف شیخ واستاد فخر الدین عراقی شاعر وعارف مشهور ومصنف معروف رساله لمعات وبالاخره از جانب دیگر معاصر شیخ سعد الدین حمویی و مولانا جلال الدین رومی محسوب می شد،محیط عرفان حوزه اورا شامل جمع وتلفیقی بین تعلیم مکتب ابن عربی ،حکمت الاشراق وتصوف ایرانی می کرد.خود وی چنانکه جامی خاطر نشان می کند ،بیش از هر چیز نقاد کلام شیخ محی الدین است ومقصود شخ در مساله وحدت وجود بر وجهی که مطابق عقل وشرع باشد ،جز به تتبع تحقیقات وی وفهم آن شایسته است میسر نمی شود.

 دربین آثار وی آنچه مخصوصا از همین جهت اهمیت دارد،غیر از آثاری که در سطور گذشته به مناسبت مذکور افتاد،النصوص فی تحقیق طور المخصوص،مفاتیح الغیب،الفکوک فی مستندات حکم الفصوص وتفسیر سوره الفاتحه را باید نام برد که هرچند غالب آنها از لحاظ شناخت احوال خود شیخ صدر الدین هم حایز اهمیت است،نقش قابل ملاحظه ای در ترویج وتهذیب تعلیم ابن عربی دارد.

وی در رساله وصیه الشیخ صدر الدین عند الوفات ،خاطرنشان می کند که بعد از وی اصحاب در کلام وی وکلام شیخ به تامل در آنچه صریح ومنصوص است،اکتفا کنند به تاویل ظاهر وتفصیل مجمل نگرایند ودر این باب کلام هیچکس را نشنوند مگر آنکه امام مهدی را درک کنند وفقط آنچه را ،وی از آن خبر می دهد اخذ کنند نه از دیگران.دراین وصیت شیخ ظاهرا تاثیر صحبت شیخ سعد الدین حمویی هم به قدر نفوذ کلام محی الدین بارزست وبا توجه به ارتباط شیخ با خواجه نصیر طوسی ،وجود نوعی گرایش به تشیع را در عقاید وتعالیم او نمی توان نادیده گرفت.در بین بدایع اقوال اودر مسائل حکمت وعرفان باید اشاره به قولی کرد که در باب حقیقت،وجود ماسوی الله دارد وآنجا  نشان می دهد که هرچند وجود در حقیقت ،واحد وعین حق است اما این قول بدان معنی نیست که ماسوی الله وجودش چنانکه شاعر عرب ادعا می کند بکلب باطل باشد وقول به باطل بودن وجود ممکنات :مبنی بر آنست که اگر توجه به حق نباشد وجود آنها اقتضای عدم دارد،اما این توجه حالی از احوال ذات وحکمی از احکام اسم اوست پس حقیقت داردوبدین گونه وجود ماسوی باطل ومجاز ووهم نیست،این هم که از این ممکنات به شیی تعبیر می شود از آن روست که شیئیت آنها در مفهوم ثبوت در علم حق است نه تعین وتقرر در خارج.به هر حال این بیان که تفصیل آم را شیخ در نفحات ومفتاح الغیب تقریر می کند،توهم پندار گرایی مطلق را در تعلیم وجودی مکتب ابن عربی محل تامل می سازد.

با وجود شاگردان ممتازی چون فخر الدین عراقی ،موید الدین جندی وسعید فرغانی ،طریقه او در مکتب ابن عربی بیشتر به وسیله عبد الرزاق کاشانی نشر شد که تربیت از مشایخ سهروردیه داشت واز مطالعه فصوص به عقاید وتعلیم مکتب ابن عربی علاقه یافته بود.البته فخر الدین عراقی هم در کتاب لمعات ودر بعضی اشعار خویش طریقه ابن عربی را در شعر وادب صوفیانه وارد کرد اما تقریر علمی مکتب ابن عربی بعد از شیخ صدرالدین به وسیله شیخ عبد الرزاق انجام یافت که مکاتبه  بین علاءالدوله سمنانی  در عین حال نشان می دهد این مکتب در بین صوفیه ایران،تا چه حد با انکار ومخالفت مواجه بوده است.

 اینکه عبد الرزاق تعلیم ابن عربی را نه از طریق شاگردان وی یا اصحاب صدر الدین قونوی تلقی کرد،بلکه از طریق مطالعه وتحقیق به آن پی برد،نشان می دهد که مکاشفات ابن عربی بیشتر از مقوله حکمت ومعقولاتست نه سنت ومرویات ،از همین روست که مدتی بعد از انتشارش هم در بین عرفای شیعه مورد توجه واقع گشت وهم اهل سنت از سهروردیه گرفته تا کبرویه ،تدریجا آن را اخذ نمودند وهریک موافق با مذاق خود آن را تنقیح وتقریر کردند.

در واقع عبد الرزاق کاشانی هرچند در عرفان علمی مروج مکتب ابن عربی بوده است ،در طریقت پیرو سهروردیه محسوب است واز همین رو در تقریر عقاید محی الدین به تقلید وتبعیت صرف از شیخ نپرداخته است،بلکه تعلیم کشفی محی الدین را با تربیت ذوقی شیخ سهروردی به هم تلفیق کرد وچاشنی حکمت نیز بر آن افزود .بدین گونه هرچند آثار او شامل شرح فصوص الحکم وشرح مواقع النجوم محی الدین عربی است وتاویلات القرآن یا تاویل الایات اوکه به سبب قرب ماخذ به تفسیر محی الدین معروف شده است و همچنین شرح او بر منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری نیز مبنی بر مشرب وحدت وجود مکتب ابن عربی واقع شده است وبه همین سبب هم بعضی شارحان دیگر که بعد از وی کتاب منازل السائرین راشرح کرده اند برکار وی طعن ودق نموده اند واز این همه ،استغراق او در تعلیم مکتب ابن عربی پیداست،لیکن باز در خیلی مواضع نیز استقلال فکری نشان می دهد ودر بعضی موارد اقوال ابن عربی را با تعلیم شیخ سهروردی وامام غزالی تلفیق می کند وعلت عمده توفیق او در نشر وترویج مکتب ابن عربی در بین متصوفه ایران تا حدی همین  نکته بود که وی با دقت فکر واصابت نظر تقریر تازه ای از آن تعلیم عرضه کرد وواسطه نشر ونقل مباحث عمده مکتب ابن عربی در تصوف ایران گشت.

شیخ شرف الدین داود بن محمود ساوی قیصری ،ظاهرا در کاشان در نزد شیخ عبد الرزاق به تعلم وتلمذ اشغال داشته است وعبد الرزاق در عین حال مرشد ومربی وی طریقت هم بوده است.

اثر عمده او غیر از شرح فصوص الحکم محی الدین مقدمه جالبی است برآن به نام مطلع خصوص الکلم فی معانی فصوص الحکم که در تقریر تعلیم مکتب ابن عربی رساله ای مستقل محسوبست وبیش از اصل شرح که ذی المقدمه است طرز تلقی شخصی او را از مسائل عرفانی وحکمی نشان می دهد.دراین مقدمه وی با لصف بیان وایجازی  عاری از ابهام مطالبی را مطرح می کند که توجه بدان برای جستجو در تصرف ایران ومکتب ابن عربی اهمیت خاص دارد .از آن جمله در بحث راجع به وجود خاطر نشان می کند.

حق عین وجود است به اعتبار اسما وصفات خویش در مراتب ،تجلی وظهور دارد وآنچه جامع این مراتب وکاشف از مقام واحدیت است مرتبه الوهیت نام دارد.درابره آنچه اعیان ثابته خوانده می شود خاطرنشان می کند که آنها صورتهای معقوله در حضرت علمیه حق به شمار ند وفائض از ذات وی هستند. از آن جمله نیز آنچه کلی است ماهیات و آنچه جزیی است هویات نام دارد.

 راجع به عالم که عبارت از ماسوی الله ومستند علم به حق از حیث اسماء وصفات اوست می گوید چون هر فردی از افراد عالم مظهر اسمی از اسماء حق است وهریک از اواع واجناس مربی حقایق عالم شهادت محسوبند علم به تمام عالم سیر در مراتب است واینجاست که ضمن بحث از مراتب وجود حضرات خمس را از غیب مطلق ،شهادت مطلق ،غیب مضاف اقرب به غیب،وغیب مضاف اقرب به شهادت سخن می گوید ،انسان را به عنوان حضرت جامعه نشان می دهد که عالم ارواح وعقول مجرد وعالم مثالی نیز هست.اما از آنجا که انسان مظهر اسم الله محسوبست واین اسم برجمیع اسماء حق مشتمل  ودر عین حال مقدم است ،حقایق عالم همگی مظاهر حقیقت انسانیه محسوب می شوند از این روست که اهل عرفان عالم مفصل را انسان کبیر خوانده وانسان مجمل عالم وعلم صغیر تلقی کرده اند وانسان به خاطر همین اشتمال بر حقایق عالم است که مستحق عنوان خلافت الهی شده است وانسان کامل که متحقق به اسم جامع الهی است در همه عوالم ومراتب وجود سریان دارد ودر تبین همین دعویست که قیصری به مناسبت،ذکی از بعضی اجزاء خطبه البیان منسوب به علی ابن ابی طالب علیه السلام می کند که در صحت انتساب آن جای بحث است.باری حقیقت انسانیه که درعالم انسان هم که عالم مجمل است،اجملا همان ظهورات را دارد ،چنانکه از صورت روحیه به قلبیه،واز نفس حیوانی به صورت روح حیوانی وازآنجا به صورت دموی وصورت اعضایی تنزل می کند وبدینگونه نسخه عالم صغیر که وجود انسان است با نسخه عالم کبیر که وجود عالم خارج است توافق وتطابق می یابد وقیصری تفصیل این بحث را به کتاب التدبیرات الالهیه فی المملکه الانسانیه تصتیف شیخ محی الدین حواله می دهد .این توافق وتطابق بین نسخه عالم صغیر وعالم کبیر که درنظر قیصری متضمن اشارت به تدبیر حق واتفاق صنع است،اهمیت مقام قطبیت وخلافت الهی را الزام می کند وشرح وتفسیر مقام ولایت ومعنای خلافت،قیصری را به بحث در حقیقت محمدیه که درنزد وی صورت اسم جامع الهی است می کشاند وبه همین مناسبت تجلی وظهور اورا که صورت اسم اعظم است در مظاهر جمیع انبیاء واولیاء تقریر می نماید ونشان می دهد که چون اسماء حق مربی اعیان وجمیع مظاهر آن محسوبست،حقیقت محمدی که صورت اعظم وجامع الهی است مربی جمیع اعیان ومظاهر مربوط به شوون انسان کامل است واز همین روست که تمام عوالم اجسام وارواح را شامل می گردد وچون خلافت الهی در عالم ضرورت داردظهور حقیقت آن در هر زمانی به اقتضای احوال لایق به اهل زمان خواهد بود ،از این رو انبیاء که ظهور این حقیقت هستند اگر با هم اختلاف وتفاوت دارند از جهت تعینات شخصی است ورنه از جهت حقیقت با هم اتحاد دارند و(لانفرق بین احد من رسله)اشارت به همین است وبدینگونه مفهوم قول به وحدت جوهری ادیان الهی را که درکلام عرفا مکرر مطرح شده است تبین می کند ودر عین حال نشان می دهد که آنچه قطب عالم ومدار احکام آنست ،همان حقیقت محمدیه است که به اعتبار حکم وحدت واحد است وبه اعتبار حکم کثرت متعدد.اما به هر حال قبل از انقطاع نبوت تشریعی در عالم ،مقام قطبیت یا تعلق به یک نبی ظاهر مثل ابراهیم خلیل پیدا می کند یا به یک ولی مستور مثل خضر در زمان موسی،ولیکن بعد از انقطاع نبوت تشریعی مقام قطبیت به اولیاءمی شود تا آنکه نوبت ولایت هم با ظهور خاتم الاولیا به پایان

رسد وقیام ساعت واجب آید.

مقدمه قیصری با بحث جالبی درباب نبوت وولایت خاتمه می یابد ودرین مورد آنچه راجع حقیقت محمدیه است اهمیت خاص داردوچون محمد (ص)به عنوان خاتم الانبیا قطب ازلی وابدیست پس حکومت وی را در عالم هم شامل اسماءباید دانست وهم شامل مظاهر.اما قیصری سایر انبیا را حاکم بر مظاهر می داند نه بر اسماء ومی گوید انبیاءخود مظاهر ذات الهی هستند از حیث ربوبیت آن نسبت به مظاهر ،پس نبوت آنها مختص به ظاهرست والبته ظاهر تائید وفیض را از باطن در یافت می کند واین مقام ولایت است که باطن نبوت محسوبست وآن نیز شامل ولایت عامه وولایت خاصه است ولایت خاصه عبارت از مقام فنای عبد در حق (فالولی هوالفانی  فیه والباقی به)واینجا مولف اطر نشان می کند که مراد از فنا نابودی عین عبد نیست ،فانی شدن جهت بشریت اوست در جهت ربانیت ودر تبیین این حال فنا قیصری نیز مثل بعضی متقدمین از عرفای اسلامی ومتالهین مسیحی تمثیل فنای زغال را که در تحت تاثیر ومجاورت آتش به پاره آتش تبدیل می شود می آورد ومی گوید دایره ولایت اتم واکبر از دایره نبوت است واز همین روست که دایره نبوت ختم می شود ودایره ولایت همچنان دائم وباقی است.

بعد از داود قیصری به یک شارح شیعی باید اشارت کرد که از کتاب فصوص تلقی تازه ای دارد وبا استقلال فکری خاص جز در مساله وجود در بسیاری مسائل دیگر غالبا در سخنان محی الدین اظهار مناقشه می کند.سید حیدر آملی معروف  به صوفی .بدون شک سید حیدر تنها شاگرد مکتب ابن عربی با طریقه سعد الدین حموی نقش او اهمیت بیشتر دارد اما به هر حال اینجا که سخن از تقریر وتهذیب تعلیم ابن عربی را نیز مشتمل است خالی از فایده نخواهد بود.

اما جوامع الاسرار که گاه جامع الانوار هم خوانده می شود،جامعترین اثر موجود بود.

در جامع الاسرار سید حیدر می کوشد تا نشان دهدحقیقت تصوف با تشیع یکی است واگر با هم نباشد به جایی نمی رسد.این کتاب که نام تمامش جامع الاسرار ومنبع الانوار است،چنانکه خود وی در خاتمه آن تصریح می کند به قصد تلفیق بین تصوف وتشیع نوشته شده است،چراکه شیعه اسرار انبیاء واولیاء را به حسب ظاهر وشریعت حفظ کرده اند وصوفیه آن اسرار را به حسب باطن وحقیقت نقل وحمل نموده اند .بدینگونه صوفیه (شیعه حقیقی)محسوبند ،چنانکه مومن ممتحن هم ایشانند.سید حیدر با آنکه درین کتاب عظیم خویش وهمچنین در نص النصوص نسبت به ابن عربی تکریم فوق العاده نشان می دهد ودر واقع در مبحث وجود وتوحید آراء وی را تفسیر وتایید می کند ،در مساله ختم ولایت آرای شیخ محی الدین وپیروان وی را رد می کند نسبت به شیخ عبد الرزاق هم گه گاه اظهار تکریم دارداما داود قیصری را به سبب تعص در تسنن متهم به عدم فهم لطایف ودقایق کلام شیخ محی الدین می کند.

  در حقیقت هرچند آثار سید حیدر در تقریر وتنقیح مکتب ابن عربی ونشر آن در بین متصوفه وحکمای شیعه در ایران تاثیر انکار ناپذیری دارد وی را  نباید همچون یک تابع وتلمذ ساده مکتب ابن عربی تلقی کرد اما بدون شک آثار او نقطه تحول تعلیم ابن عربی به عرفان شیعی ایران است،واز این حیث ماخذی است برای شناخت خط سیر حکمت وعرفان شیعه در عصر صفوی ومکتب اصفهان.درمساله ولایت بر خلاف ابن عربی که ولایت عامه مطلقه را به عیسی بن مریم وولایت مقیده  محمدیه را ظاهرا به خودش ختم می کرده است،سید حیدر ختم ولایت مطلقه را علی بن ابی طالب می داند وولایت مقیده محمدیه را ختم به مهدی صاحب الزمان می داند که از انظار غایب ومحجوب است ،اما از قلوب محبان محجوب نیست واو خاتم ولایت محمدیه ودر حقیقت همان فارقلیط  موعود در انجیل یوحنا است.باری درین باب تصریح وتاکید می کند که ممکن نیست ولایت مطلقه به عیسی وولایت مقیده به ابن عربی ختم شود وهمین نکته نشان می دهد که عقاید ابن عربی تاچه حد  وبا کدام شوط می توانسته است نزد شارحان ایران مخصوصا در عهد صفوی وبعد مورد توجه وقبول واقع شود.همزمان با رواج ونفوذ مکتب ابن عربی وتعلیم کتاب فصوص الحکم شعرای صوفیه به شرح وتفسیر یا اخذ معنی از دیوان ابن فارض نیز آغاز کردند وغالب کسانی هم که به شرح فصوص ابن عربی دست زدند،تائیه یا خمریه ابن فارض را نیز شرح وتفسیر کردند.در هر حال ادب صوفیه ایران،مخصوصا در آثار امثال فخر الدین عراقی ،شاه نعمه الله ولی ،مولانا جامی ومولانا مغربی به طور بارزی تحت تاثیر مکتب ابن عربی وابن فارض واقع شد واشارت به مکتب ابن عربی در تصوف ایران بدون ارزیابی آثار ادبی این شاعران تمام نیست خاصه که بعضی از آنها غیر از شعر پاره ای رسالات منثور نیز در تقریر مبادی این مکتب نوشته اند.

فخر الدین ابراهیم عراقی که غزلیات پرشور عارفانه وعاشقانه او در ادب فارسی از لطف خاصی بهرمند است،از آن جهت که فصوص الحکم محی الدین را از تقریر زبان صدر الدین قونوی تلقی کرد،در بین شاعران مربوط به ابن عربی اهمیت مخصوص دارد.در مدت اقامت در قونیه چنان تحت تاثیر تفسیری که صدر الدین قونوی از فصوص الحکم وی می کرد قرار گرفت که یک رساله بدیع شاعرانه خویش به نام لمعات را وقف تبیین وتقریر تعلیم ابن عربی وتوجیه وتفسیر مذهب صاحب فصوص کرد.

می گویند وقتی این رساله لمعات عراقیه را از نظر صدر الدین قونوی گذرانید ،شیخ صدر الدین آن را تمام برخواند.پس آن را بوسید وبردیده نهاد وگفت فخر الدین عراقی سر سخن مردان آشکارا کردی ولمعات به حقیقت لب فصوص است.عراقی در ادب صوفیه بیشتر به سبب غزلهای عارفانه وقلندرانه خویش شهرت دارد که سور ودرد آنها از تجربه عشقی  واقعی حکایت می کند.

 

اما لمعات چنانکه خود وی در آغاز آن تصریح می کند بر سنن سوانح منسوب به احمد غزالی است وموارد بسیاری از شباهت فکر وبیان را در آن هردو می توان نشان داد ،جز آنکه لمعات مسائل مبوط به وحدت ،محبت ومعرفت را موافق با مذاق ابن عربی تبیین می کندوبه هرحال باآنکه در متن لمعات ذکری از احمد غزالی نیست،شباهت آن با رساله امام احمد طوریست که قول جامی را در اشعه اللمعات می توان درین باب به اطمینان پذیرفت که در تفسیر مفهوم سنن سوانح می گوید،مراد سوانح احمد غزالی است.

در هر حال با آنکه فکر وبیان در بعضی مواد پاره ای شباهتها را نشان می دهد ،عشقی که در لمعات مطرح است اگر سوز ودرد عشق سوانح را ندارد،ار آن فائق تر ومتعال تر است .وحدت وجود که جوهر تعلیم ابن عربی وصدر الدین قونوی است درین رساله با رنگ ونشان عشق وعاشقی مجال بیان می یابد.عاشق ومعشوق که هر دویکی است ،همان عشق است وفیض وتجلی وسیر در مراتب نیز جز تعبیری از همین عشق که عین وجودست نیست.اینجا معشوق آینه عاشق است،چنانکه عاشق نیز چیزی نیست جز آینه معشوق .اگر غیرت معشوقی اقتضا می کند که عاشق غیر او را دوست ندارد،فطرت عاشقی هم اقتضایش این است که عاشق هیچ چیز را چنان دوست ندارد که خود را .اینجاست که آن (خود)که عاشق می پرستد همان کسی خواهد بود که غیرت معشوق دوستی را بدومنحصر می خواهد.اینجا بدان که توکیستی .بدینگونه معشوق وعاشق یکی می شود.به علاوه چون عشق از مناسبت حاصل می آید،عراقی انجا نتیجه می گیرد که لا یحب الله غیرالله.

بیان عراقی درین رساله تبیین شاعرانه ای است از وحدت وجود ابن عربی با تعبیری که بیشتر بر وحدت شهود مبتنی است.

در واقع شیوه عراقی در تقریر مکتب ابن عربی بدان گونه که در لمعات وی وهمچنین در بعضی غزلتیاتش انعکاس یافت سرمشقی شد برای بعضی شعرای صوفی که با پیروی ار آن رنگ تازه ای به ادب صوفیه دادند.

از جمله شاه نعمت الله ولی که برلمعات عراقی شرح نوشت ،شیوه لمعات را در بعضی رسایل هم که در شرح اجزای فصوص یا در تقریر اجزای آن نوشت تقلید کرد .چنانکه در بعضی غزلیات هم مثل عراقی اما با ذوقی کمتر ووضوحی بیشتر به تقریر پاره ای اصول مکتب ابن عربی پرداخت.روی هم رفته در غزلیات وحتی مثنویات که در رسالات عرفانی خویش دارد،نشان نمی دهد ودرین رسالات هم اوج فکر وبیانش در مواردی است که به تقریر مسائل مربوط به مکتب ابن عربی  ومساله وحدت وجود یا وحدت شهود می پردازد.یک شاعر وعارف دیگر که غالبا در غزلیاتش آرای مکتب ابن عربی ومخصوصا مساله وحدت وجود را به طور یکنواخت ومکرر مطرح می کند مولانا محمد شیرین مغربی است.

 شعر او برمبنای وحدت وجود مبتنی است،نوعی رمز گرایی ملال انگیز ویکنواخت را در تقریر عشق وجمالی که جز وجود مطلق نیست ودر لمعات عراقی با لطف وحالی جالب وشورانگیز هم به وصف آمده است،ارائه می کند.آنچه هدایت در مجمع الفصحا درباره وی می گوید که به جز یک معنی در همه گفتارش نتوان یافت،قضاوتی دقیق است وهمین نکته که تقریر مکرر مذهب وحدت وجود ولذت شهود است .شعر او را کسالت انگیز کرده است ،اما شارحان مکتب ابن عربی را در تقریر این معانی که گاه برای تمثیل واستشهاد فوق العاده موافق وسودمند افتاده است.

آخرین گوینده کلاسیک فارسی زبان که در تقریر تعلیم ومکتب ابن عربی در تصوف ایران قابل ملاحظه ای دارد ،مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی  است که هرچند در عهد حیات خویش بیشتر به عنوان شاعر وملا مشهور بود،به سبب همین شرحهایی که بر آثار ابن عربی وابن فارض نوشت وهمچنین به جهت انتساب به طریقه مشایخ خواجگان نقشبندیه ماورالنهر در تاریخ تصوف ایران حیثیت واهمیت قابل ملاحظه ای دارد.

از آنچه مخصوصا ارتباط با تصوف دارد غیراز نفحات الانس که ترجمه وتکمله ای از طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری هروی است،رساله نائیه وی را در شرح ابیات نی نامه اول دفتر نخستین مثنوی جلال الدین باید یاد کرد که درواقع اقوال مولانا را با مشرب محی الدین تقریر وتفسیر می کند وبدینگونه از اولین کسانی است که در تلفیق بین مثنوی مولانا با آرای مکتب ابن عربی اهتمام کرده اند.رساله ای هم به نام مشرب فخر الدین عراقی ومحی الدین عربی مربوط است.

رساله لوامع او شرحی است بر قصیده ابن فارض و آن نیز با مشرب محی الدین ارتباط دارد.شرح او بر لمعات عراقی هم که اشعه اللمعات نام دارد ووی آن را به استدعای امیر علیشیرنوائی تصنیف کرده است تقریر دیگری از همین مکتب ابن عربی است.ملاحضات وتعلیقات او درباب فصوص الحکم که مخصوصا به عنوان نقد النصوص معروف است در فهم مقاصد ابن عربی وطرز تلقی صوفیه خراسان به عنوان نقد انصوص معروف است ودر فهم مقاصد ابن عری وطرز تلقی صوفیه خراسان وماوراءالنهر از تعلیم او اهمیت دارد.از مختصات این تعلیقات آنست که غالبا در تقریر وتبیین مقاصد ابن عربی به مناسبت اشعار فارسی از خود ودیگران نقل می کند مه بدون شک در نشر این آراءدر شعر فارسی بعد از جامی باید تاثیر قابل ملاحظه ای کرده باشد.

 درین تعلیقات جامی گذشته از متن فصوص الحکم به اقوال صدر الدین قونوی وموید الدین جندی که فصوص را شرح کرده اند توجه داشته است واز کلام سعید فرغانی که شارح قصیده تائیه ابن فارض است بهره ها برده است،مع هذا شرح اوچندان عمیق نیست وبیشتر از جهت  ادب صوفیه قابل ملاحظه است.

 

 

Template Design:Afzadi