مکتب عرفانی حسیدی
طاهره شفیعی
جریان عرفانی حسیدیسم را میتوان سومین جریان مهم عرفانی در تاریخ یهود پی از دو مکتب مرکبا و قبالا دانست. واژه «حسید» به معنای پارسا و نیکرفتار و مرد پرهیزگاری که در اخلاص و ایمان نسبت به خداوند پایدار است، به عنوان مفهومی عام در یهودیت به کار می رفت که بعدها به عنوان اسمی خاص برای نامیدن این جریان دینی – عرفانی استفاده شد. این جنبش در قرن هجدهم و تحت تأثیر شرایط نابسامان اجتماعی یهودیان توسط اسرائیل بعلشم طور معروف به «بشت» شکل گرفت. مرکز اولیه حسیدیسم در اوکراین و لهستانجنوبی قرار داشت که پس از اندک زمانی سراسر اروپای شرقی را فرا گرفت. تعالیم حسیدیسم متأثر از قبّاله بود و به جای مراعات شریعت ظاهری یهود، بر اهمیّت عبادت باطنی خدا تأکید داشت، انا عام تر و فراگیرتر از قباله بود و به همین دلیل به یک جریان مردی تبدیل شد. یکی از مهمترین دستاوردهای حسیدیسم اولیه، تثبیت رهبری کاریزماتیک یا نیروی معنوی و مقدّس در جامعه یهود با عنوان «صدیق» بود که واسطه بین خداوند و بندگان است.
معنای لغوی حسید
«حسید» به معنای پارسا، نیک رفتار، و مرد پرهیزگاری که در اخلاص و ایمان نسبت به خداوند پایدار است،می باشد«حسیدیسم» جمع واژه حسید است، و به کسی که عضو نهضت حسیدیسم باشد «حاسید» می گویند. به حسیدیسم در زبان عبری «حسیدوت» گفته می شود که از کلمه عبری حسید به معنای پرهیزگار گرفته شده است. این واژه در عهد عتیق نیز آمده است. حاسیدها به معنای واقعی کلمه افراد پارسایی بودند که بر پاکی و خلوص و توجه در تورات تأکید می ورزیدند. در نهضت حسیدوت، این نام به شخص مقدس و رهبر روحانی ای داده شده که در نظر مریدانش (حاسیدها) واسطه ای بین آنها و پروردگار به حساب می آید.
این نام در چندین دوره به فرقه های مختلف از حدود قرن دوم پیش از میلاد تا قرن هجدهم اطلاق شد و اکنون هم در برخی نقاط جهان پیروانی دارد.
سیر تاریخی حسیدیسم
این واژه در ابتدا نام گروهی بود که از اتحاد فریسان و میهن پرستان و استقلال خواهان صدوقی تشکیل شد. گروهایی که گونه ای عرفان ریاضت کشانه داشتند و از سیاست دوری می کردند. آنها سلاح به دست نمی گرفتند و در بیابان ها زندگی اشتراکی عارفانه ای را می گذراندند. این جمعیت یا فرقه مذهبی در حدود قرن سوم یا چهارم بیش از میلاد شروع به فعالیت کرده است. هدف آنان بر احیا و توسعه مناسک یهودی، مطالعه قانون و ریشه کن کردن شرک از سرزمین تمرکز یافته بود. تاریخ آغازین فعالیت این فرقه با قطعیّت قابل شناسایی نیست. اینان جماعتی از یهودیان مقیّد به شریعت و وفادار به خداوند بودند که دستورات تورات را با عشق و علاقه تمام و با دقت و وسواس بسیار انجام دادند .
آنان پیش از مکابیان در برابرنفوذ مشرکان پایداری کرده و مبدّل به سپاه صف شکن یهودا شدند (کتاب دوم مکابیان، 14:6)، لیکن از سیاست حشمونائی ها پیروی نکردند( کتاب اول مکابیان ، 7:13) و در نهایت حسیدیان در عهد یونان در حدود 150 سال پیش از میلاد به فرقه ای قدرتمند به نام فریسیان و اسنیان تقسیم شدند.
پیروان این فرقه از سویی سخت به احکام و شرایع دینی پایبند بوده و از سوی دیگر در مقابل گسترش فرهنگ یونانی و اعتقادات مشترکانه آنها مبارزه کردند. به گفته یوسفوس فلاویوس مورخ اصلی تاریخ یهود در قرن نخست میلادی، دو فرقه صدوقیان و فریسیان در اصل از فروعات فرقه حسیدیسم باید به حساب آیند که در حدود سال 150 پیش از میلاد از یکدیگر متمایز شده اند.
همچنین در قرن دوازدهم در آلمان جریان عرفانی دیگری به وجود آمد که آن جنبش نیز حسیدیسم نام گرفت، به این معنا که در خلال فعالیت های جماعات، معدودی از مردان فرهیخته پدید آمدند که معاصران اینان، با تأکید مخصوص بسیار آنان را «حسید آشکار»، یعنی متدیّن متعهّد آلمانی خواندند.
این حلقه، شامل نخبگان و متفکرانی در عالم تقوا بود که خود و شاگردانشان در پی پاسخ های بدیع برای مشکلات دینی و اجتماعی بودند. تفکر آنان مبتنی بر درک حقایقی بود که به شکل رمزی در کتاب مقدس و دست نوشته ها آمده بود و هنر ایمان ورزی و تقوای شخص بر پایه تلاش و درک مفاهیم و سپس عمل به آن تقوا بود. آنان بر دستیابی به مسیر زندگی که در کتاب مقدس و سنت زبانی با لفظ «حسید» بیان شده تکیه داشتند و به تهذیب نفس و ترک وساوس درونی از راه تحمل رنج های جسمی به عنوان کفاره گناهان توصیه می کردند.
مهم ترین اثر ادبی این نهضت، سفر حسیدیسم بود. این اثر یکی از آثار گرانبهای ادبیات یهودی است که در دوره قرون وسطی توسط یهوداها –حسید به نگارش در آمد. سموئیس حسیدی پدر یهودای حسید و الیعاذربن یهودا از کسانی بودند که به بسط و گسترش آموزه های این مکتب پرداختند.
اما شهرت اصلی فرقه حسیدیسم را می توان به موجب جریان عرفانی قرن هجدهم دانست که در کیان یهودیان اروپای شرقی با تمایلات عرفانی توسط اسرائیل بعل شم طوو به وجود آمد. در این قرن گروه های دینی – عرفانی متعددی در میان یهودیان اروپای شرقی با آرمان حسیدوت، یا رعایت ملزومات یک حیات کاملاً دینی و پارسایانه شکل گرفتند. اما به تدریج بسیاری از آنها از میان رفتند و یا در گروهی که بعد ها با نام «حسیدیسم » مشهور شد ادغام شدند.چندان که تا 1830 اکثریت یهودیان اوکراین، گالیسیا، لهستان و لیتئانی و گروه های زیادی از یهودیان بلاروس و بلغارستان پیرو این نهضت شدند. حسیدیسم به فلسطین نیز راه یافت. البته بیش از هر نقطه دیگر در سرزمین لهستان که روسیه آن را ضمیمه خاک خود ساخته بود، تمرکز یافت. در هر حال تاکنون به حیات خود ادامه داده و در میان یهودیان سراسر جهان گسترش یافته است.
در این مکتب عرفانی در جامعه برای خود یک ربّی دارد که به عنوان Tzaddik «صدیق» از او نام برده می شود، او واسطه بین خداوند و بندگان است. هرگروه یهودی به دلیل داشتن صدیق خاص از هم جدا می شوند نظریه صدیق تصور جدیدی از رهبری دینی را در فرهنگ یهودی به وجود آورد. رهبری که هم فرهمند بودو هم منزلت عرفانی و معنوی والایی داشت.
در حقیقت وجه تمایز مهم مکتب عرفانی حسیدی از دیگر گرایش ها و نهضت های دینی یهودی پیش و معاصر خود ، نقش مهم صدّیق (پارسا مرد) در آن است که هم در عمل و هم در نظر مرز روشنی میان حسیدیسم و گرایش های غیر حسیدی ترسیم میکند.
عوامل پیدایش حسیدیسم
در سال 1648 قزاق های اوکراین به رهبری اخمیلنتسکی شورشی را علیه یهدیان لهستان آغاز نمودندکه این تعقیب و آزار آسیب های روحی و معنوی بسیاری را برای یهودیانلهستان به همراه داشت. اخمیلنتسکی در شورش خود توفیق حاصل کرد و توانست بسیاری از یهودیان لهستان را که از حیث معلومات و اطلاعات دینی و مذهبی مشهور بودند به قتل برساند و دانش و فرهنگ یهود را در آن سرزمین نابود کند.
در پی عوامل فوق بسیاری از عالم ترین و متدین ترین خانواده های لهستان کشته یا به کشورهای نسبتاً امن اروپای غربی مهاجرت کردند. ده ها هزار یهودی بی خانمان شده و بسیاری دیگر آواره گردیدند آنان از شهری به شهری دیگر نقل مکان می کردند و از اسکان و سکونت دایمی در یک محل محروم بودند. خاخام هایی که درآن جا مانده بودندغالباً قابلیت و استعداد اندکی داشتند و اتاق مطالعه ، آنان را از درک واقعیت سخت و هولناک جهان خارج دور ساخته بود.
شاید بتوان وخامت اوضاع اقتصادی لهستان و فشار روحی وارد بر بسیاری از یهودیان آن ناحیه راعمده ترین علت گرایش آنها به این نهضت دانست. از طرفی عقل گرایان افراطی (هلنیستی) و علمای تلمودی که خشک و بیروح برگرده یهودیان زخم خورده سوار بودند و به امر و نهی تنگ نظرانه می پرداختند نیز مقدمات اقبال عمومی به سوی جنبش حسیدیسم را فراهم آوردند.
از سوی دیگر، جنبش های منجی گرایانه ای به راه افتاد که همگی با شکست روبرو شد و موجی از ناامیدی را برای یهودیان به بار آورد. نمونه ای از این جنبش های مسیح باورانه را می توان در جنبش شبتای صبی (1626- 1716) یافت که توده ها را در موج التهاب جنون آمیز با امیدهای کاذب نجات و رهایی سریع از همه ابتلائات و مصائبشان فرو برد. یأس و نومیدی، عدم ثبات عمومی و سرخوردگی، خسارات مذهبی و اخلاقی ، از نتایج شکست فاجعه مصیبت بار شبتای بود.
در چنین شرایطی، خاخام های یهود تنها راه ممکن و قابل قبول پرستش خدا را گذراندن سال های طولانی در مطالعه قوانین تورات می دانستند، مسیری که کمتر یهودی ای حاضر بود خود را وقف چنین زندگی عالمانه ای کنند. امید، رضایت و شادی از آنان دریغ شده بود؛ به دنبال این اوضاع زمینه برای ظهور یک نهضت عمومی که روح امید و زندگی را در بین یهودیان بدمد هموار شد. لذا حسیدیسم از میان فرقه های دینی و عرفانی متعددی که در میان یهودیان قرن 18 رواج داشت به عنوان پاسخی به بحران های موجود یهودیان اروپای شرقی گسترش یافت. این جنبش ، راه نزدیکی به خدا ، اشباع شدن از روح خدایی، روح لذت و شادی ، موزیک و رقص را از طریق داستان ها نه تنها برای افراد تحصیل کرده بلکه به عنوان تجربه ای برای همگان به ارمغان آورد.
علاوه بر موارد فوق، وحدت و هماهنگی هلاخا و هگادا ، یعنی شعایر ظاهری و تقوای درونی که علمای یهود در دوره قرون وسطی کوشیدند به حفظ و پرورش آن بپردازند، زمینه را برای ظهور جنبش دینی فوق العاده مهم حسیدیسم آماده کرد.
دو دیدگاه بر افکار یهودیان آن دوره غلبه داشت که در ایجاد جنبش حسیدیسم قرن هجدهم نقش مهمی ایفا نمود:
1-دیدگاه تندرو و سنتی فرانکیست ها که نشانه ای از بحرانی عمیق در مذهب یهود محسوب میشد. این جنبش گواه این بود که برای رسیدن به فهم درستی از تورات باید آن را نابود کرد. فرانکیست ها، قبل از تغییر آیین به مسیحیت، در یک بحث و گفت و گوی مذهبی شرکت کردند که در طول آن نسبت به هم کیشان یهودی خود توهین ها و هتک حرمت های شدیدی را انجام دادند. این جنبش انحرافی که شامل نظریه های جالبی برای جلب نظر پیروان بود ، نیاز فوری برای زندگی یهودی و همچنین یافتن پاسخ های جدید برای سؤالات مذهبی را بیش از پیش نشان داد.
2-دیدگاه اصول گرایانی که معتقد بودند که بحران ایجاد شده در فرقه شباتین به علت حمایت ناکافی روحی بود که مسیح از پیروانش دریافت کرد. پیروان شباتین روشی از زندگی را در پیش گرفتند که بیش از پیش بر اصلاح نفس ، از خودبیگانگی و اصرار بر تبعیت و پیروی از تمامی قوانین جزئی مذهب یهودیت تأکید داشت.
بنیانگذار مکتب حسیدیسم
اسرائیل بعل شم طوو – بنیانگذار مکتب حسیدیسم و معروف به «بشت» - نوع جدیدی از پرستش خداوند و مفهوم جدیدی از نقش برگزیدگان و مقرّبان درگاه خدا را در مذهب عرفان حسیدیسم عنصر تازه ای را به تجربه یهود عرضه کرد و آن نوعی عرفان زاهد مآبانه بود که به گروهی خاص محدود نمی شدبلکه در میان توده مردم ریشه دوانده، ثمرات خود را در زندگی مقدس نشان داده بود.سادگی ذاتی این جنبش آن را مؤافق تجربه دینی مردان و زنانی کرد که از فرهنگ و آموزش اندکی برخوردار بودند. این آیین در جنبه اخلاقی، انگیزشی جدید در پرورش عشق و محبتی به وجود آورد که مدتی مدید زمینه قوانین اخلاقی یهودی را شکل داده بود.
این جنبش از نظر اعتقادات بیشتر بر سنت قبالا به خصوص بر جنبه عملی آن تأکید دارد. اما در اکثر تحقیقاتی که در زمینه مکتب حسیدی صورت گرفته، این مکتب اغلب به عنوان جریانی توصیف شده است که رهبران پرجذبه و پرهیبتی به نام صدیق دارد که اغلب از طریق یک معجزه یانشان دادن یک رفتار اخلاقی عبرتآموز پیروان خود را تحت تأثیر قرار میدهند و هیچ نامی از جنبههای کلامی و رمزآلود آنها برده نشده است.
اما فلسفه زاهدانه حسیدیسم در بر دارنده سنن رمزی و جادویی است که مؤسس آن، بشت، آثار رمزگونه آثار و و قبالایی را تعالیم ونوشته هایش استفاده کرده است . او با دانش خود می تواند از طلسم ها و جادوها و آیینهای شفا بخشی و معجزات کشف اسرار بهره برد. استفاده از رموز جادویی بعد از بشت در میان شاگردان وی نیز ادامه یافت. چنانچه ربی نحمان اهل براتسلاو نوه بزرگ بشت، نیز ازاین امر دور نبود ونام او بر روی بسیاری از طلسم ها قابل رویت است و انگیزه توسل به نحمان براتسلاویایی درخواست برای سفری امن و آرزوی کسب بختی خوب است. در اسرائیل از این طلسم ها برای تزیین وسایل نقلیه و ساختمان ها استفاده می شود. از این طلسم ها در متون رمزگونه سنت حسیدیسم بشتی نیز برای شفادادن و محفوظ شدن استفاده می شود.
هنچنین پیشگویی در مورد ظهور ماشیح، توسط یکی از شاگردان بعل شم یا اعداد رمزی بیان شده است که یکی از زمان های نجات را همزمان با ظهور هیتلر بیان می نماید. از این قبیل موارد در آثار بشت بسیار مشهود میباشد.
حسیدیسم مدرن بیشتر از هر جنبش دیگری در یهود خوشایند مردم عادی بود. این جایگاه خاص و برجسته از طریق افسانه هایی که در برگیرنده دارنده تعالیم بودند کاملا مشهود بود داستانهایی در باب انگیزه ها و سلوک رهبران مذهبی حسیدیسم بیان شده است که به سنت های قبالا های تعلق دارد؛ اگر چه تاکید آنها به جای تعالیم و آموزه ها، بیشتر بر روی زندگی شخصی و تجربیات است رهبران است.
جنبش حسیدیسم سنت های قبالا را از طریق تصوف و اختصاص همه جانبه در مورد قابلیت دسترسی به خداوند تغییر داد. برای پیروان حسیدیسم نزدیکی به خداوند به این معنی است که انسان می باید با اشتیاق و لذت زندگی کند. برای دستیابی به خدا حتما" نیاز نیست که یک استاد ماهر معنوی وجود داشته باشد، بلکه کافی است تا فرد سالک قلب را خالص گرداندو به خدا دهد. چنین باورهایی، آیین ها و اعمال جدید و پرشوری را در برداشت .
این جنبش مانند دیگرجنبش های یهودی از طریق مکتب و ایدئولوژی منسجم با طبقات اجتماعی بالا و رهبران متفکر ظاهر نشد. اولین رهبران این جنش بیشتر واعظانی معمولی طبقه متوسط جامعه بودند که از شهری به شهر دیگر می رفتند و درمیان جوامع کوچک و فقیر یهودی در پودولیا و مناطق مجاور آن در رفت و آمد بودند، بیشتر این واعظان تمایلات و اعتقادات شباتینی داشتند.
قبالا لوریانی تمام اهتمام خود را در هستی و اعتبارات وجودی منحصر کرده است؛ اما حسیدیسم واقعیت وجودی ربط داده و تأملات متافیزیکی را به تأملات روانی بدل ساخته است. خود قباله را نیز از نظریه ای دربارۀ اصل هستی و راه های اصلح آن به راهی برای رسیدن به سعادت درونی تبدیل کرده است به همین دلیل حسیدیسم از فرد یهودی میخواهد تا در ذات خود غور کند، چه در ژرفای ذات است که انسان می تواند از هستی و طبیعت فراتر رود و به نتیجه برسد که خداوند کل درکل است و چیزی جز او یافت نمی شود. راه رسیدن به خداوند نیز تفکر خشک عقلی نیست بلکه از راه شادی ، رقص، مستی، صفای باطن و نیت صادق می توان به خدا رسید.
بنیان گذار این نهضت عرفانی فردی است به نام اسرائیل بن الیعزر (1760-1700) مشهور به بعل شم طور که مخفف آن حروف اول اسمش بشت به معنای ارباب نام های نیکو است .بعل شم طوو یک نام عبری به معنای «آقای اسم» یا «صاحب اختیار اسم» است و منظور از اسم همان اسم خدا (گنوس) است که هر کس آن را در اختیار داشته باشد یعنی آن را بر زبان آورد و به کار ببرد خواهد توانست در اداره الهی تأثیر بگذارد و با تسلط بر ذات الهی ، بر جهان حکم براند. بعل شم نام گروهی از درویش هاست که اسم اعظم را می دانستند و می توانستند معجزه کنند. نام وی در اصل به معنای خوشنام است. اما در معنای کسی که اسم اعظم خدا را می داند، به کار رفته است.
در مجموع بسیاری از عارفان قبالایی بزرگ لقب بعل شم طوو؛ یعنی دارنده نام نیکو داشتند اما در میان توده های نا آگاه مردم این لقب را به معنای احضار کنندگان شیاطین و ارواح می دانستند.
از قرن شانزدهم میلادی به بعد نام بعل شم به کسانی اطلاق میشد که قدیست خاصی داشتند و در مورد مؤسس حسیدیسم این اسم مدرکی است در مورد ارتباط نزدیک عرفان و جادو که بخشی از رسوم عرفانی یهودیت در را تشکیل می دهد. پیروان بعل شم بر این باور بودند که این قدرت جادویی بالذات همراه سرمستی عرفانی است .
از وی به عنوان « ارباب نامها » یا «ارباب نام های نیکو » نیز یاد می شد. «ارباب» نامی بود که به وی اختیار و اجازه انجام کار آرزوهایش را داده بود «بشت» نیز به معنای کسی بود که با کمک نام خدا معجزه های شفاگری انجام می دهد. او خیلی زود شفا دهنده بدن ها و جسم های ضعیف ، شفا دهنده روحهای ضعیف هم شد. افراد با شوق و علاقه به موعظه های وی در باب رستگاری ، بیان بی قید شرط ایمان به خدا و پرستشس همراه با لذت و شادی گوش می دادن. این پیام که انسان ها حتی بدون مطالعه و یادگیری دقیق تلمود هم میتوانند با خداوند ارتباطی نزدیک داشته باشند مانند باران رحمتی بود که بر تشنگان می بارید.
زندگی بعل شم طوو
زندگی او در هاله ای از ابهام می باشد. داستان های زیادی دربارۀ زندگی وی نقل شده است که به زندگی او قداست میبخشد. منابع معتبر تاریخی کمی وجود داردکه زندگی وی را بازگو کرده باشد و بیشتر اطلاعات از کتاب های سیره قدیسین قرن 19 جمع آوری شده است. مخصوصاً مجموعه شیوه های بشت که با بیش از سیصد داستان دربارۀ وصف و عظمت وی در سال 1815 چاپ شده است.
می گویند روح او از شراره ماشیح است که وی خود توانسته خود را از آن نجات دهد. نمونه ای از داستان زندگی وی به دین مضمون می باشد که تولد بشت در توسط حضرت الیاس اعلام شد و والدینش هنگام تولد او حدوداً صد ساله بودند. تولد بشت در واقع حلول دبارۀ فیلسوف و مفسر مشهور «سادیاح گائون» بود وروح وی از روح حضرت داوود گرفته شده بود. تولد پسر وی هرشله یک معجزه بود چرا که به وی گفته بود که به مدت 14 سال با همسرش همخوابی نکرده است و همسرش از خلال کلمه لوگوس هرشله را به دنیا آوده است.
در کتابی که پس از مرگش منتشر شده آمده است که او از پدری و مادر فقیری در جنوب لهستان به دنیا آمده خیلی زود یتیم شد و دوران سخت جوانی را در مدارس دینی کار کرد. در دهه دوم عمر خود به جنگل ها رفت و به کارهای دستی اشتغال ورزید و تحصیل قبالا را آغاز کرد اما به اندازه کافی تلمود نگرفت.
بشت به یادگرفتن زوهر و علم قبالا علاقه فراوانی داشت و ساعتهای بسیاری از وقت خود را صرف کشف اسرر پیچیده آن می نمود ولی او عالم و محقق نبود وی گردش در باغ بوستان سرود خوانی و گفتن قصه برای کودکان را به مطالعه تلمود ترجیح می داد.
او و همسرش در فقر بسیار در یک کلبه دور افتاده در دل کوههای کارپات زندگی می کردند. در سال های اولیه او با انجام کارهای معمولی و گاهاً پست مانند کندن کوه های کارپات در جستجوی سنگ آهک بود. پس او و همسرش اداره یک مهمانخانه را به عهده گرفتند. مدتی نیزاز راه کاشت و فروش درخت لیمو به مردم شهرهای مجاور امرار معاش می نمود. او در کوه ها میگشت و دربارۀ گیاهان و موارد استعمال پزشکی آنها مطالعه بسیار می نمود . سپس با سفرهای خود به مناطق مختلف لهستان و اوکراین علاوه بر همدردی با نیازمندان به شفای بیماران نیز می پرداخت و در این میان همچنین به ایراد موعظه های دینی نیز مشغول بود طولی نکشید که خیلی زود او را به عنوان شفادهنده بدن ها و جسم های ضعیف و روح های ضعیف نام برده میشد و در این زمان وی خود را به عنوان شفا دهنده و جن گیر معرفی نمود و مردم نیز با شوق و علاقه به موعظه های او و درمانگری اش توجه نمودند.
گفته های مربوط به رفتار جنسی از منظر بعل شم بسیار بحث انگیز می باشد. عده ای می گویند او را زنان بسیاری رابطه داشته است. در حالی که عده ای دیگر می گویند هنگامی که همسر او از دنیا رفت و او پیشنهاد ازدواج مجدد داده شد، او مخالفت کرد و گفت هرگز با همسرش آمیزش نداشته و فرزندانش از طریق معجزه به دنیا آمده است. در واقع میتوان گفت که بعل شم طوو در این زمینه تقریباً با گفتۀ شبتای صبی همسو می باشدکه میان بی بندو باری جنسی و گاهی دوری از جنس مخالف در نوسان بوده است.
خاخام اسرائیل بعلشم طوو انسانی خوشقلب و خونگرم و مردی با موهبتهای بیشمار عرفانی و شخصیتی درخشان و متمایز بدون هیچ آموزشی خاص، کار خود را به عنوان یک شفادهنده و معجزهگر آغاز نمود. وی با کمک گیاهان دارویی ، دعاهای سری قباله و طلسمها و که مهمتر از همه دعا به درگاه الهی انسانهای بیمار و افسرده را شفا میداد و برعکس دیگرشفا دهنده ها، از طریق همدردی خالصانهاش با انسانهای خطاکار گفته های مربوط به رفتار جنسی از منظر بعل شم بسیار بحث انگیز می باشد. عده ای می گویند او را زنان بسیاری رابطه داشته است. در حالی که عده ای دیگر می گویند هنگامی که همسر او از دنیا رفت و او پیشنهاد ازدواج مجدد داده شد، او مخالفت کرد و گفت هرگز با همسرش آمیزش نداشته و فرزندانش از طریق معجزه به دنیا آمده است. در واقع میتوان گفت که بعل شم طوو در این زمینه تقریباً با گفتۀ شبتای صبی همسو می باشدکه میان بی بندو باری جنسی و گاهی دوری از جنس مخالف در نوسان بوده است.
خاخام اسرائیل بعلشم طوو انسانی خوشقلب و خونگرم و مردی با موهبتهای بیشمار عرفانی و شخصیتی درخشان و متمایز بدون هیچ آموزشی خاص، کار خود را به عنوان یک شفادهنده و معجزهگر آغاز نمود. وی با کمک گیاهان دارویی ، دعاهای سری قباله و طلسمها و که مهمتر از همه دعا به درگاه الهی انسانهای بیمار و افسرده را شفا میداد و برعکس دیگرشفا دهنده ها، از طریق همدردی خالصانهاش با انسانهای خطاکار در رنج و همچنین به وسیله قداست شخصی و الهیاش خود را از دیگران متمایز کرد.
در مورد ویژه گی های شخصی او می گویند او زیاد می خوابید زیرا در انتظار وحی الهی بود، شراب و اسب را بسیار دوست میداشت و در تمام شبانه روز چپق می کشید . طبعی خشن داشت و بیان افسانه های مربوط به جن و اشباح می پرداخت.
او قادر بود با بزرگانی مانند ابراهیم، اسحاق، و یعقوب مشاوره کند . میتوانست فرشتگان را مشاهده کند و قصر حضرت داوود را ببیند، آموزه های تورات به بشت مثل الهام الهی به اسرائیل در کوهستان سینا در میان تندر و آذر خش به وی رسیده بود. بشت پیش بینی کرده بود که مانند دیگر فانیان زمینی نخواهد مرد و دفن نخواهد شد، بلکه همانند حضرت الیاس در میان طوفانی عظیم به بهشت عروج خواهد کرد. وی پیش بینی کرده بود که قبل از ظهور دوباره مسیح ، خود وی بار دیگر پس از مرگ زنده خواهد شد. معجزاتی که بشت در طول زندگی خود انجام داد بسیار بودند. او این قدرت را داشت که خود را نامرئی کند، روی آب راه برود ، افکار دیگران را بخواند ، زبان حیوانات و پرندگان را بفهمد و گناهان افراد را در تنها از روی نبضشان تشخیص دهد. او می توانست آینده را پیشگویی کند ، زمان تولد و جنسیّت بچه را بگوید و باعث تولد نوزاد پسر شود. وی قادر بود بیماران را شفا دهد، مردگان را زنده کند، با مردگان ارتباط برقرار کند ، مراسم جن گیر را انجام دهد و با شیطان بجنگد و همچنین می توانست افراد شیطانی ومنحوس را نابودکند وبا پیروزی بر فرشته مرگ افراد عادل و خیر خواههرا نجات دهد. او می توانست حکم های سنگینی که برای مردگان صادر شده بود را لغو کند و و روح آنها را اصلاح کرده و به بهشت بفرستد.گفته میشود او میتوانست به عالم ارواح صعود کند . به بهشت و جهنم وارد شود و بهشتیان و جهنمیان را ببیند.
تا قبل از ظهور نهضت حسیدیسم یهودیان معتقد بودند تنهاراه رسیدن به خداوند خواندن تورات و اطلاع یافتن از قوانین مذهب یهود میباشد و انسانهای بیسواد نمیتوانند به خدا نزدیک شوند ولی بشت با تعلیمات خود به آنها یاد داد که بدون مطالعه تورات و با عشق و علاقه میتوان به خدا نزدیک شد.
جانشینان بشت
یکی از مهمترین جانشینان بشت داو بائر اهل مسرتیس (1772-1710) معروف به مگید (واعظ) است. او اولین کسی است که مفهوم صدیق را باب نمود. وی در یکی از مدارس عالی تلمودی آموزهای سنتی دینی را فرا گرفت. سپس به عنوان واعظ به کار خود ادامه داد تا به شهر مسرتیس در استان ولونیا، که یکی از مهمترین مراکز حسیدیسم است رسید. گفته میشود که به زهد روی آورد به گونه ای که این موضوع بر سلامتی وی تأثیر گذاشت. و برای یافتن دارویی برای درمان خود نزد بعل شم طوو رفت. داو بائر میگوید که بعل شم طوو زبان پرندگان و درختان و اسرار قدیسها و تجلیات زبانی را آموخت وهمچنین نوشتههای فرشتگان را به وی یاد داد و معنای نهان حروف ابجد عبری را شرح داد. هنگامی که بعل شم طور در سال 1760 از دنیا رفت وی به عنوان رهبر جنبش تعیین شد.
از شاگردان دیگر بشت میتوان به یعقوب یوسف پولونوی (متوفی در حدود 1775) اشاره نمود. او به مفهوم صدیق بسط و تکامل بیشتری داد. وی عقیده داشت که وظیفهاش جبران عنصر شرّ است. گاهی ناگزیر است با انسانهای شرور و خطا کار معاشرت کند و حتی خود را در سطح آنها قرار دهد تا بتواند آنها را به مرتبه ای عالیتر بکشد.
مندل ویتبسک متوفی (1788) نیز یکی از مریدان بائر، که جایگاه یگانه و منحصربه فردی در تاریخ حسیدیسم دارد؛ زیرا وی مرکز این جنبش را به فلسطین منتقل ساخت و کسی است که سنگ بنای جنبش صهیونیسم را بنیان نهاد.
از دیگر جانشینان حسیدیسم میتوان به المیلخ لیژانسکی (1787-1717) بنیانگذار جنبش حسیدیسم در گالیس اشاره کرد که وی نیز بر اهمیّت صدیقگرایی در حسیدیسم تأکید مینمود.
مناحم براتسلاوی صدیق دیگری است که بنیانگذار گروه حسیدیسم در براتسلاو و نوه بعل شم طوو است. پیروانش از او به عنوان ماشیح یاد می کردند، در برابر او اعتراف میکردند و او به عنوان مسیح راه های توبه را به آنها نشان می داد. از دیگر شاگردان داو بائر می توان به المیلخ اشاره کرد، از او به عنوان مردی فروتن و مقدس نام برده می شود که از قدرت های فوق العاده خود در جهت منافع شخصی استفاده نمی کند. در سال های آخر زندگی وی از سمت رهبری کناره گرفت و شاگردش ییشتاک جانشینی او را به عهده گرفت.